موسیقی دیگر مرده است! کشته شده، نابود شده، در گذشته جا مانده و زیر خروارها خاطره دفن شده است. موسیقی آن رنگ و بوی سابق را ندارد. هنرش به زوال رفته، عمقش به سطح رسیده، مفهومش به بیراهه رفته، هدفش گم و اثرش مخدوش شده و اینگونه است که اگر بخواهیم گوش خودمان را صرف شنیدن موسیقی کنیم، باید، حتماً، قطعاً، به سراغ سالهای دور برویم و روی هر آن چیزی که این روزها منتشر شده است را خط بکشیم. ولی بگذارید خیالتان را راحت کنم! تمام این حرفها، این غرها و اعتراضات و «دنیا به کجا؟» ریشه در چیزهای دیگری دارند که موسیقی امروز را از هرگونه اتهامی مبرا میکند.
به عنوان یک پادکستر و کسی که پادکستش در ارتباط با موسیقیست، بارها مجبور شدهام این موضوع را برای مخاطبینم باز کن و برایشان توضیح بدهم، که علت آنکه در «پادکست آلبوم» به سراغ موسیقی سالهای دور میروم این نیست که موسیقی سالهای نزدیک ارزش شنیدن ندارند، بلکه برای این است که موسیقی جدید تاثیر گرفته از موسیقی گذشته است و نمیتوان از میوه گفت، قبل از آنکه به سراغ ریشه رفت.
بگذارید در این نوشته دلایلم را بیاورم تا این ادعا که موسیقی خوب دیگر ساخته و عرضه نمیشود را رد کنم.
1. نگران نباشید! این احساس شما دلیل علمی دارد!
سال 2014 بود که فیلم Guardians of the Galaxy به نمایش در آمد و پشت بند آن موسیقیاش، در قالب یک مجموعهی ساندترک به اسم Guardians of the Galaxy: Awesome Mix Vol. 1 منتشر شد که توانست یازده هفتهی متوالی در جایگاه نخست چارت بیلبورد قرار بگیرد و با فروش بیش از دو میلیون نسخه فقط در آمریکا، تبدیل شود به دومین ساندترک (بعد از موسیقی انیمیشن Frozen) پرفروش سال 2014. ارتباط این موضوع به بحث ما در یک نکتهی ظریف خلاصه میشود و آن اینکه تمامی ترکهای این آلبوم به طور متوسط 50 سال از زمان ساختشان میگذرد! چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟ به چه دلیل مردم مجموعهای که تمام آهنگهایش را پیش از این بارها شنیدهاند را خریدهاند؟ پاسخ این پرسش را بگذارید در یک جمله خلاصه کنم: موسیقی آشنا احساس بهتری را در مخاطب ایجاد میکند!
در چندین آزمایشی که رابرت زاینتس، روانشناس مشهور و استاد دانشگاه، انجام داده بود مشخص شد که افراد تحت آزمایش پس از شنیدن یک قطعهی موسیقی که از قبل آن را میشناختند احساس بهتری را نسبت به شنیدن یک آهنگ جدید تجربه کردهاند. این موضوع در مواردی که آهنگ آشنا توانسته باشد فرد را به یاد یک خاطره قدیمی بیاندازد، چندین برابر تشدید شده است. در نهایت از این آزمایش این نتیجه حاصل شده که مرکز احساسات مغز ما با شنیدن یک آهنگ آشنا بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرد.
در فیلم Guardians of the Galaxy قهرمان داستان، استارلرد، با شنیدن مجموعهای از موسیقی قدیمی در خلال فیلم به یاد مادرش میافتد و همین باعث احساساتی شدنش میشود. همین موضوع برای مردمی که با خریدشان باعث شدهاند این مجموعه تا این حد پرفروش باشد هم تکرار شده است. نتیجه آنکه موسیقی آشنا، نه لزوماً قدیمی، حس بهتری را در ما ایجاد میکند و این موضوع هیچ چیز در مورد اینکه کیفیت کدام یک برتر است را ثابت نمیکند.
2. موسیقی برای رسیدن به نسل بعد غربال میشود
موسیقی سالهای دور به شدت پرمخاطب و جاری در احساسات ماست. هر وقت جملهی «موسیقی امروز در مقایسه با موسیقی گذشته کاملاً بیارزش است» از زبان کسی در میآید، مشخص است که دارد چیزی که از آن دوران به یادگار مانده را با موسیقیای که امروز تولید میشود مقایسه میکند. اما نکته در همین جاست، که به راستی چه چیزی از گذشته برای ما به یادگار مانده است؟ بگذارید اینطوری موضوع را باز کنم. اگر از شما بپرسند آرتیستهایی که از دهه هفتاد میلادی میشناسید را نام ببرید، اگر خورهی موسیقی باشید و حافظهتان هم خوب کار کند، در نهایت بتوانید در بیشترین حالت 50 گروه و آرتیست را نام ببرید. این در حالیست که در آن دوران هزاران آرتیست مشغول فعالیت و در حال تولید و پخش موسیقی بودهاند! موسیقی دهه هفتاد، برای شمایی که پنجاه سال بعد از آن دوران زندگی میکنید، بارها و بارها غربال شده و درشتها باقی مانده و کوچکترها جا ماندهاند و به خاطره پیوستهاند. پس این درست نیست که شما بهترین آرتیستهای ماندگار از سالهای دور را با هر آرتیست امروزی که دم دستتان میآید مقایسه کنید! با همین فرمان مطمئن باشید که بیست سال دیگر فقط خوبهای امروز در ذهن مردم باقی خواهند ماند و سایرین به فراموشی سپرده خواهند شد.
3. دنیای موسیقی با صنعت موسیقی متفاوت است
هیچوقت این دو را با هم اشتباه نگیرید! صنعت موسیقی حال و هوا و حکایت خاص خود را دارد و ابداً معرف دنیا و هنر موسیقی نیست. صنعت موسیقی رسانهها را در اختیار دارد. رادیوها، شبکههای نمایش موزیک ویدئو، نشریات و سایتهای زرد، مراسمها و اواردزها و همه و همه در اختیار و خدمتگزار صنعت موسیقی هستند. صنعت موسیقی هدفش کسب درآمد است و چندان اهمیتی به بعد هنری ماجرا نمیدهد. آنقدر آرتیستهای عالی و بدون جنجالی در حال فعالیتند که کافیست کمی وقت بگذارید و دنبالشان بگردید و بروز شدنتان را خلاصه در طریق کانالهای تلویزیونی و برنامههای رادیویی نکنید. این را هم در نظر بگیرید که تا سه دهی پیش به طور متوسط در هر سال 40هزار آلبوم موسیقی منتشر میشد و با یک روند رو به رشد، امروزه در هر سال چیزی در حدود 100هزار آلبوم موسیقی منتشر میشود. همین شلوغی باعث میشود پیدا کردن موسیقی خوب سختتر هم بشود. خلاصه آنکه موسیقی خوب نمرده است، بلکه احتمالاً جلوی گوشتان نیست و باید برای پیدا کردنش کمی پرس و جو کنید.
4. چرا راکها را میریزی تو پاپها؟
معیار زمان را بگذارید یک لحظه کنار، مقایسهی آرتیستهای ژانرهای مختلف با یکدیگر همانقدر اشتباه است که بخواهیم قدرت بینایی یک نفر را با قدرت شنوایی نفر دیگری مقایسه کنیم. باید حواسمان به ماهیت و فلسفه وجودی و جامعهی مخاطب هر ژانر و صد البتهی سلیقهی خودمان قبل از انجام هر مقایسهای باشد. وقتی معیار زمان را در نظر بگیریم قضیه پیچیدهتر و در عین حال مضحکتر هم میشود! یعنی آنکه حواستان باشد، که وقتی پای MTV مینشینید و ویدئوی جدید نیکی میناژ را میبینید، آن را با موسیقی پینک فلوید مقایسه نکنید! در نظر بگیرید که اگر طرفدار موسیقی متال هستید و با موسیقی رپ هیچ میانهای ندارید، مقایسهی آلبوم جدید کندریک لامار با آلبوم پنجاه سال پیش دیپ پرپل کار اشتباهی است. خلاصه آنکه قبل از آنکه موسیقی امروز را سر ببرید و موسیقی گذشته را ستایش کنید، مطمئن شوید که مقایسهی شما بین دو آرتیست در دو زمان متفاوت است، نه در دو ژانر مختلف.
5. مرغ سالهای دور غاز است!
همیشه همین بوده و همین خواهد بود. امروزی که در آن زندگی میکنیم با حسرت دیروز همراه است و «یادش بخیر» در هر زمینهای از زبانمان نمیافتد. از آب و هوا و رانندگی و اخلاق مردم و اعتماد به یکدیگر و قیمت اجناس گرفته تا سینما و موسیقی، فرقی نمیکند که در چه زمانی باشیم، برای ما گذشته اعتبار و ارزش بیشتری دارد و حسرتش دلمان را همیشه میسوزاند.
وقتی در دهه هفتاد لدزپلین پا به عرصهی موسیقی گذاشت، همانطور که در قسمت نهم پادکست آلبوم توضیح دادهام، آنقدر منتقدها از آنها ایراد گرفتند و موسیقیشان را بیارزش و مسخره شمردند که اعضای گروه تصمیم گرفتند تا مدتها با هیچ رسانهای مصاحبه نکنند و این در حالیست که امروز ما از این گروه بعنوان یکی از بزرگان تاریخ موسیقی یاد میکنیم. این سلسله به طور زنجیروار در تمامی دوران تکرار شده است. زمانی که لدزپلین آمد، همه گفتند اینها بدند و د بیتلز خوب بود! در زمان د بیتلز، همه گفتند اینها مسخرهاند و موسیقی سوئینگ خوب بود. در دهه پنجاه، گفتند سوئینگ جلف است و موسیقی بلوز خوب بود. وقتی که موسیقی بلوز شکل گرفت، گفتند این که موسیقی نیست و کلاسیک خوب بود. حتی در زمانی هم که موتزارت آمد، گفتند این که موسیقی نیست و باخ خوب بود! خلاصه آنکه تا هست، این نوع نگاه و این نگرش حسرتبار به گذشته هم در دل ما قلیان میکند، تا فردایی برسد و حسرت امروز را بخوریم.
موسیقی خوب نمرده است! موسیقی خوب در میان شلوغی و هیاهوی زندگی مدرن پنهان شده و منتظر است تا شما پیدایش کنید. تحقیقات نشان میدهد که ما بعد از 33 سالگی دیگر به سراغ موسیقی جدید نمیرویم و به هر آن چیزی که تا آن موقع میشناسیم بسنده میکنیم و تکرار شنیدههای گذشتهمان را بیشتر میپسندیم (در تحقیق دیگری این سن را برابر با 30 سال عنوان کردهاند). اگر سن شما بیشتر از این است، خیالتان راحت باشد که بدون در نظر گرفتن خورههای موسیقی، چندان هم غیر طبیعی رفتار نمیکنید. اما اگر کمتر از این سن دارید، تعصب را بگذارید کنار و بدانید که هنوز آرتیستهای فوقالعادهای هستند که نیاز است کشفشان کنید.