یکی از مسائل و ابتلائات جامعهی ما به ابتذال کشیده شدن امر به معروف و نهی از منکر است به طوری که هر جا صحبت از این فریضهی دینی میشود در ذهن مخاطب بیدرنگ مسالهی حجاب خطور پیدا میکند. البته بعضیها زحمت میکشند و تلاش میکنند که دامنهی این امر دینی را به حوزههای دیگر بکشانند و به عنوان مثال مسئولان را هم از فساد و دزدی نهی کنند و به خدمت صادقانه تشویق کنند اما این هم باز نسبت به شمول و جامعیت این فریضه هیچ نیست.
تا جایی که در سیرهی پیامبر دیدهایم امر به معروف و نهی از منکر به این معنیست که هر یک از افراد جامعه سرنوشت خود را جدا از آحاد مردم فرض نکنند. این به معنای در هم پیوستگی (integrity) است. چنانکه در اعضای بدن انسان هیچ عضوی نمیتواند حساب خود را از دیگر اعضا جدا کند و اگر عضوی به درد آید دیگر عضوها را قرار نمیماند. در یک قایق اگر شخصی زیر پای خود را سوراخ میکند دیگران نمیتوانند ساکت بنشینند و بگویند مسالهی خودش است، مشکل خودش است، درد و مرض خودش است و به ما مربوط نیست. اگر شخصی شب گرسنه سر بر بالین مینهد، همسایهاش نمیتواند آسوده خاطر کباب بخورد. اگر خدا بر قومی عذاب نازل میکند آن عذاب جمعی است و افراد نیکوکار نمیتوانند حساب خود را از جامعه جدا کنند و بگویند که این عذاب حق ما نیست و ما قاطی بدکاران به جهنم نمیرویم. یا آن شبی که به قول سعدی، دود خلق آتشی برفروخت و بغداد نیمی بسوخت، شخصی خدا را شکر میگزارد که دکانش از آتش سوزی گزندی ندیده. جهاندیدهای او را عتاب میکند که تو فقط غم خودت را میخوری و میپسندی که شهری به آتش بسوزد و مغازهات «برکنار» باشد.
سراسر ادبیات سعدی معنی امر به معروف و نهی از منکر را مشخص میکند. در دنیا همهی اجزا به هم پیوسته و در هم تنیدهاند، هر عملی عکس العمل و نتیجهای دارد و هیچ کاری بدون نتیجه و پاداش/عقوبت نمیماند:
اگر در سرای سعادت کس است / ز گفتار سعدیش حرفی بس است
همینت بسندهست اگر بشنوی / که گر خار کاری سمن ندروی
این قاعدهی دنیا (نوعی حکمت عملی) است که خشک و تر با هم میسوزند. هم افراد بدکار از ثمرهی کار نیکوکاران بهره میبرند و هم نیکوکاران تقاص اعمال بدکاران را پس میدهند. فردیت و آزادی در دوران جدید این را برنمیتابد و در برابر آمر به معروف میگوید زندگی خصوصی من به تو ربطی ندارد. اما این کل به هم پیوسته قابل تفکیک به افراد نیست.
آزادی به معنی منفی همین است که شخص بگوید حساب من از همهی دنیا جداست و کارهای من به کسی ربطی ندارد. این آزادی به معنی رها بودن از قیود طبیعی و انسانی و اجتماعی است، یعنی رسیدن به همان نقطهای که حیوانات دارند و از تمام قیود اجتماعی آزاد هستند. اما آزادی به معنای مثبت، توانایی انسان به آن است که زندگی خود را به فرمان خرد و اندیشهاش درآورد یا بر اساس ارادهای که از خرد او ناشی میشود زندگی کند. آزادی منفی آزادی «از» و آزادی مثبت آزادی «به» است.
در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی (اسلامی) منظور از آزادی همین معنای مثبت است که با آزادی منفی (آن آزادی که عموم مردم تصور میکنند) معنایی متفاوت دارد. سیاستنامهی نظام الملک داستانی دارد دربارهی خری که یک روز از ظلم صاحبش به درگاه انوشیروان دادگر پناه میبرد. انوشیروان صاحب خر را فرا میخواند و معلوم میشود که صاحب خر گازری بوده که بیست سال هر روز وسایل مردم را بر پشت او گذاشته و او را از گذرگاه عبور میداده و شب به خانه میآورده. پس خر تا جوان بود و میتوانست کار کند به او علف میداد اما حالا که پیر شده «آزادش» کرده. پس انوشیروان صاحب خر را ملامت میکند که این خر تا زمانی که جوان بود بهش غذا میدادی و حالا که پیر شده «از بهر آنکه علفش باید دادن نام آزادی بر وی نهادی و از درش بیرون کردی».
در این داستان از مفهوم منفی آزادی انتقاد شده. آزادی انسان تنها با رفع قیود و محدودیتها میسر نمیشود. اما معنی مثبت آزادی همین است که سعدی آن را صفت «سرو» میداند:
حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عز و جل آفریده است و برومند، هیچ یک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهای ندارد، در این چه حکمت است؟
گفت: هر درختی را ثمرهای معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.
بر آنچه می گذرد دل منه که دجله بسی / پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم / ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد
مطلب قبلی: