خیلی خفنه!
عنوان رو بیشتر توضیح می دم:
تو بازی های رایانه ای، یه سری شخصیت وجود دارن که بهشون NPC می گن. مثلا تو شهر دارید راه می رید، تو شهر آدم های مختلفی هستن که مثلا تو خیابون راه می رن از یه نقطه ای به نقطه ی دیگه. تو بعضی از بازی ها، می تونید با برخی از این ها تعامل کنید. مثلا طرف NPC فروشنده ی سلاح، زره و معجونه و این ها رو می تونید تو تعامل باهاشون بخرید.
برخی از NPC ها هم مسئول جلو بردن بخش هایی از داستان بازی هستن. معمولا یه سری دیالوگ خطی وجود داره که داستان بازی رو توضیح می دن مثلا تو یه بازی رفتید پیش مامان ممد و ایشون می گه که ممد رفته دیشب مک دونالد خرید کنه، دیگه بر نگشته و الان گم شده. تو بازی خوب هر کاری بکنید مامان ممد چیز بیشتری از اون چیزی که براش تعریف شده نمی گه، خیلی واضحه.
حالا یه بابایی اومده یه دمو درست کرده تو شهر نیویورک، خلق الله رو وصل کرده به GPT. همه تو این شهر کاراکتر دارن و می تونید باهاشون صحبت کنید. البته نیویورک به دلیل این که افسرده ترین شهر جهانه، ملت خیلی گرم نمی گیرن باهاتون. ولی نتایجش شگفت آوره.
این آینده س رفقا. خیلی جالب بود. مثلا می ره به یارو می گه که من تازه اومدم این شهر چرا مردم این طوری می کنن. بعد می گه داداش این جا نیویورکه فشار کاری بالاست و استرس و لایف استایل ناجوره. ولی چیز های خوبی هست که زندگی رو لذت بخش می کنه.
ازش می پرسه چی به تو انگیزه می ده؟ می گه خانواده م و اونایی که دوستشون دارم، به زندگی من معنا می دن!
اگه یادتون باشه یه داستانی تو کتاب های درسی بود در مورد یه پروانه و یه ربات. معمولا ما تصویری که از ربات داریم همینه. چون از فولاد و آهن ساخته می شه، فاقد روح انسانیه. ولی به نظر میاد نگاهمون به هوش مصنوعی باید کاملا تغییر کنه. چون تو این شرایط این هوش مصنوعی می تونه خیلی عالی احساسات و ادراکات انسان رو تقلید کنه.
شاید این یه راه عالی باشه برای این که بالاخره بفهمیم ما انسان ها چی هستیم.
خیلی تکان دهنده بود پیشنهاد می کنم حتما ببینید.
تا بعد.