ویرگول
ورودثبت نام
یک مادر
یک مادر
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

پسرک و لحظات سخت 1

روز هفتم و بعد از سه روز نگهداری پسرک زیر دستگاه، صبح بند نافش افتاد و این اولین دغدغه ای بود که بخیر و خوشی گذشت.

با بررسیهای اینترنتی رفتیم آزمایشگاهی که بدون گرفتن آزمایش خون میزان بیلی روبین خون را بدون گرفتن آزمایش خون اعلام می کرد، نتیجه بهبود زردی اش بود. خوشحال و خندان به مطب دکتر رفتیم تا تایید بهبودی اش را بگیریم و برای زندگی سه نفره زیبای پیش رو دوباره به خانه برگردیم. دکتر گفت زردی اش خوب شده و برای معاینه کلی گوشی را روی قلبش گذاشت، لحظه ای مکث کرد و چند بار با ساعتش چک کرد. چشمم به حرکات دکتر بود و استرس داشت ذره ذره وجودم را می بلعید که دکتر گفت ضربان قلبش بالاست و باید چند روز بستری شود تا دارویی برای پایین آوردن ضربان قلبش به او تزریق شود. انگار دنیا روی سرم خراب شد. دکتر با یک متخصص قلب هماهنگ کرد و قرار شد ما مستقیما به بیمارستانی که متخصص قلب گفت برویم.

نگرانی و استرس همراه با ترس از اینکه مبادا دکتر اشتباه کرده باشد و دارویی بی مورد به پسرک تزریق شود که عوارض بدتری داشته باشد وجودم را گرفته بود، برای اطمینان پسرک را برای ویزیت پیش دکتر با تجربه تری بردیم و پس از یک ساعت و نیم انتظار وقتی دکتر گوشی را روی قلبش گذاشت همان حرفهای دکتر قبلی را تکرار کرد. دیگر نفهمیدیم چگونه از مطب دکتر خارج شدیم و با ماشین خود را به بیمارستان رساندیم.

وقتی به بخش سی سی یوی کودکان بیمارستان رفتیم،متخصصی که دکتر اول با او هماهنگ کرده بود،اطلاعات را به آن قسمت بیمارستان داده بود و تخت آماده بود. بلافاصله پسرک را روی تخت نوزادان سی سی یو گذاشتند و صدای جیغ و گریه های پسرک بود که داشت قلب من را می فشرد.

وقتی داشتند اطلاعات پسرک را از ما می گرفتند مانیتور قلب را به پسرک وصل کردند و در کمال ناباوری ضربان قلب پسرک 285 ضربه در دقیقه بود،باورم نمی شد، از پرستاری که اطلاعات را ثبت می کردم در مورد خطرات این میزان ضربان پرسیدم و او بدون هیچ مقدمه ای گفت که هر لحظه ممکن است از شدت ضربان بالا عضله قلب جواب نداده و ناگاه بایستد. دنیا روی سرم خراب شد.لحظات بسیار سخت و جانکاهی بود.

چون شب شده بود دکتر متخصصی که تلفنی در جریان قرار گرفته بود نبود و دستیارش آمد. اطلاعات را گرفت و ما را بیرون کرد. چند دقیقه بعد آمد و گفت باید دارویی به نام آدنوزین را به پسرک تزریق کنند و اگر ضربان پایین نیامد سه بار آن را تکرار خواهند کرد و در صورت پایین نیامدن باید از دستگاه شوک استفاده کنند، برای استفاده از دستگاه شوک از ما رضایتنامه گرفتند،وقتی دلیل را جویا شدم گفتند ممکن است در اثر شوک قلب از کار بیفتد. خدایا این چه چیزی بود که به سرم آمده بود، می خواستم بمیرم. دوباره ما را به بیرون هدایت کردند تا تزریق را شروع کنند و اولین لحظات سخت ما برای پسرک آغاز شد....


پسرکقلبنوزادمادریآدنوزین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید