ولتر این کتاب را نوشت تا پوچی نظریه لایبنیتز را اثبات کند، طبق فلسفه لایبنیتز، ما در بهترین جهان ممکن زندگی میکنیم و همه چیز در بهترین شکل وجود دارد. ولتر به نقد اکتفا نکرده، بلکه نظریهی او را به سخره گرفته است.
کاندید در زبان فرانسه یعنی ساده دل. شخصیت اول کتاب کاندید نام دارد و استادی دارد به نام پنگلوس که در لغت یعنی همه چیز درخشان است. پنگلوس نماینده تفکرات لایبنیتز است. کاندید دلبستهی دوشیزه کُنِگُند است و در خانهای اشرافی زندگی میکند، اتفاقاتی میافتد و کاندید مجبور میشود، دور دنیا بچرخد. اتفاقات به او نشان میدهند که هر کسی رنجی منحصر به فرد دارد و وجود شر غیرقابل انکار است. ولی کاندید، آنقدر به استادش ایمان دارد که به طرز ساده لوحانهای در همه ی آن بدیها خوبی میبیند.
هنر ولتر آنجاست که مبالغه نمیکند، داستانش را بر بستر اتفاقات واقعی که در همان سالها رخ دادند، شکل میدهد. از زلزله و طوفان لیسبون گرفته تا جنگهای هفت ساله و بیماری که همیشه وجود دارد. با این حال پنگلوس میگوید: "من راضی هستم، همه چیز خیر است، مگر لایبنیتز میتواند اشتباه کند؟"
ولتر دئیست است و مخالفت خود را با ادیان در جایجای کتاب نشان داده است. به حکومت بر پایه دین، تفتیش عقاید پرتغال، جنگهای هفت ساله فرانسه و پروس و اعدام در انگلیس با زبان طنز اعتراض میکند. اینکه چگونه ولتر در خفقان قرن هجدهم از چنگال مجازات کلیسا گریخت، مدیون تیزهوشی او در استفاده از نام مستعار به عنوان نویسنده تا چند سال بعد از چاپ کتاب بود.
نثر کتاب فوقالعاده روان است، طنز پرخاشگرانه ولتر پرمعنی و خندهدار است، از شتابزدگی ولتر برای بیان اتفاقات پشت سرهم تعجب میکنی، گویا میخواهد با غلظت هر چه بیشتر به لایبنیتز بگوید، "پوچی نظریه تو و وجود اجتناب ناپذیر شر، حتی در این کتاب کم حجم هم، قابل اثبات است".
نهایتا کاندید به یک کشاورز ترک مسلمان بر میخورد، که در زمینش مشغول کشاورزی است. او میگوید نه میداند مفتیها چه میکنند، نه میداند حکام و وزرا چه میکنند و نه میداند در استامبول چه میگذرد. کار میکند تا از سه شر فقر و کاهلی و بدذاتی دور بماند.
کاندید و دوستانش هم شروع به بیل زدن میکنند؛ که احتمالا موافق اندیشهی ولتر است، خیر و شر در این دنیا وجود دارد، و گریز از شر ممکن نیست. ولی تو، سرت را به کار خودت مشغول کن تا تحمل شر برایت آسانتر شود.