ویرگول
ورودثبت نام
آریادنا (Ariadne)
آریادنا (Ariadne)روزها باز هم در راه ....
آریادنا (Ariadne)
آریادنا (Ariadne)
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

شب هشتم (یک نفر به قبر ساعدی شاشیده)


خبر کوتاه بود و جانکاه: یک خدا نشناسی به قبر ساعدی بزرگ شاشیده، در شبکه اجتماعیش این صحنه را پست کرده و آن را تقدیم کرده به سامانه پادشاهی خواهان و تهدید کرده که روی قبر های دیگری هم خواهد شاشید. البته این شاشیدنِ شنیع واسفای زیادی را در همراه داشته: چپ ها ملی یون و مخالفین سلطنت و غیره.

این مواجه من را به یاد خاطره ای از شاهرخ مسکوب در مواجهه با دوستی در پاریس به نام "نون" در کتاب "روزها در راه" انداخت. نوشته بود نون را دیدم در حالی که نچ نچ کنان از فاجعه ای صحبت می کرد که فلان فرد راستگرا و سلطنت خواه چه حرف زشتی زده و چه فاجعه ای و چه گستاخی ... مسکوب در ادامه نوشته بود "نمی دانم این وحشتناک تر است یا کار دیگر که این شخصیت های عضو شورای مقاومت ملی می کنند؟ با پول مجاهدین یعنی با پول دولت عراق شلنگ و تخته انداختن و با طارق عزیز اعلامیه صادر کردن وحشتناک نیست وراجی ها صد من یک قاز آن یکی وحشتناک است.. ,وای به حال آنهایی که بخواهند بعد از ما در این مملکت زندگی کنند".

حالا من می پرسم شاشیدن یک ابله روی قبر یک نویسنده که داستان های خوبی نوشته و نظرات سیاسی چرندی داده وحشتناک هست اما شاشیدن به سرنوشت یک ملت وحشتناک نیست؟ اگر هست چرا این جریان و جریان های دیگر یک بار بی طرف به نقد اندیشه های خود و بزرگان اندیشه خود نپرداخته؟

هر دسته ای یک شمایل را سر میخ زده و اجازه واکاوی این تاریخ را نمی دهد. ملیون مصدق را. پادشاهی خواهان شاه را و چپ ها تودی ها و شاملو ها و ساعدی ها را ... بله بیچاره ما ملت!

چند وقت پیش تر ها جلسه ای به افتخار رامین جهانبگلو فیلسوف چنان و چنان تشکیل شده بود .. طبق معمول کار کشید به بی خردی مردم ایران و سوال فیلسوف ما از حضار این بود که "چه شد ملت ما رفیق دوست ها را انتخاب کرد؟" انگار نه انگار حضرت اقا نوه کیانوری است من جوان خام نفهم گفتم : تروریست دولتی زمانی در ایران ریشه دواند که سران جبهه ملی (‌فاطمی و سحابی و .. )‌در جلسه ای با اطلاع مصدق طرح ترور رزم آرا نخست وزیر شاه را با همکاری فداییان اسلام کشید! فداییان اسلاممممم! بعد هم طبق معمول نچ و نچ همه از اینکه از مصدق عزیزشان سوال تاریخی درست پرسیده شد در آمد و با بغض و حیرت به من نگاه کردند!

نه جرات نوشتن نقد منصفانه دارید نه اجازه نقد منصفانه را می دهید و دایه ی اندیشه انتقادی و همه متفکران غرب و شرق را هم دارید. بی جهت نیست که در این فضای مسموم فقط لمپنیزم راه خود را باز می کند.

باز منصفانه ترین نقد را به ساعدی من در یادداشت ها پراکنده مسکوب خواندم:

"نویسنده ای برجسته ولی سیاست پیشه بدی بود و گرفتاری سیاست یا بهتر بگویم اندیشه ورزی سیاسی سطحی به نویسندگی اش هم لطمه زد. در مهمانی به او گفتم من اگر جای تو بودم آنقدر که می خواندم می نوشتم و آنقدر که می نوشتم می خواندم"


۰
۰
آریادنا (Ariadne)
آریادنا (Ariadne)
روزها باز هم در راه ....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید