بهار یاوری
بهار یاوری
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

هجران اجباری

هجران
هجران

در روزگاری که بوسه و آغوش ممنوع شده؛ تلخ و غمگین گوشه‌ی تخت مثل کاغذی باطله مچاله می‌شوم!

تلفن همراهم همدم لحظات تنهایی‌ام شده و مدام با ورق زدن عکس ها دلتنگی‌ام را کاهش می‌دهم.

داغ دوری از معشوق به وجودم چنگ می‌زند و همچون کرونا نفس را از من دریغ می‌کند!

محبوب زیبا روی من!

این روز ها روحم در گدازه های آتشفشان هجران می‌سوزد؛ قدری ملایمت خرجم کن و بگذار صدای خش دارت مثل پاد زهر التهاب درونم را درمان کند.

مو های لخت و سرکشم بی‌تابی می‌کنند و با غم و اندوه روی شانه های ظریفم مانند آبشار رها می‌شوند و گریه سر می‌دهند.

ساعت ها به انتظار می‌نشینم تا این لحظات قرنطینه پایان یابد؛ آنگاه مثل دیوانه ها به دنبال تو راه می‌افتم.

دست در دست هم، در دشت های سر سبز بهاری قدم می‌زنیم و آن قدر برایت شعر می‌سرایم تا جان و حیات از وجودم پر کشد.

من سخت تلاش می‌کنم و اهداف بزرگی دارم. مردم می‌توانند عاشق کتاب های من باشند یا از آنها متنفر باشند ولی هرگز نمی‌توانند مرا متهم به تلاش نکردن بکنند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید