بهنام
بهنام
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

خطرات تفسیر دلبخواهی از قرآن

یک بنده خدایی که احتمالا معرف حضور همه هست اینجا ادعا میکرد که با کمک هگل به تفسیر جدیدی از قرآن رسیده.

این تفسیرهای دلبخواهی قبلا هم سابقه داشته. امام خمینی که یکی از خردمندترین سیاستمدارهای ایرانی در طول تاریخ است، وقتی مارکسیست‌های اسلامی (یعنی مجاهدین خلق) تفسیر قرآن‌شان را نزد او بردند، برخلاف خیلی از انقلابی‌ها که هیجان زده شده بودند که چقدر اندیشه‌های مدرن امروزی با اسلام تطابق دارد و چقدر اسلام قدرتمند است که توانسته مارکسیست‌های از خدا بی خبر را جذب کند، تفسیر آنها را رد می‌کند و اصلا در جزئیات با ایشان بحث نمی‌کند. چون مبنای فکری آنها اسلام نیست و این تفسیر صرفا یک وسیله است که آنها را به هدفشان برسد.

به طور کلی‌تر می‌توان گفت که تفسیر چپ‌ها و لیبرال‌ها از قرآن، حتی امثال مهندس بازرگان و دکتر سروش، «تفسیر غیرتاریخی از متن» است. این مشابه همان ایدئولوژی زدگی است که درباره‌ی لیبرال‌های ایرانی قبلا نوشته بودم. آنهایی که تصور می‌کنند با خوانش کتب فلسفی غرب می‌توانند لیبرالیسم را به ایران بیاورند. یا آن باستان‌گراهایی که زمان شاه تصور می‌کردند با تفسیر جدید از کتب تاریخ و آثار باستانی می‌توانند ایران را به عظمت روزگار هخامنشیان برسانند.

https://vrgl.ir/QPxbs

تفسیر غیرتاریخی از متن یعنی اینکه تصور کنی یک متنی وجود دارد (مثلا قرآن) که نیازمند تفسیر و قرائت و برداشت جدید است و با این قرائت جدید می‌توان همه‌ی مشکلات را حل کرد.

این درحالیست که قرائت و برداشت افراد از متن (قرآن) یک امر تاریخی است. مظروف قرآن نیاز به ظرف تاریخمند دارد.

این است که اسلامی که در ایران برقرار است با اسلام عربستان فرق دارد و اسلام عربستان با اسلام کویت تفاوت دارد و اسلام ترکیه خود اسلام دیگریست. حتی در مناطق مختلف ایران شکل اسلامیت تفاوت دارد و نحوه‌ی مسلمانی مردم یزد با شیراز تفاوت دارد. اسلام داعش با اسلام طالبان فرق دارد و اسلام مولانا و عطار با اسلام غزالی.

در واقع هر کسی و یا هر قومیت و ملیتی متناسب با ظرفیت خود اسلام را می‌پذیرد و از آن تفسیری دارد که مطابق با هستی تاریخی خودش است.

اما این تفسیرپذیری به معنی آن نیست که هر کسی تفسیر خودش را دارد و باید آزادانه بتواند قرآن را تفسیر کند. بلکه این تفسیرپذیری اولا باید «تاریخی» باشد و نه دلبخواهی، دوما باید در چارچوب «نظام معنایی »اسلام باشد.

تفسیر تاریخی یعنی متناسب با زیست تاریخی یک طبقه یا گروه اجتماعی، و نه یک فرد باشد. اگر فردی تفسیری نو ارائه می‌دهد، این باید متناسب با زیست تاریخی آن طبقه یا گروهی باشد که به آنها تعلق دارد. مثلا به شاخه‌ای از تصوف تعلق دارد.

همچنین آن شخص مفسر باید درون نظام معنایی اسلامی زیست کند. این همان ویژگی است که مجاهدین خلق ندارند.

وقتی فی المثل قرآن شراب را حرام اعلام می‌کند، بر پایه‌ی نظام معنایی حلال و حرام، هر شخص مسلمان از شراب دوری می‌کند و اگر به سمت آن رود بعدا احساس عذاب وجدان کرده و توبه می‌کند، یا لااقل در نظر اجتماع طرد می‌شود. حال اگر کسی به حلال و حرامی اصلا معتقد نباشد، یا مساله‌اش حلال و حرام نباشد، چگونه خواهد توانست آیات تحریم شراب را تفسیر کند.

