هنرمند: اسحاق آقایی
چه نسبتی میان انسان و زمان هست. میان یک تاریخ باشکوه و نسلی که بیاعتنا به گذشته مسیر خود را میرود. انگار هر چه جلوتر میرویم فاصله ما با آنها بیشتر میشود. این فاصله همان فاصله گذشته با آینده است. آنها به گذشتههای دور میپیوندند و ما به آینده نزدیکتر میشویم. اگرچه این گذشته باشکوه حجم ندارد و جز نقشی بر روی دیوار نیست، اما نگاه این سرداران فاتح سوار بر اسبهای زیبا و تنومند، پرافتخار و غرورآمیز است، برخلاف نسلی که امروز همراه سگ مینیاتوریاش روی زمین راه میرود. و برخلاف گذشته که جز سایه سنگینش نسبتی با واقعیت ندارد، اوست که امروز بر زمین قدم میگذارد. این فاصله، از فتح یک سرزمین، تا فتح دل یک زن، وسعت دارد.
هنرمند: حسن غفاری
این عکس روایت زیبایی است از جدال روزمره ما با زندگی. طبیعت بخشنده است، اما برای به دست آوردن چیزهایی که میخواهیم باید بجنگیم. و جالب این حس همکاری است که در این عکس نهفته است. اینطور برداشت میشود که هر کسی در حد خود، بدون آنکه کسی به او فرمانی بدهد، یا حتی احتمالا بدون آنکه چیزی گفته شود، گوشهای از کار را دست گرفته است، و هر کس به سهم خود، نگران آن است که مبادا کار به درستی و سر موقع انجام نشود. شاید یک ماشین یا حتی یک حیوان مثل گاو میتوانست از رنج این انسانها بکاهد، اما حتی اگر امکانات نباشد، نباید از پا نشست.
هنرمند: مهدی ناظری
دلداری به یک درخت خشکیده، بین گروهی از درختهای سبز: شاید این ابر سفید برای خاطر تو آمده باشد. هر چند بعید است ببارد.
هنرمند: علی قلمسیاه
این تصویر حکایت فقر است. یخچالی کوچک که انگار تنها کمی بزرگتر از قیچی است، قوطی نوشابه خالی، کف زمین بدون پوشش که جاهایی از آن فرورفته و قناسی شدیدی دارد، و خود قیچی که انگار وقتی چیزی برای برش پیدا نکرده، از فرط بیکاری خودش را آویزان کرده است.
هنرمند: علی قلمسیاه
شاید در افسانهها اینطور گفته باشند که آخر دنیا، جایی که جهان به پایان میرسد، غولهایی زندگی میکنند و این مرد ماجراجو به تعقیب ردپای آنها تا اینجا آمده است.
هنرمند: افشین شاهرودی
انگار که درختها دارند دعا میکنند، آن هم به پیروی از درخت وسطی که از بقیه بزرگتر است و به نظر میرسد بقیه درختها به او اقتدا کردهاند.