Misaki
Misaki
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

کاراکتر های انیمه ای در ایران4

من وقتی کاراکتر های اتک آن تایتان مای هیرو آکادمیا و بانگو استری داگز رو در حال بحث دیدم.
من وقتی کاراکتر های اتک آن تایتان مای هیرو آکادمیا و بانگو استری داگز رو در حال بحث دیدم.


همه تا ۵ دقیقه در حال هضم قضیه بودن.

من که آرامشم رو به دست آوردم پرسیدم:میشه لطفاً از آل مایت،موری سان،فوکوزاوا سان،اروین اسمیت،هانجی زوئه،آرمین ارتلت و ملکه هیستوریا ریس خواهش کنم بیان جلو؟

همه ی کسایی که اسم بردم با تردید اومدن جلو.

-لطفا تک به تک توضیح بدید که چطوری اومدید اینجا؟

هانجی:من داشتم تایتان های رامبلینگ رو میکشتم که یهو یه نور اومد و بووووم سر از اینجا در آوردم.

هیستوریا:من سعی داشتم تمرکز کنم تا بتونم یه کاری برای آرامش مردم پیدا کنم که یک دفعه همه جا سفید شد و دیدم که اینجا هستم.

اروین:من و بقیه ی کسایی که توی هنگ اکتشاف بودن و مردن داشتیم حرف میزدیم که یه نور سفید اومد و همه از ایجا سر درآوردیم.

آرمین:توی هواپیما بودم با بقیه که یه نور سفید اومد و سر از اینجا در آوردم.

فوکوزاوا:من و بقیه ی اعضای آژانس داشتیم نقشه رو مرور میکردیم که یه نور سفید اومد و ما اومدیم اینجا.

موری:عه چه جالب منم داشتم با اعضای مافیا نقشه رو مرور میکردم که همون نور سفید اومد و ما سر از اینجا درآوردیم.

آل مایت:منم که تو خوبگاه یو ای بودم و داشتم جریان ملاقام با استین رو برای میدوریای جوان میگفتم،همون نور سفیدی که اینا میگن اومد و همه رو آورد اینجا.

-پس مقصر ما یه نور سفیده که از ناکجا آباد پیداش میشه و شما رو میاره اینجا.

اروراکا:آنو ما کجاییم و شما از کجا ما رو میشناسی؟

-سوال به جایی پرسیدی.خب شما الان توی کشور ایران هستین که توی آسیا قرار داره.رفتیم بیرون میگم توریست هستین.و اما من از کجا شما رو میشناسم......

(بعد از گفتن حقیقت)

هانجی: عررررررررررررررر چهه خفننننننننننننننن یعنی من یه شخصیت انیمه ایم؟؟

-آره

یه دفعه یه صدایی اومد.منم که نمی‌دونستم کی یا چیه رفتم بیرون اتاق و یهو با چهره های ری،نورمن و اما مواجه شدم.منم که انتظار نداشتم اونا جلوی در باشن.

-اااااااا^جیییغ^یا یاتووووووو کبیررررررررر

اما هم با جیغ من ترسید و گفت:اااااا^جیییغ^شییطاننننن

(توجه داشته باشین ساعت ۲ شب بوده)

-ااااااا^جیغغغ^کووووووووو(شیطان)

سوکوشی خدا خیرش بده اومد چراغ قوه ی گوشیش رو روشن کرد ما رو از جیغ جیغ بازی درآورد

-عهههه اماااا تو بودیییی؟؟

اما:تو منو از کجا میشناسی؟؟

-اشکال نداره صبح برات تعریف کنم؟؟

اما:باشه ولی صبح شدی تعریف کن.

-باوووشه.

تا اومدم حرف بزنم دیدم کل کاراکتر های شبدر سیاه+موریارتی میهن پرست جلومن.

-?????کامیییی سااامااااا مننن چههه گناهی کردمممم????فردا برای همه تعریف میکنم.پسرا برن تو اون اتاق آخری دخترا هم با من بیان.شب خوش.

نورسفیدناکجاآباد
من یه دخترم که داستان هایی رو که توی ذهن خودم خلق کردم اینجا مینویسم.تازه من یه اوتاکو هم هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید