در ادامهی مطلب پیشین:
یک عبارت انگیزشی خوب هست که: فقط انجامش بده - just do it. این شعار شرکت Nike هم هست و در اصل برگرفته از آخرین گفتهی یک قاتل سریالی است که بعد از آنکه با صحنهی صندلی اعدام خود روبرو میشود خیلی عملگرایانه میگوید: Let's do it.
این عبارت که به نظر ساده میرسد ارتباط محکمی دارد با معمای دوران جدید. در یکی از مطالب قبلی از قول الکساندر دوگین گفتیم که خلاصهی تمدن غرب در دوران جدید عبارت است از حرکت به سوی فردی سازی (individualism).
فردی سازی یعنی استحالهی همهی ابژهها به موضوعات ذهنی و درونی، و یکی از آثار ذهنی سازی در تقابل با عملگرایی پدیدار میشود. یعنی افراد بیشتر مایل به حرف زدن و تقویت انگیزه و یا مراجعه به روان درمانگر و روانشناس یا پروراندن خواب و خیال هستند تا آنکه کاری را انجام دهند و در نهایت دچار یاس و ناامیدی و افسردگی میشوند که اینها نیز مقولاتی ذهنی شمرده میشوند. کار یعنی تغییر جهان و این یک ویژگی انسانی است، اما وقتی همه چیز به ذهن افراد ارجاع داده میشود عناصر جهانی و واقعی مغفول واقع میشوند. از این رو انسان مدرن غربی به دنبال فرار از حرافیهای بی سرانجام و فلسفه بافی میگوید فقط انجامش بده.
دو داستان تام سایر و هاکلبریفین مارک تواین فلسفهی «فقط انجامش بده» را توضیح میدهند. دو شخصیت هاک و تام از آموزش رسمی مدارس فراریاند و ترجیح میدهند چیزها را از طریق تجربه امتحان کنند و بیاموزند. آنها بیش از آنکه حرف بزنند عمل میکنند و هیچگاه منتظر نمیمانند تا چیزی خود به خود اتفاق بیفتد بلکه در جستجوی راه حل برای رفع موانع و مسائل خودشان اند. آنها بیشتر بر موقعیت فعلی تمرکز دارند و چالشهایی که پیش روی آنهاست تا آنکه دچار عاقبت اندیشی و در نتیجه عافیت طلبی شوند و یا در خاطرات گذشته درجا بزنند و صرفا موقعیت کنونی خود را حفظ کنند.
شوخیهای تواین نیز این عملگرایی را تقویت میکند. شخصیتها در جاهایی که میخواهند کار بزرگ و ترسناکی انجام بدهند به طرز سادهای لحن شوخ دارند تا از ابهت و هیبت آن عمل عظیم بکاهند. نظیر این شوخیها که به مسخره بازی و دست کم گرفتن چالشها گرایش دارد را در بین رزمندگان دوران جنگ هم میشود دید.
این دو شخصیت آتوریتههایی نظیر والدین سختگیر، قواعد ظالمانه (نظام بردهداری) و کلا انسانهای بزرگسال و احترامی که کوچکترها باید به آنها بگذارند و نیز هنجارهای و قواعدی را که از جامعه بر آنها تحمیل میشود، حتی تا حد خوابیدن در رختخواب به جای جنگل، مورد پرسش و تردید قرار میدهند. این در ظاهر متضاد با مقولهی «ادب» است که در مطلب پیشین دربارهی آن گفتیم. در واقع این دو کاراکتر به نوعی بیادب هستند، شاید بیشباهت به برخی حرکتهای نسلهای جدیدتر نباشد که در برابر سنتها عصیان میکنند و گاه این سرکشی را تا حد اباحه گری و ترویج فحشا و تن فروشی پیش میبرند.
اما دو کاراکتر تام سایر و هاک به نظرم بیادب نیستند بلکه به شدت انسانی و دوست داشتنی اند. اینها برخلاف آن چیزی که مشخصهی دنیای مدرن است یعنی فردیسازی عمل نمیکنند بلکه دغدغه دارند. اینها نمیگویند که هر چی خودم صلاح بدانم بر طبق آن عمل میکنم. اگر آنچه که از جامعه بر آنها تحمیل میشود یک پدر الکلی یا قانون برده داری است آن را پس میزنند و در جهت آزادی حرکت میکنند، اما این آزادی برخلاف تلقی امروزی به معنای منفک شدن از عرف و شرع و قانون و ساز خود را زدن نیست.
در اینجا گفته شد که در دوران مدرن، رنج با افسردگی جایگزین شده است:
معنای این حرف آن است که برای رهایی از افسردگی باید رنج را جایگزین آن کرد. در دوران جدید رنجی که انسان میکشد کمتر از گذشته است و همین باعث میشود که افسردگی و انفعال و بی تحرکی جای آن را بگیرد. در گذشته که رنج زیاد بود افسردگی هم کمتر بود.
