Misaki
Misaki
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

کاراکترهای انیمه ای در ایران پارت۹

زینگگگگگگ*(صدای در)

من:یا امام زاده بیژن مظلوم کیه؟

هیماری:مامان بابا های همه جز تو و هارو.

من:چپوندن کاراکترا تو اتاقا* در رو بزن.

اندکی بعد*

از زبان خودم*

خب فهمیدیم کهه همه مامان بابا ها اومدن جز مامان بابای منو هارو.به به.آره دیگه همه هم رفتن خونه هاشون الان منو هارو ایم با کاراکترا.

من: درحال گشتن در گوشی*

هارو:درحال هیچ کاری کردن*

کاراکترا:درحال زر..چیز سخن گفتن*

من:هارو...

هارو:بله؟

من:امروز چند شنبه اس؟

هارو:یکشنبه.

من:آها...چیییییییییییییییییییی؟

هارو:درد چرا داد میزنی؟

من:بابا امروز کلاس باله دارم ساعت چنده؟

هارو: ۳ و نیم ظهر.

من:آخیش دیرم نشده.*نگاه به گوشی* عههه امروز ۱۵ امه باید شهریه بدیم.عهه پس نمیرم.هاهاها.

هارو:اوکی نرو.

من:*گشتن در گوشی* عه چند وقت دیگه کنسرت بلک پینکه،منم نمیتونم برم.عر.

یهو آی و روبی و آکوا و دایسوکه از آسمون افتادن پایین،بعد پلک زدم از توکیو ریونجرز فقط مایکی،دراکن و باجی و چیفویو موندن.بقیه هم کلا به جز اِما،ری و نورمن رفته بودن.

من:از آسمون کاراکتر میباره.

هارو:آره.

گیگیلیییی
گیگیلیییی

من: یکی برای جدیدا جز آی و روبی توضیح بده این دوتا رو خودم توضیح میدم.

بعد توضیح*

من:وایسااااا.(با لحن کش دار)دایسوکه جونممم منو می‌بری کنسرت بلک پینک.*چشای گوربه ای*

دایسوکه:واسه همه بلیط کنسرت و هواپیما گرفتم لایت استیک هم گرفتم هرکی هشت تا خراب شدن استفاده کنین.

من:دمت گرم داداش.فقط کی راه بیفتیم؟

دایسوکه:چهار ساعت دیگه.

من:ملتتتت جمع کنینننننن وسیلهههه برداااریننننننننننننن*هوار زدن*

دوساعت بعد:




















بیا پایین.






























یکم دیگه.




































































________________________________

ببخشید مارم اوت کرده بود

بایییییی.

اگه تابستون نبودم اصلا،بدونین مُردم

منو
من یه دخترم که داستان هایی رو که توی ذهن خودم خلق کردم اینجا مینویسم.تازه من یه اوتاکو هم هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید