سالهای خوبی برای استارتاپهای کشورمان در حال سپری شدن است. سرمایه گذارانی، از این سو و آن سو بر روی استارتاپهای مختلفی در اقصی نقاط کشور، سرمایه گذاری میکنند و به رشد و تعالی آنها کمک میکنند. شتابدهندهها در هر استان و شهری وجود دارد و هر ماه، صدها درخواست پذیرش دریافت میکنند و چندتایی را به شتابدهنده خود راه میدهند. اما متاسفانه چند سالی است که دیگر ستارهای را پیدا نمیکنیم.
بگذارید در مورد ستاره بگویم. ستاره کسی است که با کمک فناوری تصمیم دارد مشکل مردم را حل کند و این حل کردن، برای اون یک دغدغه درونی است. دغدغه ای که حاضر است از جانش بزند تا بدان دست یابد. حاضر است فرش زیر پایش را بفروشد، تا مشکل را برطرف نماید. کسی است که آینده را میبیند و میداند درد واقعی مردم چه خواهد بود. کسی که وقتی پس از سالها زحمت برای رفع مشکل و دستیابی به راه حل، باز به سراغ دردی دیگر میرود. به سراغ درمانی جدید میرود.
در واقع اگر بخواهم ستارهها را بهتر معرفی کنم، از این دوستان دوچرخه سوار کمک میگیرم. این قبیل افراد به ترشح آدرنالین درون خون شان، اعتیاد دارند و هر روز درصدد این هستند که قله و کوهستانی جدید را پیدا کنند، از آن بالا روند و پس از آن با مجموعهای از آدرنالین، از آن راههای سخت و صعب العبور به پایین دوچرخه سواری کنند. گذشته از اینکه در این مدت چه سختیهایی تحمل میکنند، چه بیماریها و چه آسیبهایی که نمیبینند؛ هر لحظه ممکن است با یک خطا، یا حتی یک عدم تمرکز، جانشان را از دست بدهند. قسمت جالب کار اینجاست که آنها میدانند که چه بلایی بر سر دوستانشان آمده، اما باز کوه جدید و مسیر جدید و دوچرخه سواری جدید. یک کوه هم که تمام شد، لیست شان را از جیب شان درمیآورند و نام آن کوه را خط میزنند و سپس به کوه بعدی فکر میکنند.
ستارهها هم همینگونه هستند. سالها تلاش میکنند که مشکلی اساسی را حل کنند و آن قدر بدرخشند که از هزاران کیلومتر آن طرف تر نیز به راحتی دیده شوند. امثال مارک زاکربرگ، بیل گیتس، استیو جابز، ایلان ماسک و .... همه ستاره هستند. ستارههایی که ما آن ها را از قاره آسیا میبینیم و این درحالی است که آنها در قارهای دیگر حضور دارند.
البته نباید فراموش کنیم کشور عزیزمان هم از این ستارهها نیز در خود دارد. برادران محمدی و شهرام شاهکار و ... اینها ستارههایی هستند که چندین سال پیش برای رفع یک مشکل با تمام وجود جنگیدند و اکنون ستاره شده اند.
اما همه اینها را گفتیم که برسیم به این جمله:
چند وقتی است که در شتابدهندههای مختلف، یک ایده کسب و کاری ناب دیده نمیشود. همه به نوعی در حال بهتر کردن راه حالهایی هستند که به نیازهای گذشته پاسخ دادهاند. راه حل ها وجود دارد، فقط راه حلی جدید در راستای بهتر کردن آنها ایجاد میشود. هیچ راه حلی جدیدی کشف نمیشود. اما مقصر چیست و کجاست؟
شتابدهندهها و سرمایه گذاران انجل و VC، شرکتها و افرادی هستند که راه موفقیت استارتاپها را تا حدودی هموار ساخته اند و این موضوع باعث شده است تا همه به این موضوع بیندیشند که استارتاپی بنا سازند و سریع به سراغ شتابدهندهها و سرمایه گذاران بروند و بتوانند پیشرفت کنند. به همین دلیل فرد ستاره در میان هزاران تیم به ظاهر استارتاپی، گم خواهد شد. از طرفی به قول دکتر کلانتری نژاد، شتابدهنده ها بیشتر شبیه به آموزشگاه های کنکور هستند. آن ها سعی میکنند تا از راهی سریعتر فرد را به موفقیتی نسبی برسانند. هر کس که سود دهی قشنگتری داشته باشد، به شتابدهنده راه پیدا میکند.
