

دوساعت بعد:
دوساعت بعد:دوساعت بعد:
از زبان شخصیت اصلی.
خب ام چیز شد ما وسیله ها رو جمع کردیم حدود یه ساعت دیگه میرم فرودگاه.
هارو:میسا میسا.
من:ها،بله،چیه؟
هارو:بدبخت شدیم مادربزرگ داره زنگ میزنه چیکار کنیم؟
من:یعنی کیساکی تو این شانس.خب ما یه ساعت دیگه میریم فرودگاه اینا بیان دیرمون میشه.زنگ بزن بگو رفتیم خونه دوستم.
هارو:باشه.
یک ساعت بعد*اندر فرودگاه*
نکته الان تابستانه*
من:واییی چه گرمه پختممم.
هارو:آره والا.
یکی رو به دراکن و مایکی و باجی:خانومم حجابتو رعایت کن.
آروم گفتم:شت.
بعد به خودم اومدم بهش گفتم:خانوم این مو مشکی بلنده و اونی که رو شقیقه اش اتو داره پسر دایی های من و خواهرم هستن.*اشاره به هارو*از ژاپن اومدن اون یکی هم*اشاره به مایکی*داداشمه.
خانومه:خیلی خب.*اشاره به دایسوکه و آی و روبی و آکوا و چیفویو*اونا کین؟
من:*اشاره به چیفویو*اونم پسر داییمه باز از ژاپن اومده،*اشاره به آی و روبی و آکوا*اونا هم پسر خاله و دختر خاله هامن.*اشاره به دایسوکه* ایشونم اِ... پسر خاله بزرگمه.
خانومه:فهمیدم سفر به سلامت.
من:خیلی ممنون....هوف رفت.
هارو:به خیر گذشت.به خدا من شما سه تا گیسوکمندو میکشم.
من:من قبلش یه جوری جرتون میدم میتسویا هم نتونه بدوزتتون.
اونا:برو بابا.
من:*درآوردن کانزاشیم*دوست دارم ببینم چشم آدم چطوریه؛چشم گاو رو تشریح کردم ولی چشم آدم رو نه.
دراکن،باجی و مایکی:غلط خوردیم.