امروز جمعه ۲۱ آبان
تهران بارونی و طوفانی و من که دیگه بی حس شدم، سر شدم از خستگی از طولانی شدن و کش اومدن این بازه ی زندگیم از تموم نشانی که باعث شده بخوام خودم راه تموم شدنش بسازم
سعی میکنم گوش خودمو بگیرم و یادآوری کنم که قوی باش، از مسیر لذت ببر بعدش خبری نیست ولی راه نداره باید تموم شه باید این پرونده باز که کل انرژی منو داره میخوره بسته شه باید بتونم ازش بگذرم و رها کنم بسته دیگه مگه نه؟