بهنام
بهنام
خواندن ۶ دقیقه·۱۰ ماه پیش

مردم گرسنه‌اند. معیشت مردم مهمتر است یا هنر؟

«چه چیز مهمتر است؟ هنر یا حق داشتن غذای سالم و پایدار»

این جمله‌ ایست که دو فعال اجتماعی (شبیه کارشناس‌های بی بی سی - اکتیویست) در زمینه‌ی محیط زیست پس از ریختن سوپ کدو بر روی تابلوی مونالیزا در موزه‌ی لوور پاریس اظهار داشتند.

https://www.rt.com/pop-culture/591402-activists-hurled-soup-at-the-mona-lisa/


همچنین در حملات مشابه دیگری در سالهای اخیر، این فعالان اجتماعی رنگ روغن بر روی آثار نقاشان معروف مثل ونگوگ در موزه‌های دیگر اروپا ریخته‌اند با این شعار همیشگی که «معیشت مردم مهمتر از هنر است».

مهمتر بودن معیشت مردم نسبت به هر چیز دیگر گفتمان رایج در ایران نیز هست که در مقاطعی سبب اقبال عمومی شده و به ظهور پوپولیسم انجامیده.

این گفتمان، گفتمان لمپنیسم است. لمپن‌ها نسبت به همه‌ی مظاهر فرهنگ دهن کجی می‌کنند. هنر را مسخره می‌کنند، دستگاه‌های منظم سیاسی و اداری که مبتنی بر عقلانیت اداره می‌شوند را خوار می‌شمرند اگرچه ممکن است انگلیسی را به خوبی صحبت نکنند، و چه بسا بر پایه‌ی همین گفتمان روزگاری اقدام به اشغال سفارت آمریکا نمودند زیرا می‌خواستند از همه‌ی مظاهر مدرنیسم ایرانی خود را مبرا سازند.

این لمپن‌های ارزشی که امروزه وارد فاز اپوزیسیون شده‌اند در زمانی که هنوز خیلی‌ها یادشان مانده حتی حمام نمی‌رفتند و از اینکه سر و وضع نامرتب دارند و بوی بد می‌دهند تفاخر می‌کرده‌اند. زیرا رفتار و گفتار منطبق بر اصول و ضوابط و قواعد برای آنها پذیرفتنی نبود و نسبت به همه‌ی اصول و ضوابط و سنت‌ها حالت طغیانگری داشتند.




گره زدن همه‌ی مسائل به معیشت مردم و در نتیجه نادیده گرفتن آنها سبب می‌شود که معیشت مردم نیز مغفول بماند.

در اصل باید به این ادراک برسیم که ریشه‌ی همه‌ی مسائل یک امر واحد است و این مسائل از هم جداشدنی نیستند. به قول مولانا:

جواب حق چنان نباشد که هر مشکل را علی الانفراد جدا جواب باید گفتن؛ به یک جواب همه سؤال‌ها به یکباره معلوم شود و مشکل حلّ گردد.

بررسی مشکلات به صورت «علی الانفراد» یا «جدا جدا» آفتی است که گریبان نیروهای انقلابی را نیز گرفته و آنها را در گرداب پاسخگویی به شبهات بی‌پایان و برپایی مناظرات و ترویج فرهنگ گفتگو گرفتار کرده است. در حالی که همه‌ی شبهات یک پاسخ واحد دارند.

و نیز بعضا اینطور تصور می‌شود که حالا که سیاست خارجه را درست کرده‌ایم نوبت اقتصاد است و بعدا که به فرض اقتصاد هم درست شد نوبت آن می‌رسد که فرهنگ را سر و سامانی ببخشیم.

می‌گویند به جوانان وام می‌دهیم و برایشان شغل ایجاد می‌کنیم و بعد که شاغل شدند آنها را تشویق به ازدواج می‌کنیم. در حالیکه مشخص نیست آیا عدم تمایل به ازدواج جوانان لزوما دلایل معیشتی داشته باشد و با اشتغال آنها حل شود.

مشکلات جامعه اعم از فقر و اعتیاد و ناامنی هر کدام را مستقلا برطرف می‌کنیم بدون آنکه به عقلانیت کلی رسیده باشیم. یا می‌توانیم فعلا مساله‌ی حجاب را حل کنیم و بعد فکری به حال سایر ساختارهای غیراسلامی و حتی ضداسلامی کشور بکنیم و خود را از این پرسش تکراری برهانیم که چرا فقط در این یک موضوع (حجاب) اصرار بر پیاده کردن اسلام داریم.

این مثل آن است که بگوییم اول این جنازه‌ی مرده را قلبش را درست می‌کنیم و بعد می‌رویم کبد و ریه و معده‌اش را هم درست می‌کنیم تا زنده شود. این در حالیست که تبدیل مرده به زنده نیازمند آن است که کلیت وجودی آن یا روح و جان آن یا ذهن آن زنده شود.

این ناشی از توهم تفکیک (illusion of separation) است یعنی اجزای یک کل منسجم و واحد را از همدیگر تفکیک می‌کنیم.



تاریخ بشر در جهت فاصله گرفتن از چندپارگی (fragmentation) و نزدیک شدن به عقلانیت کلی (wholeness) است. این را به خصوص در پیشرفت علم و ادیان میشود دید.

تا پیش از نیوتون انسان تصور می‌کرد که جنس مواد ستارگان و قوانینش با چیزی که در زمین است فرق دارد، اما نیوتون به قانون گرانش جهانی دست یافت که نشان می‌داد سیاره‌ی زحل از همان قوانینی تبعیت می‌کند که یک گلابی وقتی از درخت می‌افتد. یا انیشتین که مثلا پی برد که فضا و زمان دو هستی مستقل نیستند بلکه نمودهایی از یک کلیت بزرگتر به نام فضا-زمان اند. فیزیک نوین نیز نشان می‌دهد که مواد شیمیایی زمین در سیارات دیگر نیز یافت می‌شود و همه‌ی اتم‌ها در زمین حاصل انفجار ستاره‌ها هستند. اینها همه در جهت رسیدن به وحدت است.

در ادیان نیز، از چندخدایی به توحید می‌رسیم و از خدایانی که درست مثل رئیس یک اداره نقش فاعلیت سلسله‌مراتبی دارند و انسان‌هایی با قوه‌ی بالا تصور می‌شدند به وحدتی میرسیم که خدا به گفته‌ی نهج البلاغه «با هر چیزی هست ولی نه به گونه‌ای که همنشین و نزدیک او باشد و غیر از هر چیزی است ولی نه بدان سان که از او دور باشد».

این وحدت همچنین در جامعه و روابط انسانی جاری و ساری می‌شود. تمثیلی که پیامبر برای امر به معروف و نهی از منکر به کار می‌برد مثالی از این وحدت است. می‌فرماید در یک کشتی گروهی بودند که زیر پای خود را سوراخ می‌کردند و می‌گفتند که این فقط به خودمان مربوط است و بقیه هم چیزی به آنها نمی‌گفتند. این آدم‌ها منفک بودند و خود را از جامعه و محیط و جهان‌شان جدا می‌دیدند. پس سرنوشت آنها این است که غرق شوند. پس امر به معروف و نهی از منکر نه دخالت و فضولی در کار دیگران بلکه دانستن این نکته است که همه جزئی از یک کل واحد هستیم.

این وحدتی که در سراسر گیتی حکمفرماست، زیبایی و هنر را به اعلی درجه‌اش می‌شناسد زیرا در هر چیزی که نگاه می‌کند خدا را می‌بیند و چیزها را متناسب و متقارن و متشابه با هستی کلی می‌یابد.

این درحالیست که خرابکارهای فعال اجتماعی که به آثار هنری حمله می‌کنند تنها «معیشت مردم» را به خیال خودشان می‌شناسند و در نتیجه زیبایی و هنر را زائد می‌بینند مگر آنکه احیانا در راه تبلیغ ایدئولوژی‌شان به آنها کمک کند همانند همه‌ی ایدئولوژی زدگان دنیا و شبیه همه‌ی کسانی که در نتیجه‌ی ایدئولوژی، تنوع انسان‌ها و موجودات را نمی‌بینند و مثل دولت‌های کمونیستی دوست دارند که همه یک شکل لباس بپوشند و در محصولاتی که استفاده می‌کنند تنوع و حق انتخابی نداشته باشند زیرا هدف همان «معیشت» است. یعنی هدف از غذا این است که آدم را سیر کند یا هدف از لباس این است که بپوشاند و هر چیزی فراتر از این باشد غیرضروری است.

در حالیکه تنوع درون تمامیت و وحدت تعریف شده و به رسمیت شناخته شده است. به قول هاتف اصفهانی «یار بی پرده از در و دیوار، در تجلی است یا اولی الابصار». این نگاه توحیدی همه چیز را می‌پذیرد زیرا جلوه‌ای از خدا درون همه‌ی پدیده‌ها و اشیاء هست. و در نتیجه به خلاقیت‌های هنری احترام می‌گذارد و همه‌ی پدیده‌ها را دارای زیبایی می‌داند:

جامی در این چمن دهن از گفتگو ببند / آنجا نوای بلبل و صوت زغن (کلاغ) یکی است

محیط زیستفعاالان اجتماعینقد اجتماعیسیاستفرهنگ
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید