روندها و رخدادهای توییتر را معمولا دنبال میکنم زیرا به دلیل ماهیت و ساختار خاص این شبکه مسائل افراطی و اکستریم در آن به خوبی روشن میشود و به همین دلیل برای شناخت جریانهای فکری غالب در رسانه خیلی مناسب است.
البته همین هم بعضیها را به اشتباه میاندازد که تصور میکنند فضای توییتر نخبگانی است. در اصل اینها فضای هنجارشکنی و افراط را با نخبگی یکی میگیرند که البته خیلی هم پر بیراه نیست. انگار که مثلا هر کسی که به جای لفظ فاحشه که ریشه گرفته از فرهنگ و شرع و مبتنی بر تاریخ است از عبارت «سکس ورکر» استفاده کند که آن را تا حد یک شغل معمولی تقلیل میدهد نخبه است. یا کسی که از کلمات معنیدار و دارای بار تاریخی و فرهنگی همچون ابنهای و مفعول و امرد و غلامباره و ... خودداری کرده و به جای آن لفظ «دگرباش جنسی» را به کار میبرد نخبه و روشنفکر است. یا مثل این است که زیر سوال بردن حجیت و قدسیت شریعت را با روشنفکری دینی یکسان در نظر بگیریم که کاملا درست است.
یا همینطور است که در گفتار عوام به کسی که در ارتباط با ناموس خود بیغیرت و پفیوز است روشنفکر گفته میشود. از طرفی در برخی از این نخبگان توییتری میبینیم که از این دفاع میکنند که زن همزمان با اینکه شوهر دارد بتواند دوست پسر هم داشته باشد، که همان معنی دیاثت در تفکر عام را میدهد.
در نتیجه تلقی روشنفکر یا نخبه از این جماعت معلوم الحال توییتری درست است. این درست است که این هنجار شکنیها و سنت گریزیها معادل و مترادف نخبگی و روشنفکری تلقی میشود اما جای نادرست کار اینجاست که به این افراد تحت عنوان نخبه و روشنفکر بها داده میشود.
بعد از دستگیری پاول دوروف مالک تلگرام در فرانسه جریانات فکری قابل ملاحظهای را میتوان شناسایی کرد. عدهای که آنها را ارزشیهای لیبرال مینامیم درصدد هستند تا به سبب خسارتی که به ارزشهای ایشان از قبیل آزادی بیان وارد آمده، در مقام ماله کشی برآمده و چهرهی غرب را شستشو کرده و پاول دوروف را متهم به این نمایند که تلگرام محیط امنی را برای اعمال خلاف از قبیل پورنوگرافی کودکان، قاچاق اسلحه و مواد مخدر و نظایر اینها فراهم آورده است. این در حالیست که اگر دولت ایران مثلا با مدیر عامل یک سایت داخلی این کار را میکرد با ذکر تمثیل «کارد آشپزخانه و دستپخت خوشمزه» اینطور میگفتند که گناه سوء استفاده از پلتفرم به گردن پلتفرم نیست. آتش هم میسوزاند و هم غذا را آماده میکند. یا به قول مولانا، پیش قبطی (لشکر فرعون) آب نیل خون است و پیش قوم موسی وسیلهی نجات. ممکن است کسی از این پلتفرم استفادهی خوب بکند و برای شخص دیگر مضر باشد.
نظر این افراد این است که آزادی بیان خوب است به شرط آنکه مطابق میل ما باشد، و چون پلتفرمهایی مثل تلگرام یا تیک تاک از کنترل دول غربی خارج شده پس باید با آنها برخورد شود.
اما در نهایت نکتهی جالب اینجاست که در عمق ضمیر این افراد معلوم میشود که «کنترل دولتی» لازم است که خلاف آرمان لیبرالی آنهاست.
اما گروهی از ایشان که عدول از اصول حقهی لیبرالیسم را بر نمیتابند میگویند که «لیبرالیسم به ذات خود ندارد عیبی» و اگر مشکلی هست به این دلیل است که کشورهای غربی اصول لیبرالیسم را به خوبی اجرا نمیکنند. لذا ادامه میدهند که این دلیل نمیشود که ایران نیز این اصول را زیر پا بنهد و با کسانی که زمینهی قانون شکنی را فراهم میکنند برخورد نکند. در واقع از منظر ایشان یک ارزش مطلق به نام آزادی بیان یا دموکراسی و لیبرالیسم وجود دارد که در هیچ جای جهان هنوز به طور کامل پیاده نشده و ما موظف به پیادهسازی آن هستیم.
اما دستهی دیگری هم هستند که نگرش واقع بینانهتری به موضوع دارند. هر ذهن خردمندی کافیست که این گزارهها را کنار هم بگذارد: «پاول دوروف در کشور امارات آزادانه زندگی میکرد»، «سفارت روسیه در فرانسه برای آزادی دوروف اقدام میکند»، «بزرگترین مشغلهی ذهنی مردم فرانسه در سال ۲۰۲۴ این است که به چه ورزشکاری باید مرد گفته شود و به چه ورزشکاری زن»، «محصول تفکر در فرانسه به عنوان یکی از کانونهای اصلی روشنفکری در سال ۲۰۲۴ این است که دین مسیح را با ایدئولوژی جدید DEI جایگزین کند».
واقعیت این است که لیبرال دموکراسی در حال گذار به مرحلهی جدیدی است و احتمالا با انتخاب کاملاً حریص در انتخابات آمریکا آخرین میخ بر تابوت آن کوبیده خواهد شد.
امروزه برخلاف گذشته جریان توسعه و پیشرفت دیگر از لیبرال دموکراسی یا سوسیالیسم نمیگذارد بلکه در پرتو ملیگرایی است که میسر میشود. کشورهایی نظیر روسیه، چین، امارات، عمان، سنگاپور و مالزی، اینها موج جدید ملیگرایی خواهند بود و جای تعجب است که جماعت روشنفکر پنجاه سال از سیر روندهای جهانی عقب ماندهاند. گروهی همچنان به مبارزه با استکبار جهانی میاندیشند، گروهی به ارزشهای لیبرالیسم، و گروهی تازه خیال آن دارند تا علی شریعتی را از گور بیرون کشیده و نظریات او را بازخوانی کنند.