بسم الله :)
واقعیتش من اونقدرها هم تازه کار نیستم. یادمه اوج هنرم توی کامپیوتر این بود که سی دی بازی رو بزارم و بعد هی next و next و next تا این که بازی نصب شه و بعدشم بازی کنم. اما یه روز زمانی که دوم راهنمایی بودم یکی از بچه سر کلاس گفت میتونه ویندوز عوض کنه و من واقعا برگام ریخته بود. آخه فکر میکردم که نصب کردن ویندوز یه کار خیلی خفنه و فقط و فقط کار خدمات کامپیوتری های حرفه ایه. و خیلی بهش حسودیم شد و تو دلم گفتم خب منم میرم یاد میگیرم. بعد از اینکه یه سری سرچ و اینا کردم (تازه نتمون هم دایال آپ بود:| ) دیدم که نصب کردن ویندوز همچینم کاری نداره و یه جورایی مثل همون بازیه. باید همش next بزنی البته با یه سری چیزای بیشتر (مثلا اینکه باید حواست باشه موقع انتخاب و فرمت پارتیشن نزنی اطلاعات درایوت رو بپرونی!).
این شد که کم کم به بحث های کامپیوتری علاقه مند شدم و شروع کردم به یاد گرفتن چیزهای مختلف. یه چند جلسه کلاس فتوشاپ رفتم، یه مقدار وب کار کردم (در حد html و css ?) و ... . گذشت و اومدم دبیرستان. تونسته بودم توی یکی از مدارس سمپاد تهران قبول شم. یه روز اعلام کردن که قراره کلاس المپیاد کامپیوتر برگزار شه و منم گفتم شرکت میکنم. بعد کم کم با بقیه بچههایی که میخواستن شرکت کنن آشنا شدم. اولین بار که دور هم جمع شده بودن هر کس داشت چیزایی که بلد بود رو میگفت. یکی میگفت ترکیبیاتش خوبه یکی برنامه نویسیش و ... . منم پیش خودم گفتم بد نیست یه اظهار وجودی بکنم. خیلی با اعتماد به نفس بالا گفتم منم فتوشاپم خوبه (جا داره که این رو هم ذکر کنم که فتوشاپم اصلا خوب نیست!). یه خرده خندیدن بعد بهم گفتن که این المپیاد بیشتر ریاضی و برنامه نویسیه. منم برای اینکه ضایع نشم گفتم که برنامه نویسی html و css هم بلدم و خب ... حقیقتش نمیدونم تو دلشون چه فکری دربارهی من کردن!
اون سال زیاد موفق نشدم المپیاد کار کنم. هم درسا سخت بود و هم من به اون شرایط عادت نداشتم. سال بعدش بنا به یه سری دلایل برگشتم شهرستان (ربطی به درس و اینا نداشت. دلایلش یه خرده شخصی بود). با خودم فک کردم که باید المپیاد رو ادامه بدم و رفتم کلی کتاب ترکیبیات و گراف و اینا خریدم و روی برنامه نویسیم هم بیشتر کار کردم. اما اینا فقط برای یه مدت کوتاه بود (در حد دو سه ماه) و کم کم انگیزهم رو از دست دادم. شاید دلیلش این بود که استادی وجود نداشت که درس بده و بچههای شهرستان هم زیاد تو فاز المپیاد و این داستانا نبودن. البته قطعا اصلیترین دلیلش تنبلیم بود. دوباره همه چی شد مثل قبل. توی زمینههای مختلف کامپیوتر سرک می کشیدم و اما کار خاصی نمی کردم. سال سوم از مدرسه غیرانتفایی رفتم مدرسه نمونه دولتی. اونجا یه دوست پیدا کردم که سال قبلش المپیاد ریاضی کار کرده و با اینکه موفق نشده بود مدال بیاره ولی انصافا خیلی خفن بود. با تشویقهای اون من دوباره یه کمی المپیاد کار کردم و به مرحله دوم هم رسیدم اما اونجا دیگه تهش بود.
سال کذایی کنکور هم که دیگه احتیاجی به توضیح نداره. کنکور مزخرف رو دادم و توی یکی از دانشگاه اصفهان رشتهی مهندسی کامپیوتر قبول شدم. الآن سال دومم. حتی این جا هم موفق نشدم هیچ چیزی رو درست تموم کنم. سال بالایی ها فیلدهای مختلفی رو معرفی میکردن و من توی اونا سرک میکشیدم اما هیچکدوم رو اونجوری که باید ادامه نمیدادم. مثلا توی وب از UI/UX تا دیپلوی کردن کردن رو امتحان کردم اما هنوز نمیتونم یه وب سایت ساده بالا بیارم، کورس ماشین لرنینگ coursera رو تا ویک ۷ بیشتر ندیدم، کدفورسز چند تا کانتست دادم که ای سی ام رو جدی دنبال کنم اما خب فعلا که ولش کردم و ... . شدم یه آدمی که کلی چیز میدونه اما نمیتونه هیچ پروژهای رو انجام بده.
بعد از همه اینا به این نتیجه رسیدم که باید یه کاری کنم که مجبور باشم چیزی رو که شروع میکنم تا آخرش برم. و خب اینم یه اصله که اگه چیزی رو که یاد میگیری به دیگران هم آموزش بدی یادگیریت چندین برابر میشه. برای همین تصمیم گرفتم که چیزایی جدیدی رو که شروع میکنم به یاد گرفتن شون با بقیه به اشتراک بزارم. این جوری هم احتمال اینکه وسطش ولش کنم کمتر میشه و هم مجبورم خوب یاد بگیرم تا بتونم اونارو توضیح بدم. امیدوارم که این یه کارو تا تهش پیش ببرم!!!