برای استارتاپ راه انداختن، اولین چیزی که لازم است یک بوم کسب و کار و چندین استیکی نوت است. آن وقت شما میتوانید اولین قدم برای راه اندازی استارتاپ را بردارید. این در حالی است که بوم کسب و کار چیزی نیست جز اینکه بنویسید چه میخواهید انجام بدهید و با چه کسی همکاری کنید و چقدر پول دربیاورید.اما مهم ترین بخش بوم کسب و کار که « ارزش پیشنهادی » است در میان هشت مسئله دیگر گم شده است. از طرفی آموزش های پر کردن بوم کسب و کار و جلو بردن آن بر اساس یک اصول، همان عاملی است که ممکن است ستاره را خاموش سازد. در واقع ستاره را مجبور ساخته ایم در مسیری ثابت قدم، گام بردارد. او تنها کسی است که میتواند تجلی جمله think out of the box باشد، اما هر لحظه که جلوتر میرود، آموزههای ثابت، او را بیشتر و بیشتر در چارچوب قرار میدهد.
توقعی که صندوق های سرمایه گذاری و شتابدهنده از استارتاپهای خود دارند، این است که به سرعت ایده خود را ارزیابی کنند و در تلاش باشند که به صورت صعودی درآمد زایی داشته باشند. در واقع بسیاری از داوران رویدادهای استارتاپی به اعداد و ارقام نگاه میکنند ( به گفته خودشان ). اینکه دقیقا چه مشکلی را حل میکند بسیار اهمیت ندارد، اینکه بازار این راهکار چه مقدار است اهمیت دارد. در واقع راه حل، برای بازاری که وجود دارد جذابیت بیشتری برای آن ها دارد تا اینکه یک بازارسازی جدید صورت بگیرد. البته این تنها نظر داوران نیست. نظر سرمایه گذاران است. آنها به دنبال کسب سود بیشتر هستند. و بهتر است روراست باشیم؛ ایده ای که ستاره دارد، حالا حالاها هزینه در بردارد و به این راحتی، در سال های آتی به ثمر نمینشیند.
مهمترین ویژگی یک ستاره، دیوانه بودن اوست. او تصمیم دارد دارویی بسازد که که زندگی ابدی را به همه ببخشد. او تصمیم دارد با فکرش یک سنگ 5 تنی را جا به جا کند. از چشمانش لیزر بتابد و ضد گلوله باشد. همه ایده ها، در واقع همان قهرمانهایی هستند که در کودکی دوست داشتیم ( البته خود من به شخصه هنوز بتمن رو دوست دارم ). قهرمانهایی که هزاران کار عجیب و غریب را انجام میدادند. قهرمان هایی که فکر میکردیم وجود دارند. قهرمان هایی که هر روز آنها را ملاقات میکردیم و از همه مهمتر، قهرمانهایی که خودمان بودیم. اما هر چه بزرگتر شدیم، عاقلتر شدیم. فهمیدیم این موارد غیر ممکن است. فراموش کردیم که میتوانیم قهرمان باشیم. به دنبال کسب دو لقمه روزی حلال بودیم و از صبح تا شب، در به در به دنبال همان دو لقمه هستیم.
اگر کسی پیدا شود که بگوید میخواهد به دنبال ترمیم بافت استخوانی باشد که نسبت به جاذبه زمین خنثی عمل کند و عملا میتوان پرواز کرد، به آن میخندیم. او یک دیوانه است و اگر کسی بتواند به او کمک کند، آن دیوانه میتواند ستاره بعدی باشد.
فکر نمی کنم این موضوع چیز جدیدی باشد که بخواهم در موردش بگویم. نمیخوانیم. یک انتشارات آریانا قلمی هست و چند جلد کتاب. بقیه اش هیچ. اینقدر اوضاع مان خراب است که میگردیم ببینیم چه کسی چه کتابی را در حوزه کارآفرینی معرفی میکند تا به آن حمله ببریم و آن را بخوانیم. می فرمایند که ایلان ماسک، هفتهای دو کتاب میخواند. حالا اگر میخواهید همانند ایلان ماسک، ستاره بعدی باشید. کتاب بخوانید. بسیار بخوانید. بخوانید و خودتان تحلیل کنید. نه آن که به آموزهی تنها یک کتاب بسنده کنید.
اینکه تعارف را بگذارید کنار. اگر میخواهید ستاره باشید، پس دیوانه وار برایش عمل کنید. اگر میخواهید کسب و کاری داشته باشید که بر اساس بوم کسب و کار پیش رفته باشد و در شتابدهنده حضور پیدا کنید، آن چنان فرقی با یک برج ساز نخواهید داشت.