انتحار در لغتنامه دهخدا چنین تعریف شده است: خویشتن را کشتن. خویشتن بکشتن. بر چیزی بخیلی کردن و حریصی نمودن چندانکه بکشش و نزاع نزدیک گردد.
پس انتحار علاوه بر خودکشی به بخل و حرص زیاد که منجر به کشش و نزاع میشود هم اشاره میکند. به همین دلیل موضوع این نوشته مرگ خودخواستهی جسم نیست، بلکه پایان دادن به زندگی هنری است. همینطور در اینجا با شخصیتهای بزرگ که گرفتار شهرت و فساد شدهاند و آن را به زندگی اجتماعی خود کشاندهاند، کاری نداریم، چون به اندازهی کافی در مورد آنها گفته شده است بلکه میخواهیم به هنرمندان معمولی که نشانههای امیدوارکنندهای از خود بروز دادهاند، بپردازیم. آنها برای مدتی حتی طعم موفقیت را هم میچشند اما خیلی زود خاموش میشوند. شاید بگویید عنوان هنرمند برای آنها خیلی زود است، من هم با شما موافق هستم اما امروز که همه دنبال اسم خود، پیشوند و پسوند هنرمند را مینویسند، دادن این عنوان نه تنها ایرادی ندارد، بلکه در بحث ما راهگشا هم است.
شاید شما هم مثل من کارگردانهای زیادی دیده باشید که بعد از به روی صحنه بردن اولین نمایش به کار خود پایان دادند، کارگردانهایی که بعد از اجرا به روی صحنه آمدند، بغض کردند و از سختیها و ناملایمتیهایی که دیدهاند گلایه کردند. دانشجویانی از رشتههای متفرقه که به کتابخانهها میآمدند و هنر میخواندند اما خیلی زود ناپدید شدند. فارغالتحصیلان رشتههای متفرقه که در مقطع تحصیلات تکمیلی هنر پذیرفته شدند و با موفقیت درس خود را به پایان رساندند اما بعد خبری از آنها نشد. حتی هنرمندانی که برای سالها با موفقیت به کار خود ادامه دادند اما به ناگهان زندگی شخصی آنها دچار تحول شد و دیگر نامی از آنها برده نشد. امیدوارم همهی آنها روزی برگردند یا الان در کار و زندگی خوشحال و موفق باشند اما فکر میکنم، آنهایی که داغ دل کندن از هنر را به سینه دارند، انتحار کردند! آیا واژهی انتحار لفظ سنگینی نیست؟ شاید اما اگر به این افراد قبل از اینکه آن تصمیم بزرگ را بگیرند، نگاه کنیم و بعدا به فضایی که با کار خود برای اطرافیان و محیطشان میسازند، دقت کنیم، متوجه خواهیم شد، وضعیت پیش آمده یک وضعیت انتحاری بوده است. تنهایی، حس ناامیدی و بیپناهی، حس بیارزش بودن، افسردگی، شکست در اجرای طرحها، داشتن استرس در سطح بالا و نامناسب، خشم و... همان چیزهایی است که یک انسان عادی را به خودکشی میرساند. انتحار یک هنرمند علاوه بر اینکه بر دوستان و همکاران او تاثیر نامطلوبی میگذارد، ممکن است حتی آنها را هم به این عمل تشویق کند.
اما آیا انتحار هنرمند یک مسالهی اجتماعی است؟ پاسخ مثبت است. در شرایطی که رقابت میان هنرمندان برای موفقیت به نهایت رسیده، آمار هنرمندان بیکار در سراسر کشور سر به فلک کشیده است، کشور به لحاظ اقتصادی و رفاه عمومی در بدترین وضعیت خود به سر میبرد، موجی از ناامیدی بر فضای هنری حاکم است، روزبهروز بر تعداد هنرمندان بزرگ خانه نشین اضافه میشود، چه رسد به جوانان بدون پشتوانهای که در ابتدای راه هستند و در کوران حوادث و بلایای مختلف گرفتار آمدهاند.
چه اشتباهاتی هنرمند را به انتحار میکشاند؟
سی رایت میلز در مورد مسأله اجتماعی معتقد است: "وقتی مشکلی در تعداد وسیعی از مردم تأثیر دارد باید به ماورای افراد و از این رو به ساختار اجتماعی، الگوهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه نظر افکنیم." بنابراین اولین اقدام برای برخورد با این مساله گرفتن یقهی پدیدآورندگان آن است که کسانی جز مسئولان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور نیستند که تاکنون هم هیچ تدبیری برای حل این مشکل نکردهاند. اما هنرمند چه کاری میتواند انجام دهد؟
امیل دورکیم جامعهشناس یک تعریف تلخ و هشدار دهنده از خودکشی ارائه کرده است: خودکشی عبارت است از نتیجهی مستقیم یا غیرمستقیم کردار مثبت یا منفی خود قربانی است که به نتیجهی آن آگاه بوده است.
من اعتقاد دارم، نود درصد ما که مجبور شدیم به طور ناگهانی از هنر دست بکشیم، چشمانداز سیاه پیش روی خودمان را از همان ابتدا میدیدیم. همهی ما بیاستعداد نبودیم و هنر را با شکست شروع نکردیم. ما میدانستیم شکستها و پیروزیهای زیادی در پیش داریم، میدانستیم در یک ماراتن نفسگیر به اندازهی همهی عمر شرکت کردهایم، میدانستیم بزرگترین و تنها حامی ما خودمان و اگر خوششانس باشیم، خانوادهمان است، میدانستیم خیلیها از موفقیت ما خوشحال نخواهند شد و ... واقعیت این است که آنهایی که رفتند و آنهایی که میخواهند بروند، بیش از حد روی خودشان حساب باز کردهبودند. آنها خودشان را قویترین میدیدند اما توجه نکردند این ماراتن تا لحظهی مرگ ادامه دارد، پس حدی هم برای خوبتر شدن و قویتر شدن وجود ندارد. از موفقیتها و شکستهای کوچک خود کوه ساختیم و به آنها اتکا کردیم در حالی که آنها از حباب هم شکنندهتر بودند و به عامل سقوط ما تبدیل شدند. من هم خودم را در تمام تصمیمات اشتباهی که داشتهام مقصر میبینم و اگر به روز اول برگردم در بسیاری از آنها تجدید نظر میکنم اما امیدوارم اگر روزی تصمیم به انتحار گرفتم، جایی و زمانی این کار را انجام دهم که کسی من را به یاد نیاورد تا مبادا خاطری آزرده شود...