چند تا قضیه را کنار هم بگذاریم:
۱. عامل بیشتر فجایع هوایی خطای خلبان است با این وجود علیرغم پیشرفت تکنولوژی از هواپیمای کاملا خودران استفاده نمیشود. دلیل چیست؟
مسافران اگر بدانند که هواپیما خلبان ندارد و توسط یک سیستم کامپیوتری هدایت میشود جرات نمیکنند سوار هواپیما شوند.
در اینجا اعتماد به سیستم شکل نمیگیرد زیرا سیستم اگر دچار اشتباه شود نمیتواند به تنهایی تاوان اشتباهش را بپردازد، در حالیکه تاوان اشتباه خلبان مرگ خود اوست.
وجود قوانین مجازاتگر سبب میشود افراد نسبت به کاری که مسئولیتش را بر عهده گرفتند بیشتر احساس مسئولیت کنند وگرنه جامعه را هواپیماهایی فرا خواهد گرفت که تماما توسط سیستمهای کامپیوتری هدایت میشوند و هزینهی اشتباه این سیستمها به گردن افراد بیگناه میافتد.
خطاهای سیستمی میبایست به پای افرادی که هدایت سیستم را بر عهده دارند نوشته شود.
اگر قیمت دلار در زمان مدیریت یک شخص بر بانک مرکزی سه برابر شد آن شخص باید مورد بازخواست واقع شود.
اگر مسئول خیالش از بابت عدم پرداخت هزینه راحت باشد قطعا عملکردش با سیستم خودران هواپیما فرقی ندارد و مردم نیز به چنین سیستمی اعتماد ندارند.
۲. رضا امیرخانی در «جانستان کابلستان» مقایسهای کرده از جامعهی سنتی افغانستان و جامعهی شهری نیمه مدرن ایران.
میگوید در افغانستان وقتی کسی وارد دستشویی میشود وظیفهی اوست که دستشویی را ابتدا آب بکشد و بعد کارش را انجام دهد، برعکس ایران و جاهای دیگر که ابتدا کارشان را انجام میدهند و بعد آب میکشند.
و بعد میگوید که چقدر خوب بود اگر یک نفر این دور تسلسل را میشکست و بعد از اتمام کار دستشویی را آب میکشید.
تفاوت زنجیرهها فقط در همین یک نفر است و البته یک نفرهای بعد از او که نسبت به جامعه احساس «وظیفه» میکنند. یعنی به این صورت نیست که کار خودشان را انجام دهند و آن را رها کنند بلکه بعد از اتمام کار نسبت به عواقب آن احساس مسئولیت کرده و دستشویی را تمیز میکنند. اما در افغانستان جامعهای وجود ندارد و هر کس مسئول است که به تنهایی بار خود را به دوش بکشد.
تفاوت ایران و افغانستان در این یک مورد به نظر من فقط یک چیز است: وجود سازمانی به نام شهرداری.
شهرداری یک سازمان قانونمند است و قانونمندی سازمانها سبب گسترش نظم در جامعه میشود.
از یک طرف کارمند شهرداری دستشوییها را مرتبا تمیز میکند و این کار سبب میشود افراد در خود احساس مسئولیت بیشتری کنند زیرا وقتی وارد یک دستشویی تمیز میشوند کمتر رغبت پیدا میکنند که آن را کثیف و به حال خودش رها کنند. در حالیکه اگر دستشویی از ابتدا کثیف باشد کمتر کسی حاضر میشود آن را بعد از اتمام کارش تمیز کند.
دوم اینکه قانونمندی شهرداری در انجام وظایفش سبب گسترش فرهنگ میشود و این بدین معناست که اگر کسی محل قضای حاجتش را نظافت نکند از سوی دیگران نکوهش میشود و این کار عواقب اجتماعی منفی برای او به همراه دارد و همین مانع از خرابکاری میشود.
۳. اعتماد (Trust) به دو دسته تقسیم میشود: جهانی (global) و محلی (local).
اعتماد محلی بین دوستان، خانواده، همکاران و افرادی که مشابه ما هستند شکل میگیرد. این شکل از اعتماد اگرچه بسیار قوی است اما قابل انتقال به غیر و قابل پخش در سراسر جامعه نیست. یعنی ما درست است که به دوستانمان اعتماد میکنیم اما نمیتوانیم به دوستان دوستانمان هم اعتماد داشته باشیم.
اما اعتماد سراسری جامعه-شمول است و معمولا آن را در اعتمادی که به سازمانها داریم میشناسیم. مثلا اگر به سازمان استاندارد اطمینان داشته باشیم به هر کالایی که مهر استاندارد روی آن خورده باشید نیز اعتماد میکنیم بدون آنکه از کیفیت مواد اولیه و نام کارخانهی سازنده و سایر مسائل مربوط به آن کالا و آن شرکت اطلاعی داشته باشیم.
قانونمند کردن سازمانها به نحوی که قوانین آن فراگیر و غیر قابل نقض، غیر قابل بخشش، و غیر قابل مصلحت اندیشی (از جمله مصالح نظام و شرایط حساس کنونی) باشد به اعتماد مردم به سازمانها، نظم اجتماعی و احترام به قوانین میشود.
۴. اعتماد به سختی شکل میگیرد اما به راحتی میشکند.