در واقع شخص مفسر اولا باید مسلمان واقعی باشد، یعنی التزام عملی و فکری صد در صد به اسلام. مثلا اگر نمازی از او قضا شد تا موقعی که آن را ادا کند دچار اضطراب باشد. این ویژگی را قطعا خیلی از مسلمان‌ها ندارند. دوما باید به این نظام معنایی سرسپردگی داشته باشد. حتی اگر کسی مثل مهندس بازرگان دیندار کامل هم باشد باز هم به این نظام معنایی سرسپردگی ندارد. یعنی که «درد دین» ندارد.

درد دین را مفسرین سنتی قرآن دارند که از کودکی به آموختن علوم اسلامی مشغول شده و تمام عمر خود را خرج این کار کرده‌اند. فقط اینها هستند که از حلال شدن حرام و حرام شدن حلال می‌ترسند.

تنها کسانی که درد دین دارند می‌توانند به این نظام معنایی وفادار بوده و آن را حفظ کنند. زیرا در صورت تفسیر دلبخواهی و غیرتاریخی و غیر متعهدانه، این نظام معنایی فرو خواهد پاشید.

از همین حرام شدن شراب مثال میزنم.

شراب در قرآن دو ویژگی تاریخی دارد: اولا تدریجا حرام شد و نه دفعتا. دوما قرآن می‌گوید که منافعی هم دارد ولی مضراتش بیشتر است.

در واقع شراب نه به عنوان یک شیء فی نفسه، و یک شیء مستقل از سوژه، بلکه به دلیل حفظ مصالح فردی و اجتماعی حرام شده است.

این است که بزرگترین پزشک عالیقدر تمدن اسلام یعنی ابن سینا که با عقل و علم خود می‌تواند شراب را به عنوان یک شیء فی نفسه شناسایی کند و بر مضراتش غلبه کند، آن را تجویز می‌کند:

می از جهالت جهال شد به شرع حرام

چو مه که از آسیب منکران شد شق

حلال گشته به فتوای عقل بر دانا

حرام گشته به فتوای شرع بر احمق

چو بوعلی می ناب ار خوری حکیمانه

بحق حق که وجودت بحق شود ملحق


اما شناختن شراب به عنوان یک شیء مستقل کار هر کسی نیست و ما هم نمی‌توانیم قضاوت کنیم که فرق میان عاقل و احمق در چیست یا تا چه حد از خوردن شراب «حکیمانه» محسوب می‌شود. به قول سعدی هیچکس در خودش تصور نمی‌کند که احمق باشد، و متعاقبا همه خود را در حد شیخ الرئیس دانا و عاقل حساب خواهند کرد:

گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد، به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم


ابن سینا وجه تاریخمندی تحریم شراب را به خوبی شناخته است چون می‌گوید این قاعده‌ی شرعی برای افراد احمق است که نمی‌توانند در هنگام مستی خودشان را کنترل کنند یا در خوردن آن زیاده‌روی می‌کنند.

در واقع بسته به آنکه چه کسی شراب را می‌نوشد باید دانست که آیا شراب مضر است یا نه.

شراب به قول مولانا در هر سری «شر» نمی‌کند بلکه «آنچنان را آنچنان تر می‌کند». این گفته‌ی مولانا بهتر از گفته‌ی ابن سیناست زیرا از حلال و حرامی صحبت نکرده بلکه از خیر و شر قضیه گفته.

حلال و حرام همانطور که گفته شد درون چارچوب نظام معنایی اسلام تعریف می‌شود که به مصالح اجتماعی و فردی مرتبط می‌شود.

درون این نظام معنایی، حلال و حرام با خیر و شر متفاوت است و بار معنایی ویژه‌ای دارد به نحوی که به عنوان مثال، صفت «حرامزاده» یا «حرامخوار» فحش زننده به حساب می‌آید اما لزوما صفت «شرور» فحش نیست. حرام چیزی است که هر مسلمان از آن به شدت اکراه دارد حتی اگر خودش شرور باشد.

لذا برداشت ابن سینا از حلال و حرام بودن شراب برداشتی است خارج از نظام معنایی اسلام که کلمات حلال و حرام را به معنی متفاوتی استعمال می‌کند. این البته یک برداشت رندانه و هنری است و در شعر آزاد است زیرا می‌تواند بر معانی متعالی دیگری اشاره کند همانطور که شیخ اجل فرمود:

من آن نیم که حلال از حرام نشناسم / شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام


تفسیرقرآناسلاممارکسیسم اسلامیچپ اسلامی
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید