ویرگول
ورودثبت نام
کیمیا قاسم پور
کیمیا قاسم پور
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

از خود بیگانگی (مسخ)

مسخ کافکا
مسخ کافکا

سردبیر نشریه گفت: موضوع این قسمت ایماژ «از خود بیگانگی» است.
دوستانی که مسخ کافکا را خواندن قطعاً با آن آشنایی دارند.

از خود بیگانگی؛ یعنی خود فراموشی؛ یعنی خود دیگر پنداری. به عبارتی خود را به جای موجودی دیگر قرار می‌دهند.

زمان‌هایی در غار تنهایی هستم. گاهی چنین احساسی دارم. آیا واقعاً به یک خفاش بدل شده‌ام!؟ مانند شخصیت گرگور کافکا؟
او به یک سوسک زشت تبدیل شد.

هر چند که خفاش را به سوسک سیاه ترجیح می‌دهم. با این حال، این سؤال ذهنم را می‌خورد که واقعا من آدمی از خود بیگانه هستم!؟

شاید دشمنی دیرینه با خودم داشته باشم؛ اما از خودبیگانگی زیاده‌روی است. چیزی هجو و بولد شده از عادت‌های روزمره که انسان آن را تکرار می‌کند.
بدون هیچ‌ تغییری، بدون هیچ بالا‌وپایینی. ضربانی ثابت و سامت که به مرگ می‌ماند.

این مرگ چنان در بافت‌ها، قلب و مغز لانه می‌کند که بشر باورش می‌کند. در نهایت به سوسک تبدیل‌ می‌شود.

شاید لازمه آگاهی این باشد که تمام ما از خودمان بپرسیم: «روی چه عادت‌هایی گیر کردیم؟» یا به قولی: «واقعا به یک سوسک‌ تبدیل شدیم!؟»

واژه سوسک از خودش زشت‌تر و چندش‌آورتر است. این نشان می‌دهد بشر امروز چگونه غرق در عادت‌هایش دست‌وپا می‌زند. مانند گرگور کافکا که روزی از خواب بیدار‌ می‌شود. به پشت افتاده و حیران. با دست و پای زشتش روی تخت وول می‌خورد؛ اما تقلا بی‌فایده به‌نظر می‌رسد. در نهایت عادت‌ها از اتاق بغلی مشت می‌کوبد. خواهرش داد می‌زند: «حتماً ناخوش است.»

پدرش می‌گوید: «سابقه نداشته سر کارش دیر برسد»

و در همین لحظه رئیس اداره ساعت ۷ سروکله‌اش در خانه آن‌ها پیدا می‌شود.

چقدر‌ عادت‌ها ریشه دارد و خودمان از آن بی‌اطلاع هستیم. تا اینکه روزی لحظه‌ی محاکمه سر می‌رسد و واقعاً به یک سوسک تبدیل می‌شویم.

گرگور کافکابیگانگیمسخآدمی بیگانهمرگ
یک عدد نویسنده هستم و علاقمندم قصه‌های خودم رو با شما شریک بشم. در ضمن خوشحال میشم کانال تلگرام منو دنبال کنید⁦◀️⁩https://t.me/kimia_write ?????
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید