بهنام
بهنام
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

عکس‌نوشت (۳)

هنرمند: ژاک پاولوفسکی

پیکر سرباز شهید ایرانی را نشان‌ می‌دهد که در میان گلها آرمیده است. زمان تصویر متعلق به دو روز مانده به عید نوروز است.

تصویر در حقیقت متعلق به مادر زمین است یا چیزی که خارجی‌ها به آن می‌گویند Mother Nature *. دعوا هم ظاهرا بر سر همین زمین است، که یکی سر دو وجب خاک بیشتر به حریم دیگری تجاوز می‌کند. هر دو طرف دعوا فرزندان این مادر هستند، اما یکی از دو طرف باید قربانی شود و مادر او را مانند یک طفل به آغوش می‌کشد. اینک او بر سینه مادر لای سینه‌ریز خفته است و چنان خوابیده است که انگار دیگر بیدار نخواهد شد.

*: یکی از وجوه اشتراک فرهنگ‌های آریایی. مثل آنجا که شیخ اجل گفت «دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد». یا آنجا که حکیم توس از مشی و مشیانه می‌گوید که معادل ایرانی آدم و حوا است منتهی از زمین می‌روید.



هنرمند: ژاک پاولوفسکی

یک سرباز عراقی را نشان می‌دهد که یک اسیر ایرانی را دستگیر کرده است. تضاد دو دنیای متفاوت، دو حریف که یکی ظاهرا پیروز شده است و خوشحال است و دیگری که در عین مظلومیت تقلا می‌کند تا خود را بازنده نشان ندهد.



هنرمند: ژاک پاولوفسکی

گروهی از اسرای ایرانی را نشان می‌دهد. چهره‌هایی از همه سنین، با احساسات و دنیاهای متفاوت. نوجوانان ردیف اول چه مردانه و مصمم نشسته‌اند، از آنهایی هستند که دوست ندارند بچه خطاب شوند. مردی هستند برای خودشان، مردتر از خیلی‌های دیگر. و پیرمردی که جلوتر از آنهاست، شاید خود را سپر بلای آنها کرده.



هنرمند: هادی آخوندی

زندگی بر پایه سازه‌های سست شبه مدرن، چیزی که هر لحظه ممکن است فرو بریزد. و تنها نقطه امید، پرده‌ای آبی رنگ است برای محافظت از حریم خانواده در برابر این هجمه.



هنرمند: هادی آخوندی

این عکس نمایی از زندگی سنتی است. چیزی که آن را در شهرها بیشتر در بازارهای سنتی می‌توان دید. زنی که به نظر می‌رسد حافظ خانواده و تعریف کننده اصلی آن است، و حتی نیمی از زندگی مرد را تحت پوشش دارد. و چهره مرد که کمی جلوتر از زن است و نگهبان و مراقب این خانواده به حساب می‌آید.



هنرمند: مهدی ناظری

این عکس روایتی از یک واقعه عظیم است که از پشت گرد و غبار تاریخ به جا مانده است. اسبی که ظاهرا به سختی و سنگینی راه می‌رود. گویی از شدت سبعیت و توحش اتفاقات پیش‌آمده، حتی این حیوان هم به تنگ آمده است. پیداست از آن اسبهایی است که به صاحبش دلبستگی دارد و از رنجی که صاحبش برده است، بیقرار است. و پرچمی که پنداری از آسمان آمده است، اما به زمین نمی‌رسد، و به عقب کشیده می‌شود. انگار که نمی‌خواهد با زمان جلو برود و در این مصیبت بزرگ محو شود. این پیام، یک پیغام الهی و ابدی است که می‌گوید نصر من الله و فتح قریب، و چه کلمه عجیبی است «قریب».



هنرمند: مهدی ناظری

شاید ما موجوداتی خیالی هستیم و تنها دمپایی‌ها واقعیت دارند.

این قسمت هم برداشتی از کامنت مصطفی بهنام فر عزیز است که اضافه می‌کنم:

دمپایی‌ها می‌گویند هر رفتی برگشتی دارد ... اما تو رفتی و دیگر برنگشتی ... دمپایی‌ها منتظرت می‌مانند، همینجا، کنار سایه‌ات که هنوز روی زمین مانده است.

دمپایی‌ها می‌گویند، در زمین .. هر رفتی، آمدی دارد ....


هنرمند: مهدی ناظری

در دنیایی که نصف آن را خون فرا گرفته است، ما برای راحت شدن از شر باران، چتر روی سرمان می‌گیریم.



هنرمند: مهدی ناظری

این سه شخصیت درون عکس شاید یک نفر باشند، در سه برهه متفاوت از عمر. دوران کودکی که به بازی می‌گذرد و زمان مفهومی ندارد. دوران جوانی که زمان ثابت است. و دوران میانسالی که زمان به سرعت می‌گذرد و فرصت تماشای دریا به دست نمی‌آید، چون قدر لحظات عمر بیشتر دانسته می‌شود.



هنرمند: مهدی ناظری

در یک دستشویی بین‌راهی، که آب هم ندارد، چه چیزی بهتر از یک تکه ابر سرگردان زیر نور مهتابی؟



هنرمند: مهدی ناظری

فقر انسان را زودتر به بلوغ می‌رساند، چون چهره عریان واقعیت‌های خشن زندگی زودتر نمایان می‌شود. نگاه این دو خواهر، ساکت و پرمعناست، همینطور ترتیب ایستادن آنها بر اساس قد، که نشان می‌دهد خواهر بزرگتر احتمالا مسئولیت بزرگی در اداره این خانواده دارد. اما دستهای مشت کرده‌شان و حالت نظامی‌وار ایستادنشان به نظرم مهمتر است. که نشانگر ایستادگی در برابر یک فشار درونی است که ناگزیر از رویارویی و پذیرش یک واقعیت دشوار است. در این حالت انسان تلاش می‌کند خود را فشرده‌تر کند، و سطح تماس و تعامل با دنیای خارج را به حداقل برساند، شاید به تصور باطل خود، از شدت اندوه کاسته شود.

این قسمت هم کامنت زیبای محمد عزیز هست که دلم نیامد اینجا اضافه نکنم:

عنصر مهم این عکس مسیر نگاه سوژه هاست؛ در بسیاری از فرهنگ‌ها نگاه مستقیم را نشانه گستاخی و برتری‌جویی می‌دانند. این دختر گویا مانند زنی میانسال می‌ماند که گردِ مشقت‌های چند دهه زندگی نگاه‌ها و چشم‌هایش را مصمم‌تر ساخته است. با دستانی مشت شده خود را سِپَرِ خواهر کوچک‌تر در برابر دوربین ساخته تا تمام تمرکز دوربین را از روی خواهر کوچکش برداشته، همه را معطوف خود ساخته و خود تنهایی به دوش بکشد. و اما خواهر کوچکتر به زمین خیره شده است. بدین معنا که می‌گوید: من واقعا یک تهدید نیستم! لطفا به من آسیب نزنید..



هنرمند: مهدی ناظری

نگاه زن به روی دریا قفل شده است، همراه با نوعی احترام. شاید منتظر کسی است، آن طرف دریاها. یا غرق‌شده‌ای آنجا دارد. برای دیگران هم دریا مهم است، اما فقط برای آب‌تنی. کودک اما به دریا نگاه نمی‌کند. هر چه هست فقط او از درون مادر اطلاع دارد.



هنرمند: مهدی ناظری

لذت هوا کردن آپولو و غرور ناشی از آن در بین همسالان



هنرمند: مهدی ناظری

همیشه راه میانبری هست. برای رسیدن به آسمان و سواری گرفتن از یک ابر ولگرد علاف، مگر چه چیزی کم داریم؟ یک عدد نردبان.


كسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت كنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.


عکسعکاسیعکس نوشتحال خوبتو با من تقسیم کنعکس نوشته
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید