بی بی سی گفت:
در آستانهی روز کارگر چندین تشکل صنفی و شماری از فعالان کارگری ایران در بیانیههایی جداگانه خواهان تغییرات اساسی در ساختار سیاسی و اقتصادی شدند. آنها از جمله بر جدایی دین از حکومت، آزادی بیان و رهایی زندانیان سیاسی، لغو مجازات اعدام، برابری حقوقی زنان و مردان در همهی عرصهها، و به رسمیت شناختن همهی گرایشهای جنسی و جنیستی و جامعهی رنگین کمانی تاکید کردند.
همچنین در منشور دیگری موسوم به «آزادی، رفاه و برابری» که عدهی دیگری از این فعالان منتشر کردند گفتهاند که ریشهی مشکلات ایران در سرمایهداری است و در نهایت رابطهی خرید و فروش نیروی کار باید از بین برود. آنها همچنین خواستار بهداشت و آموزش و حمل و نقل رایگان برای همگان شدند.
اگر یک متخصص تاریخ یا علوم و فلسفهی سیاسی یا یک جامعهشناس به بیانیهها و منشورهای گروههای معترض، مخالف و اپوزیسیون نگاه کند قطعا از حجم پراکندگی خواستهها و نظریات دچار سرگیجه و سردرد میشود و اصلا نمیفهمد که چه کسی به کدام گروه یا حزب گرایش دارد و دلیل گرایش افراد به یک حزب چه میتواند باشد.
مثلا طرفداران رضا پهلوی چه میخواهند. قطعا تنها ویژگی بارز او این است که پدر و پدربزرگش پادشاهان مستبد ولی ناسیونالیست بودند که اتفاقا به دلیل همین استبدادشان و جلوگیری از آشفتگیهایی که در ایران به وجود آمده بود طرفدارانی در داخل و خارج از کشور دارند. یعنی مهمترین دلیل محبوبیتی که رضا پهلوی ممکن است داشته باشد این است که میتواند ادامهی دهندهی استبداد ناسیونالیست پهلوی باشد. اما پهلوی خودش اینطور فکر نمیکند و فقط به دموکراسی اعتقاد دارد. حتی پیش از اصل تمامیت ارضی، به اصل دموکراسی معتقد است و میگوید که اگر مردم ایران تصمیم بگیرند کردستان از ایران جدا شود ما باید به نظر مردم احترام بگذاریم.
یا در مقابل احزاب کردستان را داریم که اصولا هیچ منفعت مشترکی با همهی مردم ایران منهای استانهای کردستان نمیتوانند داشته باشند. این چه حزبی است که باید نام یک استان روی آن باشد. یک نفر لر یا ترک و بلوچ و تهرانی و اصفهانی چه اشتراکی میتواند با منافع این حزب داشته باشد. این احزاب جز تجزیه طلبی چه کارکردی میتوانند داشته باشند. حتی نمیتوان گفت که این احزاب با مردم استانهای کردنشین هدف مشترکی دارند.
این گروهها و احزاب به شدت متزلزل هستند و عمر بسیاری از آنها اگر مورد پشتیبانی دولتهای خارجی نباشند به چند ماه نمیکشد. هیچ دو نفری را در این گروهها نمیتوانیم پیدا کنیم که نظر مشابهی داشته باشند و حتی خواستههای هر گروه به طور مستقل آنچنان بزرگ و آرمانی و غیرقابل دستیابی است که به خوبی نشان میدهد افرادی که هر کدام از این بیانیهها و منشورها را امضا کردهاند یک مشت آدم مشکل دار، روان پریش، متوهم و خیال پرداز هستند زیرا هر چقدر که فرد عقدههای بیشتری در زندگی داشته باشد آرزوهایش بزرگتر است.
آرزوهای بزرگ نشان میدهند که هیچ دو نفری در این گروهها عقیدهی مشترک و حتی مشابهی ندارند. مثلا به عبارتهایی مثل «ریشهی مشکلات ایران در سرمایهداری است» یا «جدایی دین از حکومت» دقت کنید. کسانی که اندیشههای سیاسی به این وسعت را که حداقل به اندازهی کل تاریخ اروپای مدرن در پشت آنها نظریه و کتاب و حرف و اندیشه خوابیده در حد دو تا شعار آبکی تنزل میدهند، اینها صرفا خیال پرداز هستند.
اگر یک نفر ادعا کند که میتواند نظام سرمایهداری را در ایران (اگر فرض کنیم چنین نظامی در ایران وجود داشته باشد) براندازد، قطعا آنقدر ایدهی هیجان انگیزی است که خیلیها را مجذوب خودش کند. هر کسی لابد در زندگیاش آدمهای پولداری را دیده که از آنها آسیب و لطمهای دیده یا حداقل به واسطهی خانهی بزرگ و ماشین شاسی بلندشان از دستشان حرص خورده و توی دلش به آنها فحش داده، و قطعا تصور خیلیها از نظام سرمایهداری در حد همین اشخاص سرمایهدار هستند.
یا در مثالی دیگر، بعضیها میگویند ایران یک مفهوم جعلی است. ما میگوییم تو درست میگویی به شرط آنکه این جعلی بودن را اول همان غربیها که این صحبتها را میکنند و تو ترجمهی حرفهایشان را خواندهای بپذیرند و به عنوان مثال، به همهی ساکنین کشورهای به اصطلاح جهان سوم بدون ویزا مجوز سفر به کشورشان را بدهند، یا دست از حمایت از اسرائیل بردارند چون اگر فقط یک کشور جعلی در جهان وجود داشته باشد همان اسرائیل است که صرفا بر اساس افسانههای قوم یهود ساخته شده و پیوست تاریخی و فرهنگی و اجتماعی ندارد.
ایدهی جعلی بودن مفهوم کشورها و برانداختن مفاهیم مرز و وطن و کشور خیلی ایدهی بزرگی است و به همین دلیل موافقان زیادی پیدا میکند. یعنی همان موافقانی که میگویند اینکه ما در اینجا به دنیا آمدهایم دلیل نمیشود تا آخر عمرمان همینجا بمانیم و زجر بکشیم (سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است درست، نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم) و در نتیجه راحت و آسوده بتوانند به جای بهتر مهاجرت کنند. یا همان موافقانی که در کشورهای غربی تمایل دارند مهاجرین جدیدی وارد شوند تا پنجاه تا شصت درآمد خودشان را مالیات بدهند و دولت این مالیات را صرف بهبود وضعیت اقشار کم درآمد کند.
این ایدهها و حرفها و شعارها آنقدر غیرعملی است که کسی حتی نمیتواند پیش بینی کند که اگر در ایران دین از حکومت جدا شود یا رابطهی خرید و فروش نیروی کار از بین برود دقیقا چه اتفاقی میافتد.
در مطلب قبل گفته شد که اپوزیسیون باطل است. این بدین معنا نیست که نظام جمهوری اسلامی صد در صد حق است. اما به طور قطع میتوان گفت که اپوزیسیون صد در صد و با درجهی خلوص کامل در سمت باطل است زیرا ارزشها و شعارهای آنها هیچ تناسبی با بافت تاریخی، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی ایران ندارد.
به عنوان مثال، تقدس دموکراسی در احزاب سلطنت طلب هیچ منشاء داخلی ندارد و حتی طرفداران پهلوی در درون ایران این را از او نمیپذیرند. یا آزادی های جنسی و جنسیتی و موارد دیگر.