ویرگول
ورودثبت نام
برفین
برفین
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

نامه‌ای برای تو، عزیز دورم.

امروز، سرم را به شیشه‌ی ماشین تکیه داده بودم و طبق معمول آسمان را دیدم و به یادت افتادم. از آن‌جایی که حدود بیست سالی است از اسمان من را تماشا میکنی، حدس زدم فراموش کرده باشی زنده بودن چه حسی دارد؛ یا حداقل خاطرات زنده بودنت در خاطرت کمرنگ‌تر شده باشد و شاید هم نه، شاید من فقط به دنبال بهانه‌ی نوشتن برایت میگشتم، تویی که مدت‌هاست در ذهنم پرسه میزنی.

دوست دارم این‌طور فکرکنم که تو معنای زنده بودن را فهمیدی و بعد رفتی. زنده بودن، این گیر افتادن روح در کالبدی محدود و احساسات و افکاری نامحدود و آن نقطه‌ای که با تمام سلول‌های بدنت حس میکنی زنده‌ای.

گاه حس میکنم جهان برای لحظه‌ای متوقف میشود، اما تپش‌های قلبم با سماجت این حقیقت را به من یاداوری میکنند که من زنده هستم.

من زنده بودن را در احساسات تعریف میکنم، در دل دردِ پس از قهقهه‌های از ته دل، از احساس تهی بودن بعد از گریه، از احساس کردن درد و رنجی که تمام روحت را می‌فشارد و تو تا قبل از آن نمیدانستی که چقدر قوی میتوانستی باشی.

عزیز دورم، من زنده بودن را در اسمان توصیف میکنم، اسمانی که تو را به من یاداوری میکند و ابی بی‌انتهایش که در اینه‌ی وجودم منعکس میشود. من زنده بودن را بوی نان سنگک تازه توصیف میکنم، در بوی خاک نم خورده، در بوی چوب سوخته و هرآنچه که میتوانم حس کنم.

من زنده بودن را در افکارم توصیف میکنم، افکار نبض‌داری که در ذهنم می‌تپند و من را زنده نگه می‌دارند، گاه من را می‌شکنند و گاه تشویقم میکنند و درنهایت نابودم میکنند.

من زنده بودن را در درد توصیف میکنم، دردی که با تمام وجود احساس میشود و چنان جایش ازاردهنده‌ است که ادم‌ تقلا میکند، درخون می‌غلتد و بارها و بارها ارزوی مرگ میکند ولی درنهایت زنده میماند.

همه‌ی این‌ها را نوشتم که برای خودم یاداوری کنم توهم زمانی زنده بودی، همانطور که من الان زنده هستم؛ اما افکار و احساسات تو انچنان قوی بودند که رد انها حتی پس از رفتنت در زندگیمان باقی ماند.

حال دیگر انکارش نمیکنم، اشک نمیریزم و گیج نمیشوم. بالاخره پذیرفتمش، اینکه تو زمانی زنده بودی و الان دیگر نه. مرگ حقیقتی اجتناب ناپذیر است و من دیگر مثل قبل از ان نمیترسم.

مرگ را خیالی نیست، ما زاده شده‌ایم تا بمیریم.



زنده
زمان همه‌چیز را درست می‌کند؛ فقط فراموش کرده‌‌ام بگویم زمان این‌جا مدتهاست معنایی ندارد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید