بهنام
بهنام
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

عکس‌نوشت (۲)


هنرمند: امین نظری

سقفی برای یک زندگی، که البته سقف به حساب نمی‌آید، و با یک مصوبه شهرداری ممکن است خراب شود، کودکی معلول و همسری مراقب و احتمالا نگران اعتبار و آبروی خانواده در مهمان‌نوازی. با اینحال مرد راضی به نظر می‌رسد. چه چیزی بهتر از داشتن یک خانواده است. همسری بردبار که صورتش مثل ماه می‌درخشد و چراغ محفل کوچک خانواده است، و کودکی که با چشم‌هایش با تو صحبت می‌کند.



هنرمند: میثم؟

این سوراخ‌های سقف بازار را نیاکان ما برای چه گذاشته‌اند: دریچه‌ای به سوی آسمان، شاید از آن رو که فرمود الکاسب حبیب الله. و ما چه استفاده‌ای از آن می‌بریم: چراغ قوه‌ای برای روشن کردن مجانی حفاری‌های مجاری فاضلاب.



هنرمند: زهره صحت

کودکان در حال بازی، و بی‌توجه به سایه مثلثی که از نردبان شکل گرفته، که احتمالا باید در درس ریاضی مساحت آن را پیدا کنند. اما واقعیت زندگی این کودکان ارتباطی با ریاضی و مثلثات ندارد.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

شاید این چترباز دارد در خیال شتر پرواز می‌کند.



هنرمند: زکریا قاضی زاده

حجم عمیق و زمختی از آهن و چوب و سیمان، در تضاد با رنگ‌های شاد لباس و لاک بچه‌ای که شاید می‌خواهد لحظه‌ای از این دنیای خشن بزرگسالان خارج شود. کسی چه می‌داند که کودک آن طرف این دیوارهای خاکستری چه می‌بیند.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

پنجره‌هایی که به آینده باز می‌شوند کج و معوج هستند و این را از تصویرشان روی دیوار می‌توان فهمید. اما در نگاه پنجره، این آینده مجددا به همین دیوار ترک خورده محقر می‌رسد. به نظر می‌رسد که آینده خوبی برای بچه‌ای که در کالسکه خوابیده است وجود ندارد. آینده روشن، همین دیوار است.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

مقاومت به صورت مجسمه درآمده، خشک و بی‌روح و شعارزده. و جوان بر خلاف مجسمه، یک موجود زنده است، اما نشسته در سایه عافیت‌طلبی، و یکی شده با سایه، بدون بُعد، بدون آرمان و هدف.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

فرجام آرمان‌خواهی مارکسیستی: یک نقاشی آن هم به هوای آن قیافه خوشتیپ و سیگار برگ، و بازی با گربه به جای دم شیر امپریالیسم.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

زیبایی‌هایی پوشالی مجازی که بعد از مصرف فقط به درد سطل آشغال می‌خورند، و واقعیتی که زشت و افسرده و بی‌رمق است و نسبت به این زیبایی بی‌تفاوت.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

خاطرات جوانی نقشی است روی پرده، و حقیقتی که زن با آن روبروست پیری است.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

زندگی مانند صحنه تئاتر است. انسان بازیگر اصلی این صحنه است، و جهان هستی صحنه بازی.

ما لعبتکانیم* و فلک لعبت‌باز / از روی حقیقتی نه، از روی مَجاز
یک‌چند درین بساط بازی کردیم / رفتیم به صندوق عدم** یک‌یک باز
*: عروسک خیمه‌شب بازی.
**: صندوق خیمه‌شب بازی که بعد از اتمام بازی عروسک‌ها را در آن می‌نهند.



هنرمند: خسرو اسدی منفرد

تمدن و فرهنگی کهن، که مانند خواب و خیال اشباح قبرستان، مرده است. و تنها قسمت زنده آن بی‌ارزش و وارداتی است: یک صندلی پلاستیکی زیر سایه عظمت نیاکان.


هنرمند: حسن غفاری

من از این دنیا چی میخام؟ دو تا صندلی چوبی. که منو تو رو بنشونه، واسه‌ی گفتن خوبی.



هنرمند: حسن غفاری

پشت این پرده خوش‌نقش چیست؟ این مادر مهربان چه چیزی برای پنهان کردن باید داشته باشد؟ چه چیزی را فقط برای خاطر خودش باید آن پشت نگهداری کرده باشد؟ هیچ.

دیوارها ساده و سوخته‌اند، اما زن به فکر زینت دادن به همین دیوار محقر است. با نهایت ذوق و هنری که می‌شناسد، پرده‌ای آویزان می‌کند، تا شاید این زندگی زیباتر شود.



هنرمند: افشین شاهرودی

دیوار طاقت پنهان نگه داشتن ارتباط انسان و طبیعت را نداشت و بالاخره فروشکست.



هنرمند: افشین شاهرودی

تصور ما از دنیای واقعی، واقعیت ما را می‌سازد. وقتی این تصویر از درون بشکند، برگ‌های درختانمان هم در دنیای واقعی خواهد ریخت.



هنرمند: افشین شاهرودی

شاید کسی که ارتباطی با طبیعت ندارد، احساس و عاطفه هم نداشته باشد.




هنرمند: افشین شاهرودی

دو دودکش دوست و همکار، که سال‌های سال دودخوار مردم و غمخوار یکدیگر بودند، بعد از سال‌ها تلاش برای راحتی بشر، یک گوشه می‌ایستند تا به عاقبت خود و هیاهوی انسان‌ها بنگرند. کابل انگار که عکس را به دو قسمت کرده است. قسمت پایین انسان است و قسمت بالا دودکش‌ها و برج میلاد و آسمان. زمانی این دو دودکش خود را بالاتر از همه تصور می‌کردند، اما حالا به میلاد، رقیب جدیدشان غبطه می‌خورند.

بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.


حال خوبتو با من تقسیم کنعکسعکاسیعکس نوشتعکس نوشته
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید