جدیدا در فیلمهای ایرانی میبینیم که رسومات خانوادگی نقد میشوند. مثلا در فیلم «شادروان» در مراسم عزاداری پدر خانواده (رضا رویگری) فامیل را به صورتی نشان میدهد که فقط آمدهاند تا غذای مجانی بخورند و بروند. یا در فیلم «برادران لیلا» رسم «بزرگ خاندان» که در قدیم پشتوانهی اتحاد خانواده و مایهی وصل و آشتی مردم بود به سخره گرفته میشود و رسم کادو دادن در عروسی در ردیف نوعی کلاهبرداری سریالی نمایش داده میشود. کلیپهایی هم در فضای مجازی دیده میشود که رسومات دید و بازدید عید نوروز را نکوهش میکند که «به کسی ربطی ندارد من چقدر مونده درسم تموم بشه یا کی ازدواج میکنم یا چه موقعی بچه دار میشم».
وهن رسومات اجتماعی نتیجهی گسترش فردگرایی، جمع گریزی، و نشانهی آشکار شیوع بیماریهای اختلال اجتماعی و بروز حالات ضداجتماعی در میان افراد است. هر چیزی که ما دلیلش را نمیدانیم نمیتواند مضر باشد. اگر نمیتوانیم فایدهی رسومات و عادات فرهنگی را بیابیم شک نداشته باشید که مشکل از خودمان است و یک مسالهی فردی است و به آن عادت یا فرهنگ مربوط نمیشود.
مولانا در دفتر دوم مثنوی داستانی دارد از عیادت پیامبر از یکی از صحابه:
از صحابه خواجهای بیمار شد / واندر آن بیماریش چون تار شد
مصطفی آمد عیادت سوی او / چون همه لطف و کرم بد خوی او
لابد یک جوان نسل جدید اینطور فکر میکند که عیادت به چه دردی میخورد و آیا تاثیری به حال من یا حتی بیمار دارد یا نه. مولانا بعد در فایدهی عیادت توضیح میدهد:
در عیادت رفتن تو فایدهست / فایدهٔ آن باز با تو عایدهست
فایدهٔ اول که آن شخص علیل / بوک قطبی باشد و شاه جلیل
چون دو چشم دل نداری ای عنود / که نمیدانی تو هیزم را ز عود
چونک گنجی هست در عالم مرنج / هیچ ویران را مدان خالی ز گنج
قصد هر درویش میکن از گزاف / چون نشان یابی بجد میکن طواف
اگر به اندازهی کافی از چیزی آگاهی نداری و سوادش را نداری، اینطور تصور کن که هر چیز به ظاهر بیارزشی ممکن است گنجی درون خود داشته باشد:
چون ترا آن چشم باطنبین نبود / گنج میپندار اندر هر وجود
ور نباشد قطب یار ره بود / شه نباشد فارس اسپه بود
پس صلهٔ یاران ره لازم شمار / هر که باشد گر پیاده گر سوار
ور عدو باشد همین احسان نکوست / که باحسان بس عدو گشتست دوست
ور نگردد دوست کینش کم شود / زانک احسان کینه را مرهم شود
و نتیجه اینکه انسان بهتر است یار جمع باشد تا آنکه ساز خود را بزند و با هر چیزی که سواد و شعور و آگاهیاش را ندارد مخالفت کند:
بس فواید هست غیر این ولیک / از درازی خایفم ای یار نیک
حاصل این آمد که یار جمع باش / همچو بتگر از حجر یاری تراش
زانک انبوهی و جمع کاروان / رهزنان را بشکند پشت و سنان