رنج البته اشکال متعددی دارد. یک نوع آن از حوزهی اختیار انسان خارج است مانند مصیبت. مولانا این نوع رنج را سبب تعالی انسان میداند. او نفس مومن را به حیوان «اشغر» تشبیه میکند که هر چه چوبش میزنی فربه تر میشود. از این جهت هر که در این بزم مقربتر است، جام بلا بیشترش میدهند.
زین سبب بر انبیا رنج و شکست / از همه خلق جهان افزونترست
تا ز جانها جانشان شد زفتتر / که ندیدند آن بلا قوم دگر
اما نوع دیگر رنج ناشی از تزاحم عوامل طبیعی در زندگی دنیوی است. مثلا بعد از هر احساس سیری گرسنگی هست و بعد از جوانی پیری. هر تولدی در یک سلول زنده مصادف است با مرگ سلول دیگر و هر بالا رفتنی مترادف است با پایین آمدنی. اما در مجموع آمیختگی میان عسر و یسر وجود دارد مثل بیماری و درمان. یعنی برای هر نوع بیماری یک درمانی در طبیعت هست و در مجموع یک تعادلی در نظام هستی وجود دارد.
در زمانه هیچ زهر و قند نیست / که یکی را پا دگر را بند نیست
مر یکی را پا دگر را پایبند / مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند
یا مثال دیگر این است که بعد از کار سخت پاداش و دستمزدی وجود دارد و اگر فرد آسایش و رفاه میخواهد حتما باید جهد کند. یکی از معانی رنج همین کار سخت است که در زبانهای دیگر هم وجود دارد مانند labour و کَبَد که یک اصطلاح قرآنی است. به این معنی که انسان هیچ نعمتی را بی دردسر به دست نمی آورد مگر آمیخته با ناملایمات و سختیها.
حتی در عبادات نیز سختی وجود دارد زیرا هم نیاز به تحرک فیزیکی و تمرکز فکری است و هم باید در وقت مشخص و قاعدهمندی و نیز بر طبق ضوابط و مقررات تعیین شدهای انجام شود. یعنی انسان آزاد نیست که هر طور دلش خواست مثلا نماز بخواند و عبادت آن فردی زدگی دوران جدید را برنمیتابد.
تبدیل کردن رنج به لذت اصولا یک هنر زندگی است. کسانی که در زندگی نظم ویژهای را بر خود تحمیل میکنند، مثلا هر روز طبق برنامه و زمانبندی مشخصی ورزش یا مطالعه میکنند، بر خود این سختی را تحمیل میکنند. اما این رنج عین لذت است و بهترین نوع لذت.
اصولا انسان تمایل به زندگی راحت دارد و توسعهی انواع تکنولوژیها و امکانات رفاهی این را تایید میکند. حتی میتوان گفت که توسعهی علوم در جهت افزایش راحتی است و نه مثلا پرتاب سفینه به فضا یا اکتشافات علمی. میزان کالری مورد نیاز انسان امروزه به راحتی بدست می آید اما از آنجایی که در نظام هستی هر طغیانی کفارهای دارد، و هیچ چیز بدون سختی نیست، انسان نیز کفارهی کالری راحت را جای دیگر پس میدهد، آنجا که به انواع بیماریها دچار میشود یا گرفتار اضافه وزن و چاقی میشود. پس ناچار میشود تا رنج جدیدی را در زندگی خود دنبال کند و هر روز ورزش میکند یا از یک رژیم غذایی سخت پیروی میکند و تنها در صورت تداوم این رنج اختیاری است که معنی واقعی لذت را در می یابد.
هر نوع دیگری از راحتی و تنعم و خوشی در ذات خودش سختی به همراه دارد پس چارهی کار آن است که لذت را در سختی بجوییم و این سختی را به اختیار و ارادهی خود تحمل کنیم.
در دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی مارکس آمده که کارگران، لااقل آنهایی که مارکس دیده، هنگامی آسایش دارند که کار نمیکنند و هنگامی که کار میکنند آسایش ندارند. یعنی کار و آسایش را دو مقولهی جدا از هم میبیند به نحوی که کارگر ناچار است تا کار خود را برای تامین آسایشش بفروشد. این را به نوعی دیگر در قسمتی از کتاب تام سایر هم میبینیم که میخواهد نردهها را رنگ آمیزی کند. او کار رنگ آمیزی را کسالت بار و خسته کننده مییابد پس ترتیبی اتخاذ میکند تا کار رنگ آمیزی را به کسانی که آن را برای تفریح و نه از روی اجبار میخواهند انجام دهند بفروشد. هنر تام سایر این است که از روی اجبار کاری را انجام نمیدهد بلکه توان معامله و رهبری دارد. این کار است که برایش لذت آور است. یعنی هنر او تبدیل رنج به لذت است.
زهر مار آن مار را باشد حیات / نسبتش با آدمی باشد ممات
خلق آبی را بود دریا چو باغ / خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