اینستاگرام؛ عضوی جداناپذیر از زندگی روزمرهٔ ما انسانهای قرن بیست و یک. چه بخواهیم بپذیریم و چه نه، این پنجرهٔ صورتی رنگ، نقشی پررنگی در زندگیهایمان ایفا میکند. راستش خیلی از ما دلمان که میگیرد، کنج اتاقی مینشینیم تا بلکه با پستهای رنگارنگ درمان شویم. حرفهایی که اینستاگرام میزند گاهی حرف دل است، و گاهی نیز بیان حقیقت، اما اغلب تسکین کاذب روزمردگیهاست!
بیشتر پستهایی که ما آن قلب سفید را برایشان رنگی میکنیم، سخن از بد بودن آدمها دارند، از بی وفاییشان، از اینکه چقدر جهان جای بدی برای زندگی کردن شده است و اصلا نمیتوان به دیگران اعتماد کرد، چرا که آدمها زیادی «رنگ عوض میکنند!».
راستش را بخواهید این متن نه قصد انکار آسیبهای اجتماعی را دارد و نه تسهیلسازی آسیبهای روحی را دنبال میکند؛ لکن در لحظههایی از زندگانی، ما به جای آنکه صورتمسئله را به درستی متوجه شویم، به درمانها و التیامهای نادرستی روی می آوریم. شاید بزرگترین مشکل عرصهٔ ارتباطات نیز درک نکردن و نشناختن آدمها باشد. یقینا نمیتوان انسانها را به طور کامل شناخت، اما میتوان با داشتن شناختی نسبی، حداقل به این پرسش پاسخ داد که آیا هر نوع تغییر رفتار، ریا و رنگ عوض کردن است؟ یا اصلا مگر رنگ عوض کردن رفتار ناشایستی است؟ حرف کلی اریکسون در این کتاب نیز همین است: شناخت درست شخصیت انسانها و بهزیستی اجتماعی.
زیست اجتماعی دارای فراز و نشیبهایی است، لکن یک مکان هر قدر هم که تاریک باشد، میتوان با شناخت اجزای آن راه درست را یافت. اریکسون در این کتاب یکی از راه های زندگی درست و باقاعده را همین «شناخت نسبی» انسانها عنوان میکند. او بطور کلی انسانها را به رنگهای سبز، زرد، قرمز و آبی تقسیمبندی مینماید. حتما در همکلاسیها یا دوستان خودتان افرادی را میشناسید که هنگام کار گروهی، دقیقا از همان ابتدا مسئولیت رهبری را بر عهده میگیرند. این انسانها معمولا با قدرتطلبی خود شناخته میشوند. راستش را بخواهید بیجا هم نیست که این گروه از افراد را اریکسون در طیف شخصیت قرمز قرار میدهد، چرا که آنها معمولا بسیار صریح و جاهطلب هستند. اینگونه از انسانها شخصیتی بلندپروازانه دارند، غالبا علاقهٔ زیادی به خارج شدن از محدودیتها نشان میدهند، مملو از انگیزه و سرشار از انرژی هستند اما معمولا علاقهای به انجام کار گروهی ندارند. همهمان در مدرسه همکلاسیهایی داشتیم که فکر و ذکرشان غالبا تنها درس خواندن بود و بس! در واقع هدف اصلی این افراد تنها موفقیت است: موفقیت در مدرسه، در امتحانات پایان ترم، در دانشگاه، در ورزش، در امتحان تافل و حتی موفقیت در انتخاب بهترین و مناسبترین لباس برای مراسم عروسی دوست صمیمیشان!
اگر خاطرتان باشد این افراد در مدرسه (و چه بسا دانشگاه!) با افرادی دوست میشدند که مقیاسهای خاصی از موفقیت را دارا بودند. درواقع شخصیتهای قرمز متری از مقیاسی براساس موفقیت را در دستشان گرفتهاند و انسانها را در دو طیف موفق و ناموفق طبقه بندی میکنند. شخصیتهای قرمز اغلب عاشق چالش و ریسک هستند. دربارهٔ خودتان فکر کنید، اگر شما جزو انسانهای بسیار عملگرا، عجول، و جزو آنهایی هستید که معمولا در آینده زندگی میکنند، شاید بتوان شما را در گروه «آدم رنگیهای قرمز» قرار داد.
افراد طیف شخصیتی قرمز، معمولا با انسانهایی که در طیف مقابل آنها قرار میگیرند، بسیار دچار اختلاف می شوند که بارزترین آن انسانهای زرد هستند. در واقع ترکیب یک انسان زرد و قرمز مثل ترکیب جدی ترین دانشجوی کلاس و تقریبا بیخیالترین آنها برای تحویل دادن یک پروژهٔ حساس است. هر اندازه که شخصیت قرمز بدبین، حساس و تابع برنامهریزی است، شخصیت زرد بسیار خوشبین و خوشگذران بوده و معتقد است که همه چیز بالاخره درست میشود! این گروه از انسانها معمولا میتوانند مسئولیتهای زیادی را متقبل شده و بدون داشتن هیچگونه برنامهریزی خاصی، تنها یک سوم آنها را انجام دهند و در آخر بدون هیچ حس بدی، به روند عادی زندگی بازگردند. آدم رنگیهای زرد همانهایی هستند که میدانند چگونه باید زندگی کنند و از لحظه لحظه زندگیشان، از میهمانیها گرفته تا سفرها و جمعهای دوستانه لذت ببرند.
می توان گفت این انسانها بهترین دوستان و خوشمشربترین همصحبتها هستند. البته شایان ذکر است که معمولا از حوصلهٔ شنیداری خوبی برخوردار نمیباشند و شاید بسیاری اوقات، حرف شما را قطع کنند تا چرخهٔ صحبت را خودشان در دست بگیرند.
بهطور کلی سازگاری دوفرد با شخصیتهای زرد و قرمز، قوهٔ سازگاری و تحمل بسیار بالایی را میطلبد، چرا که این دو طیف هم از نظر تفاوتهای شخصیتی و هم از منظر شیوهٔ ابراز خشم، بسیار مستعد مخالفت با یکدیگر هستند؛ حال اگر بنابر اجبار در گروهی افرادی قرمز و زرد کنار یکدیگر قرار گرفتند، وجود فردی با ویژگی شخصیتی سبز میتواند تعدیلکننده باشد.
افرادی که به اصطلاح «سبز» هستند علیرغم ابراز وجودهای بسیار کمی که در زندگی اجتماعی دارند، اکثریت آدمها را تشکیل میدهند، به گونهای که میتوان بهیقین گفت که در هر جمع دوستانهای، تعداد قابل توجهی انسان سبز وجود دارد. این افراد با ویژگی میانهرو و متعادل خویش قادر به همسانسازی و متعادلسازی موقعیت هستند. این افراد بیش از آنکه بهدنبال برنامهریزیها و ابراز وجود خویش باشند، بهدنبال مراقبت از انسانهای دیگر هستند. بهعبارتی تلاش میکنند نظر اصلیشان را نگویند تا مناقشه یا دلخوری بوجود نیاید. طیفهای شخصیتی سبز معمولا از مخالفت با دیگران و تغییر موضع خود دوری میکنند و از سنتهای گذشتگان خویش به طرز معناداری پیروی مینمایند. این افراد شاید نتوانند نوآوران خوبی برای گروه باشند اما تسهیلکنندگان شایستهای هستند. البته ناگفته نماند که انسانهای سبز معمولا مرموز هستند و علاقهای به فعالیتهای زیاد ندارند، بلکه بزرگترین تفریح آنها «هیچ کاری نکردن است». اگر دوستی دارید که جزو انسانهای سبز است، فراموش نکنید که میدان زیادی برای تنهایی به آنها دهید، چرا که در جمع نبودن و دیده نشدن برای شخصیتهای سبز لذت بخش است.
شایان ذکر است اگر جزو افرادی هستید که علاقهٔ زیادی به نظرات متنوع و تفکرات نو دارید، بجای افراد سبز با گروه شخصیت آبی تبادل نظر کنید. میتوان گفت طیف شخصیتی آبی خاصترین نوع شخصیتهاست. این افراد کمالگرایانی عاشق تحلیل، انسانهایی بهشدت منطقی، حسابگر و علاقه مند به کاوش هستند. شخصیتهای آبی تقریبا همه چیز را مورد تحلیل قرار میدهند، حتی دربارهٔ خوب و بد بودن کوچکترین رفتارهای روزمرهٔ خودشان میاندیشند و تحلیل میکنند. شخصیت های آبی عاشق برنامهریزی کامل و دقیق هستند. این افراد بیشتر از همه چیز و همه کس، خودشان را مورد بازخواست قرار میدهند، به همین دلیل رفتارهای تکانشیشان نسبت به بقیهٔ تیپهای شخصیتی کمتر است. شخصیتهای آبی بهترین همیاران برای کارهای گروهی هستند و از هیچ تلاشی برای پیشرفت گروه مضایقه نمیکنند، اما مشکل این است که شخصیتهای آبی معمولا در اجتماع جزو آدمهای بسیار خشک و سختگیر دیده میشوند و ارتباط خوبی مخصوصا با شخصیتهای قرمز ندارند. شخصیتهای آبی معمولا بهعنوان کوه یخ شناخته میشوند که تنها بخشی از شخصیت آنها در اجتماع قابل مشاهده است. البته باید افزود که شخصیتهای آبی بهدلیل سختگیری و عدم ایجاد محور ارتباطی خوب با دیگران، عرض زندگی کمی دارند و بار زندگی نزیستهٔ آنها بسیار زیاد است.
با این تفاسیر، با علم روانشناسی بهشکل خلاصه میتوان به نقطهٔ اول بازگشت، آیا همه رنگ بودن افراد جامعه فضیلت است یا رذیلت؟ راستش را بخواهید نه تنها آحاد جامعه بلکه اگر تک به تک ما انسانها نیز بهرهای مثبت از هر طیف داشته باشیم، میتوان گفت که به نهایت تعادل میرسیم. نه قرمز پررنگ که قدرت را تنها آرمان ببیند، نه سبزی که غرق رضایت دیگران باشد، و نه زرد بیخیال و نه حتی نوعی آبی غرق در منطق.
سرشت و درون ما انسانها نه یکرنگ و دورنگ، که پذیرای خصوصیاتی بینهایت خوب و بینهایت بد با هزاران رنگ است؛ این کتاب به ما کمک خواهد کرد تا با یافتن مصادیقی عینی از شخصیتهای گفته شده در زندگی خودمان و در نظر گرفتن ویژگیهای آنها، به ایدهآلترین رنگ زندگی خود دست یابیم. گاهی ما بهدلیل عدم شناخت درست خودمان و دیگران، شیوهٔ ارتباطی و واکنشهای طبیعی آنها را عمدی تلقی کرده و دچار فراز و نشیبهای ارتباطی میشویم.
اگر بهدنبال قدرت تحلیل بالای انسانی و نمودهای سازگاری در جامعهٔ انسانی هستید، مطالعهٔ این کتاب را از دست ندهید.
نسترن گلبهار | ورودی ۱۴۰۰ مشاوره