دانشجو بودن لذت داره چون برای رسیدن به این مقطع از زندگیت تلاش های زیادی کردی؛ یک سال عمر و جونیات رو با استرس گذروندی تا به نتیجهی دلخواهت برسی.
این نتیجهی دلخواه گاهی بین دانش آموزان و دانشجویان تفاوت داره.
تعدادی هدف مورد نظرشون پزشکی، مهندسی، حقوق، روانشناسی... است؛ تعدادی هم سطح توقع پایین تری نسبت به بقیه دارند که خیلی قلیل و اندک هستند.
اعتراف میکنم من جزء گروه دوم هستم که توقع کمتر یا بهتر بگم خواسته و رویا های متفاوت تری نسبت دیگران دارم.
یک ترم هست که دانشجوی رشتهی علم اطلاعات و دانش شناسی تحصیل میکنم، اگر بخوام رشتهی تحصیلیام رو عامیانه تعریف کنم کتابداری میشه آن هم با کمال افتخار و خرسندی اما...
این امای میان این همه رضایت رو میشه چی تعبیر کرد؟!
این اما رفتار دانشجویان و اساتید تعبیر میشه. روزی که وارد این رشته شدم شاد و راضی بودم اما برخورد دانشجویان عزیز این کبوتر بلند پرواز رو بی بال و پر کرد.
کسایی که وارد این رشته شده بودند تنها روز شماری میکردند تا ترم اول رو به اتمام برسونند و تغیر رشته بدهند.
خب تغیر رشته بدهند کی حسوده؟ کی بخیل؟
اما دانشجویی که هدفت روانشناسی و مشاوره است آیا رفتار تحقیر آمیز داشتن با کسی که فقط عقایدش متفاوت تر هست درست و اخلاقی هست؟
دانشجویی که عشق حقوق و عدالتی دل سرد شدن و دل شکستن عدالت محسوب میشه؟
دانشجویی که میخوای علوم تربیتی بخونی چون عاشق بچه هایی بخون، اما رفتارت به عنوان یک الگو واسه بچه ها درسته؟
حالا من از گفتن این حرف ها نیتی جز دفاع از عقاید و آرزو هام ندارم و نمیخوام به هیچ کس و هیچ شاخهی تحصیلی توهین کنم.
کتاب و نوشتن تنها دوستانی بودند که از کودکی کنار خودم داشتم؛ پس بعید نیست الان هم تنها بمونم من به تنهایی و خواندن و نوشتن خو کردهام. فقط کمی نسبت به تحقیر ها، تمسخر ها دلشکسته شدم چون میدونم تمام دانش های دنیا در گرو کتاب بوده.
از تمام دوستانم سوالی دارم و بعد سخن رو به اتمام میرسونم هر چند درد دل این دل زخم خورده به این زودی التیام پیدا نمیکند.
آیا اگر کتابی نبود که پزشک ها، روانشناسان و دیگر علوم اطلاعات خود رو به ثبت برسونند و به نسل آینده انتقال بدهند آیا علم ها و رشته های گوناگون وجود داشت؟!
به امیدی که اگر با کتاب و کتابخانه قهریم عقاید متفاوت دیگران رو با بی رحمی لگد مال نکنیم.