بسیجی مدیریت خوانده
بسیجی مدیریت خوانده
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

ازدواج هم که کرد...

تمام دارایی جلال فقط یک موتور بود. دست و بالش تنگ بود. تمام دارایی جلال از مال دنیا فقط یک موتور بود که آن هم همیشه خراب بود و دست‌های او سیاه و روغنی. در آن شرایط با دوستانش، خیریه‌ای راه انداخت. خودشان چند نفری، پول روی هم می‌گذاشتند و هر ماه، درِ خانه خانواده‌های کم بضاعت می‌بردند. زندگی ساده‌ای داشت: یک یخچال، کمی ظرف، یک قفسه پر از کتاب و موکتی که به جای فرش در کف اتاق، همۀ وسایلش بود. ازدواج هم که کرد، باز هم ساده می‌زیست.شب عروسیش از همه خواست نماز را به جماعت بخوانند...

ازدواج این شهید را با ازدواج های امروز مقایسه کنیم!
ازدواج این شهید را با ازدواج های امروز مقایسه کنیم!

مدیر انقلابی، شهید جلال افشار> ایستاده بود در کلاس و تدریس می‌کرد. دوستش آمد دم کلاس و گفت: آقای افشار! برامون یک کامیون مهمات آوردند. بچه‌ها هم اکثرشون رفتند مرخصی؛ چه کنیم؟بدون هیچ معطلی، رویش را طرف بچه‌ها کرد و گفت: آقایون! برای قرب به خدا همراه من بیایید. کلاس را تعطیل کرد و با بچه‌ها رفت برای کمک.

انس با قرآن: علاقه‌اش به قرآن، مثال‌زدنی بود. در هر فرصتی که می‌یافت، در بین کارها و در هنگام طی کردن مسیرها حتی در کوه‌پیمایی و پیاده‌روی، آیاتی از قرآن بر سر زبانش بود. آیات را حفظ و مرتب آنها را تکرار می‌کرد.

شادی روح شهید جلال افشار صلوات.
شادی روح شهید جلال افشار صلوات.

شهادت: ایستاد روی تپۀ خاکی و رو کرد به طرف بچه‌ها و گفت: عجلوبالصلوة ! و شروع کرد به اذان گفتن. صدای زوزۀ گلوله توپ که آمد، همه خوابیدند روی زمین. گرد و خاک که خوابید دیگر صدای اذان نمی‌آمد...افتاده بود روی زمین؛ غرق در خون؛ ترکش به پهلویش خورده بود؛ جگرش از هم پاشیده بود. هنوز داشت زیر لب اذان می‌گفت. شب بیست و سوم وداع کرد و به آسمان پر گشود.

سرباز امام زمان(عج): بزرگواری درباره او می‌گفت: افشار، ذاکر قریب‌البکاء است. شهید که شد عکس جلال را بردند محضر ایشان. بی‌اختیار گریه کردند. طوری که اشک‌هایشان می‌ریخت روی عکس جلال. همان‌جا به بچه‌ها گفتند: امام زمان(عج) از من یک سرباز خواستند. من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است.

فرازی از وصیت‌نامۀ این شهید: کمال مطلق، فنا شدن در خداست...اگر خواستار آنید، بشتابید به سوی خدا. جان و مالتان را به او بفروشید که او خریدار خوبی است...عشق به دنیا پوچ شدن و بی‌ارزش نمودن خویش است...

نهی از منکر و عبادت‌های این شهید را هم بازگو نمی‌کنیم و به مخاطبین این پیام به اشتراک گذاشته شده واگذار می‌نماییم، چون شرح عاشقی به هر کس نتوان گفت و خود باید جستجوی طریقت نمود!

موقعی که شهادت این شهید را در این پست نوشتم، اشکم درآمد و دلم شکست. گاهی اوقات حس می‌کنم خیلی در این روزگار تنها هستم. خدایا به حق این شهید، گشایشی در کار همۀ ما ایجاد کن.
موقعی که شهادت این شهید را در این پست نوشتم، اشکم درآمد و دلم شکست. گاهی اوقات حس می‌کنم خیلی در این روزگار تنها هستم. خدایا به حق این شهید، گشایشی در کار همۀ ما ایجاد کن.
مدیریت جهادی
یک بسیجی آپدیت و امروزی و در عین حال دغدغه‌مند. http://basij57.blog.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید