در ایران و جوامع اسلامی فرهنگ عامل قدرتمندی است که افراد جامعه را به یکدیگر پیوند میدهد، برخلاف بسیاری مناطق دیگر که نظام قانون افراد را مقید کرده، مهار آنان را کشیده و حرف گوش کن و مطیع نموده است. مثلا در دوره رضاشاه که قانون رسمی و دولتی به تازگی در ایران راه افتاده بود گزارشهای زیادی از «ظلم و ستم» عاملان حکومت به مردم خبر میدهد، که معمولا مراد از ظلم و ستم «اجرای قانون» بوده است. عطا طاهری در کتاب «کوچ کوچ» که روایتی از حوادث سیاسی و اجتماعی عشایر جنوب ایران و منطقهی بویراحمد است میگوید ماموران دزدی را گرفته بودند و درصدد مجازات علنی او بودند که صحنهی پرشور و گریه آوری شکل میگیرد از ترحم و رضایت مالباختگان که راضی به مرگ آن سارق نبودند. سعدی نیز در حکایتی از شخص جوانمردی مینویسد که مرد تنگدستی از او گلیمی میدزدد، و چون حاکم دستور میدهد که دستش «به در کنند» او را شفاعت میکند. حاکم میگوید شفاعت سبب فرو گذاشتن مجازات حد نمیشود و مرد پارسا میگوید که آن گلیم وقف بود و دزدی از مال وقف مشمول حدّ نمیشود. حاکم دزد را ملامت میکند که «جهان بر تو تنگ آمده بود» که از خانهی چنین کسی دزدی کردی؟ و مرد فقیر پاسخ میدهد که مگر نشنیدهای که میگویند «خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب».
در ایران قانون مرجعیت ندارد و وقتی پلیس همانند هر کشور دیگری با آشوبگران برخورد میکند مورد حمله رسانهها و افکار عمومی واقع میشود. در واقع قانون مشروعیت ضعیفی دارد و همانند سایر کشورهای با «حکمرانی قانون» ضعیف هر چند سال و به صورت دورهای دچار تظاهرات و انقلاب شکوهمند و شورش و آشوب و جنگ و قحطی است. به همین دلیل جریمه نوشتن مامور راهنمایی رانندگی «ظلم» و «زیرآب زنی و نان بُری» زشت شمرده میشود در حالیکه در کشورهای با شاخص بالای تبعیت پذیری از قانون زدن زیرآب کسی که قانون شکنی میکند یک وظیفهی همگانی و مسئولیت اجتماعی است. در دانمارک با مردمانی رام و مطیع کمثل الگوسفند بالاترین میزان تبعیت از قانون وجود دارد حتی با وجود قوانین سختگیرانهای مثل لزوم مجوز یا لایسنس برای داشتن تلویزیون. در کشورهای دیگر اروپایی قوانین «ظالمانهای» همچون محدودیت انتخاب نام برای فرزند، ممنوعیت استعمال دخانیات در فضای باز و مجاز بودن مصرف ماریجوانا در فضای عمومی دارند.

فرق ایران هم با کشورهای رده اول و هم کشورهای رده آخر پررنگ بودن عامل فرهنگ در انطباق افراد با جامعه و تبعیت از هنجارهاست. این فرهنگی که خود پس از هزاران سال رشد و تکامل به اینجا رسیده است. اما جالب اینجاست که اصطلاح «فرهنگ سازی» در قالب عباراتی همچون «فرهنگ کتاب و کتابخوانی» لقلقه زبان روشنفکران و کتاب خوانده ها میشود که شاید سرآمدشان مارکسیستهای فرهنگی اسلامی منجمله مرحوم علی شریعتی باشند.
مارکسیستهای فرهنگی پس از آنکه تصفیه و پالایشهای گولاکی «خانه دایی یوسف» نتوانست الگوی ابرانسان یا انسان کامل انقلابی را پیاده کند روی به «خودسازی انقلابی» و جهاد فرهنگی مقدم بر اقتصادی-سیاسی برای «تکامل انسان» در جهت «تکامل علمی تاریخ» آوردند. چنین انسان پالایش شدهای به قول شریعتی «خویشتن خودساختهی ایدئولوژیک» را جانشین «خویشتن موروثی سنتی و غریزی» کرده است آنهم از راه مطالعه گزینش شده در برخی شخصیتهای صدر اسلام همچون ابوذر و سلمان یا گوش دادن به چند سخنرانی.
انسانهای انقلابی باید به درجهای از انقلاب فرهنگی دست یابند که آنها را «از بند زندگی مادی و از اسارت اقتصاد رها کند». فرهنگی که «متاسفانه اساس آن شعر است و یا به تصوف گرایش پیدا کرده یا مدح و غزل». انسان عرفانی اساسش «ضعف و زبونی» است و انسان مدح و غزل همواره سگ میشود: «در مدح سگ ممدوح میشود و در غزل سگ معشوق».