همایون کاتوزیان در کتاب «تضاد دولت و ملت در ایران» مینویسد که انقلابها، اعتراضات و قیامهای سراسر تاریخ ایران برخلاف اروپا، از جنس شورشهای طبقاتی نیستند. در این قیامها مردم علیه نظام حکمرانی قیام میکنند و نه بر ضد طبقهای که نظام حکمرانی آنها را نمایندگی میکند.
نشانهی این امر را در نارضایتیهای متعدد میبینیم که همهی جامعه علیه دولت ضعیف یا بیدادگر قیام میکنند و احتمالا بعد از سرنگونی حکومت و روی کار آمدن حکومت بعدی، مجددا بعد از چند سالی نارضایتیهای عمومی جدیدی شکل میگیرد به طوریکه بعضیها عقیده دارند ایرانیان ذاتا عاصی، سرکش، ساختار گریز و قانون گریز هستند. طبقات بالای جامعه نیز برخلاف اروپا در این قیامها شرکت میکنند زیرا دولت را نمایندهی طبقهی خود نمیدانند بلکه آن را حاکم و در مقابل خود میبینند. همین مساله را در سیل انتقاداتی که از سوی اشخاص متنفذ و دخیل در ساختار قدرت حاکم نظیر زیباکلام به مبانی اساسی حکومت وارد میشود میبینیم.
دولت و جامعه در ایران دو نهاد مستقل هستند، حکومت نمایندهی طبقات اجتماعی بالاتر نبوده بلکه این طبقات بالا به واسطهی مزایای حکومتی است که مبدل به طبقات بالا میشوند.
دولت حامل تمامی ابعاد اقتصادی، سیاسی، قانونی، و امنیتی است و جامعه به نوبهی خود به لحاظ نیروهای اجتماعی دست بالاتر را دارد. بین دولت و جامعه در اغلب مسائل اتحاد و مناسبتی وجود ندارد. جامعه در بسیاری موارد جلوتر از حکومت عمل میکند و افراد جامعه در تلاش برای مراوده با حکومت، ناگزیر از یک زیست دوگانه و ریاکارانه و یا چاپلوسانه برای بقا میشوند. برای مثال بسیار میبینیم هر کسی به سیستم انتقادی دارد سعی میکند در ابتدا خودش را «خودی» معرفی کند.
در چنین وضعیتی، رفراندوم چگونه باید تعبیر شود. اگر رفراندوم برای مسائلی است که در تضاد با موجودیت دولت قرار دارند، مثل تعیین نوع نظام حکمرانی، بدیهی است که امکانی برای چنین امری وجود ندارد. اگر رفراندوم برای موضوعاتی است که در مورد آن اتفاق نظر وجود ندارد مانند مسالهی حجاب، تنها باعث تقویت شکاف و تضاد میان دولت و ملت میشود.
به دلیل آنکه طبقات بالا نمایندهی منافع عمومی جامعه نیستند و دولت نیز آنها را نمایندگی نمیکند، فشار از بدنهی اجتماعی به ساختار قدرت سبب از هم پاشیدن نظم اجتماعی میشود.
این وضعیت برخلاف ابتدای انقلاب است که همبستگی میان دولت و ملت لااقل به صورت موقت به وجود آمده بود. در شرایط ابتدای انقلاب، برگزاری رفراندوم سبب تصفیهی نظریات حاشیهای گردید و به وفاق و اتحاد میان دولت و ملت کمک میکرد. اما در مورد مسائلی که سبب تشدید شکافها شود، عقل سلیم نمیپذیرد که تعیین سرنوشت کشور به همه پرسی گذاشته شود.
این را نیز باید دانست که به دلیل عدم نمایندگی حکومت از طبقات بالای جامعه، نظریات متعدد قابلیت کانالیزه شدن درون مجراهای مشخص را ندارد و وجود احزاب فراوان در ایران بدون هیچگونه منشاء و پایگاه اجتماعی و بدون هیچ ارتباطی با منافع ملی موید این موضوع است.
در چنین وضعیتی هر کسی که توان تاثیرگذاری رسانهای بیشتری داشته باشد، مثلا بهتر بتواند مردم را به هیجان آورد یا شعارهایی خلاف سیاست حاکمه سر دهد، مثلا در دورهی پهلوی از اسلام بگوید و در دورهی جمهوری اسلامی از ایران باستان، طبیعتا چنین شخصی قادر خواهد مردم را به «خیابان» بیاورد برای فشار وارد کردن به قدرت حاکمه.
برای مثال، به نقل از یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران میان دو انقلاب»، روزنامهی هوادار سلطنت اطلاعات در مورد مصدق مینویسد:
مصدق همواره به تظاهرات خیابانی متوسل میشد تا مخالفان را در فشار قرار دهد و در نتیجه مجلس را زیر نفوذ خود درآورد.
یکی از نمایندگان نیز اینطور اعتراض میکند که:
دولتمداری به سیاست خیابانی نزول کرده است. چنین به نظر میرسد که این کشور چیزی بهتر از برگزاری تظاهرات خیابانی ندارد. ما اکنون اینجا و آنجا و همه جا میتینگ داریم. گردهمایی برای این مساله، برای آن موضوع و برای هر پیشامدی. راهپیمایی دانشجویان، دبیرستانیها، هفت سالهها و حتی شش سالهها. من از این گردهماییهای خیابانی بیزار و خسته شدهام.
مشکل اصلی در کشور مسالهی قانون است و به جای آدرس غلط دادن باید روی این مساله تمرکز کرد. اصلاح تعدادی از قوانین در وضعیت فعلی ایران میتواند سبب بهبود وضعیت اقتصادی و کاهش تنش میان دولت و ملت شود.
قانون اول در خصوص پذیرش دوتابعیتیهاست به خصوص در ارکان دولت و حکومت. در شرایط تحریمی کشور، دلیلی ندارد که کسانی که مسئولیتی در درون کشور دارند، یا به هر نوعی سرمایهای در درون کشور دارند، خودشان یا اعضای خانوادهشان تابعیت کشورهای دیگر را نیز داشته باشند. وجود این قانون سبب تمرکز یافتن سرمایههای فکری و اقتصادی در درون کشور و ذینفع قرار گرفتن طبقهی حاکم در تصمیمات سیاسی میشود.
این اصلاحات به همراه اصلاح قانون مالیات، به خصوص دریافت مالیات از فعالیتهای غیرمولد نظیر خانههای خالی و خرید و فروش سکه و دلار، در مجموع سبب تقویت رابطهی دولت و ملت میشود چنانکه در اروپا، تنها تفاوتش با ایران بر سر همین قانون است و کسانی که نشانی اشتباه میدهند و حرف از دموکراسی و رای مردم یا آزادی میزنند تنها سبب تشدید این شکاف میشوند.