در برابر قانون شکنان و آقازادهها، حتی آنهایی که پدرانشان جزو ستونهای نظام هستند نباید مماشات کرد و تاثیر قانون شکنیهای این افراد را نباید جزئی و گذرا انگاشت.
حجاب را اگر یک قانون فرض بگیریم این روزها زیاد میبینیم که این عمل بر ضد این قانون خودش مبدل به راهی برای نشان دادن اعتراض و بدتر از آن حتی به وسیلهی اتحاد مردم تبدیل شده.
وقتی حرمت قوانین اساسیتر در ردههای بالای حکومت بشکند و قانون قربانی «مصلحت» شود قوانین دیگر نیز حرمت و جامعیت و فراگیری خودشان را از دست میدهند.
۵. وظیفهی ایجاد اعتماد همیشه بر گردن «سیستم» است زیرا اعتماد فردی کمتر قابلیت فراگیر شدن را دارد.
البته در ایران به لطف وجود عناصر دینی و ملی بدون وجود سیستم نیز درجاتی از اعتماد میان مردم میتواند وجود داشته باشد چنانکه در گذشته مردم به «تار سبیل» همدیگر اعتماد میکردند.
خبرهای منفی یک مانع در برابر رشد اعتماد است. جلوی خبرهای منفی و هر گونه گفتمان خودزنی و سیاهنمایی را باید گرفت همانطور که در به اصطلاح آزادترین کشورهای دنیا گرفته میشود.
۶. قانونمندی زندگی افراد در همهی کشورهای غربی وجود دارد و در این کشورها اصولا افراد آزادی کمتری دارند زیرا برای هر کاری باید از مجرای قانونیاش عبور کنند و در صورت قانونشکنی به سختی مجازات میشوند.
در نظر گرفتن جایگاه مشخص قانونی برای همهی تظاهرات اجتماعی انسانها سبب نقض آزادیهای فردی در مقابل افزایش اعتماد فرد به جامعه، مشارکت اجتماعی، روحیهی مسئولیت پذیری و کار گروهی میشود.
۷. در کشورهای اسکاندیناوی نظیر دانمارک از هر ده نفر ۹ نفر میگویند که میتوانند به هر کسی اعتماد کنند. این مقدار در کشورهای جنوب اروپا نظیر یونان و ایتالیا به ۴ نفر از ۱۰ نفر، و در ترکیه و برزیل به ۱ نفر از هر ۱۰ نفر میرسد.
اعتماد افراد به ساختارهای اجتماعی و حکومتی، به قانون و به سیاستمدارها، نشان میدهد که آیا اصلا جامعهای وجود دارد یا نه.
۸.
مقالهی معروفی بیان میکرد انسانها در جاهایی که نشانههای بیشتری از بینظمی باشد تمایل بیشتری برای خرابکاری دارند.
مثلا در یک خیابان تمیز کمتر کسی حاضر میشود که آشغال پرت کند اما اگر گوشهای از خیابان آشغالها روی هم تلمبار شده باشند هر کسی در همان نقطه که آشغال وجود دارد زبالهاش را خواهد انداخت.
اگر پنجرههای یک ساختمان سالم باشند کسی سنگی به طرف آنها پرتاب نمیکند، اما اگر تنها یکی از پنجرهها شکسته شود بقیهی پنجرهها نیز در فاصلهی کوتاهی شکسته خواهند شد.
تاکید شدید غربیها بر عدم ارائهی هر گونه تصویر سیاه و منفی از جوامع خودشان و قوانین سختگیرانه علیه vandalism را در همین جهت میتوان توجیه کرد تا مانع از فروپاشی نظم اجتماعی خودشان شوند.
این در حالیست که شبکههای متعدد علیه نظم اجتماعی ایران از سوی همین کشورها «ماموریت ویژه» دارند.
۹.
در زمان پاکسازیهای استالین هر کسی درون پوسته یا نقابی تقلبی زندگی میکرد و جامعه عبارت بود از یک تجمع اجباری میان این نقابها، نقابهایی که باید از ترس کا.گ.ب دائم در حال ابراز ارادت به حزب باشند. در این وضعیت هیچکس ابدا نمیتوانست بفهمد چه کسی خبرچین پلیس مخفی است حتی اگر مطمئن باشد که کار خطایی از او سر نزده.
در چنین جامعهای کافی است که کلکسیونر تمبر باشی تا خائن تلقی شوی و به اردوگاههای کار اجباری در سیبری اعزام شوی.
در حالیکه افراد باید آنقدر بر «ابراز فردیت» خودشان مطمئن باشند که بتوانند به دیگران اعتماد کنند و این کار نیازمند آن است که نسبت به حمایتی که قانون از آنها میکند اطمینان داشته باشند.
وجود قانون باعث میشود چارچوبی پیشبینیپذیر برای روابط افراد ایجاد شود و حاکمیت بیچونوچرای قانون نقش مهمی در ایجاد اعتماد ایفا میکند.
اگر کارمند یک اداره از فساد مدیرش باخبر میشود باید نسبت به حمایت مادی و معنوی قانون مطمئن باشد تا این فساد را افشاء کند، و مشکل زمانی است که اعتماد او به شبکهی من و تو بیشتر از قانون باشد.
آوردهاند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده