بهنام
بهنام
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

تحلیلی بر پشت صحنه‌ی دستگیری علی اکبر رائفی پور

روش رائفی پور در تحلیل مسائل تاریخی همواره به این صورت بوده که نقش یهودی‌ها را خیلی پررنگ می‌کرده و خیلی آنها را قدرتمند تصور می‌کرده. مثلا تاریخ دوران هخامنشی را به صورتی روایت می‌کند که انگار شاهان هخامنشی بازیچه‌ی یک مشت یهودی بودند یا تاریخ اسلام را و حتی مواردی مثل رحلت پیامبر که به نظر او به شهادت رسیده است به یهودی‌ها نسبت می‌دهد.

مرز بین «توهم توطئه» و تاریخ برای کسانی که تاریخ نخوانده‌اند روشن نیست. تاریخ همواره روایت‌های بیشماری دارد و کسانی که تاریخ نمی‌دانند خیلی راحت در دام یک روایت ضعیف یا ساختگی ممکن است بیفتند.

قبلا در اینجا در مورد توهم توطئه نوشته‌ام.

یک مقاله‌ای از یرواند آبراهامیان هست که اصل آن در کتاب «خمینیسم» آمده و به طور کامل به فارسی ترجمه نشده. او چند ویژگی را برای نظریات توطئه در ایران بیان می‌کند:

ادبیات سیاسی ایران همیشه با این کلمات آمیخته است: توطئه، جاسوس، خیانت، وابسته، دست‌های پنهان، نفوذ بیگانه، نقشه، عروسک، ستون پنجم، نوکران استعمار، پشت پرده. این کلمات صحنه‌ی سیاست ایران را همانند صحنه‌ی خیمه شب بازی تصور می‌کند که قدرت‌های خارجی کنترل عروسک‌ها و مهره‌ها یعنی سیاستمداران داخلی را بر عهده دارند و پیام این صحنه‌پردازی این است که یک فرد هوشمند در پشت ظواهر امر باید پیوندها و حلقه‌های اتصال پنهان را بتواند ببیند.

پارانویای سیاسی نقشه‌های پنهان را همه جا می‌بیند و نه تنها تاریخ را بر اساس آن تفسیر می‌کند بلکه آن را یگانه نیروی موثر تاریخی می‌داند. عروسک‌ها یا سیاستمداران فاقد هر گونه ابتکار عملی هستند و در عوض یک شخص یا قدرت خارجی قادر مطلق است که سناریوها را نوشته و دقیقا می‌داند که داستان را چگونه پیش ببرد.

بسیاری از نظریات توطئه در آمریکا هم وجود دارند و اصلا شاید منشاء این نظریات از آمریکا باشد از قبیل توطئه جهانی یهودیان یا ماجرای دلار و یازده سپتامبر، یا گروه‌های nativistic در آمریکا که عقیده داشتند که دولت آمریکا توسط توطئه گران خارجی اعم از فراماسون‌ها، کاتولیک‌های ایتالیایی، یهودیان و بعدا کمونیست‌ها اداره می‌شود. شروع معروف شدن رائفی پور هم از همین داستان‌ها بود.

اما تفاوت ایران با آمریکا در این قضیه این است که در غرب ترس از نقشه‌های پنهان بیشتر مربوط به زمان‌های ناامنی حاد است مثل زمان جنگ یا بحران‌های اقتصادی اما در ایران فراگیرتر است.

در غرب معتقدان به نظریه‌ی توطئه از لحاظ سیاسی و اجتماعی مطرود هستند و این نظریات بیشتر وسیله‌ایست برای تفریح و تمسخر در رسانه‌های جریان اصلی. اما در ایران پارانویای سیاسی در جامعه نفوذ زیادی دارد و در رسانه‌های جریان اصلی ایران در گروه‌های مختلف اعم از سلطنت‌طلب، ناسیونالیست، کمونیست و موافقان حکومت اسلامی طرفداران زیادی دارد.


حال بیایید با همین منطق استاد رائفی پور مساله‌ی ممنوع الخروجی یا دستگیری او را تحلیل کنیم. یعنی تحلیلی که می‌گوید به ظواهر امر اکتفا نکرده و به دنبال «دستهای پشت پرده» باشیم که صحنه گردان واقعی عروسک‌های این ماجرا هستند.

با توجه به قدرتی که این شیوه‌ی تحلیل برای یهودیان قائل است، و نیز خرابکاری‌هایی که اسرائیل در خاک ایران مرتکب می‌شود، باید سفر رائفی پور به عربستان و دستگیری او را نیز نتیجه‌ی توطئه‌ی یهودیان در نظر بگیریم. مثلا ممکن است که ایشان از سوی شخصی که یک یهودی مخفی است برای شرکت در مراسم حج دعوت شده باشد و با همکاری چند یهودی مخفی که در سرویس‌های اطلاعاتی عربستان مشغول کار هستند ممنوع الخروج شده باشد. یا ممکن است خدایی ناکرده در بدترین حالت، خود حضرت استاد یک یهودی مخفی باشد.

اما این کار چه نفعی برای یهودی‌ها دارد؟

خیلی واضح است: خراب کردن رابطه‌ی ایران با عربستان و کشورهای عربی از جمله مصر که قطعا کابوس اسرائیل است.

پس اسرائیل برنامه ریزی می‌کند تا طرفداران رائفی پور به سفارتخانه‌ها حمله کرده و مجددا رابطه‌ی ایران را با کشورهای عربی دچار مشکل کنند.


حسن ختام: تاریخچه ضرب‌المثل خياط هم در كوزه افتاد

سال‌های بسیار دور، مردی در یکی از روستاهای ایران خیاطی می‌کرد. مغازه‌ی او در نزدیکی قبرستان قرار داشت. به همین خاطر هر روز شاهد تشییع جنازه‌ی اهالی روستا بود.

مرد خیاط تصمیم گرفت به مدت یک سال افرادی را که از دنیا می‌روند بشمارد، اما سواد نداشت. به همین خاطر جلوی مغازه‌اش کوزه‌ای قرار داد و تعدادی سنگ ریزه در کنارش گذاشت و با دیدن هر جنازه‌ای یک سنگ داخل کوزه می‌انداخت.

خیاط این کار را چندین ماه انجام داد و هر ماه سنگ‌ها را از کوزه در می‌آورد و مردگان را سرشماری می‌کرد.

فامیل و آشناهای خیاط کم کم متوجه کار او شدند و  هر روز آمار سنگ‌هایی را که داخل کوزه می‌انداخت از وی می‌پرسیدند.

در یک روز خیاط قلبش گرفت و قبل از اینکه طبیب را خبر کنند، دار فانی را وداع گفت. خبر مرگ خیاط در سرتاسر دهکده پخش شد و همه در مراسم ختم او حضور پیدا کردند.

چند روز بعد یکی از اهالی دهکده مسافرت بود به خانه‌اش بازگشت و برای گرفتن لباسش به مغازه‌ی خیاط رفت، اما دید که مغازه‌ی او بسته است. از افرادی که نزدیک آنجا بودند پرس و جو کرد که چرا مغازه‌ی خیاط بسته است؟! یکی از افراد حاضر به او گفت: خیاط هم در کوزه افتاد.

از آن دوران تا به امروز، اگر فردی بلایی سرش بیاید که قبلا خودش در مورد آن صحبت می‌کرده است، این ضرب‌المثل را برایش به‌کار می‌برند.

رائفی پورعلی اکبر رائفی پورموسسه مصافتوهم توطئهاستاد رائفی پور
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید