ویرگول
ورودثبت نام
باران خرمی
باران خرمی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید مرا مسافرِ شب های انتظار کشید

می وزد بوی تو و شاعر حیران کم نیست
می روی...پشت سرت بی سر و سامان کم نیست?

ناز بنیاد کن و شعله ورم کن اما
«زلف بر باد مده» تازه مسلمان کم نیست?

وصف گیسوی تو بر عهده ی «قاآنی» هاست
لابلای غزلم بیت «پریشان» کم نیست?

باش و هرلحظه به شعرم نفسی تازه ببخش
صحبت از معجزه های تو در ادیان کم نیست?

چقدر بعد تو باید بنویسم ای عشق؟
واژه ها خسته شدند این همه تاوان کم نیست...?

دلنوشته
if you want to be a photographer first leave home
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید