ویرگول
ورودثبت نام
بهنام
بهنامدغدغه هویت
بهنام
بهنام
خواندن ۵ دقیقه·۱۳ ساعت پیش

مروری بر روایت رسمی از تاریخ معاصر

بیشتر از ۲۰ سال پیش، یکی از رو مخی ترین کتابهای درسی کتاب تاریخ معاصر ایران بود که در سال سوم دبیرستان تدریس میشد که نگاهی کاملا ایدئولوژیک به تاریخ داشت. دانش آموز باید موضع رسمی، چند خطی و دیکته شده‌ی حکومت نسبت به شخصیت‌های پیچیده، مرموز، چند بعدی و پنهان مانده در غبار تاریخ را فرا می گرفت و در واقع حفظ می‌کرد، نظیر جمال الدین اسدآبادی، آیت الله بهبهانی و طباطبایی، شیخ فضل الله نوری، ستارخان، میرزا کوچک خان جنگلی، احمد شاه قاجار، رضاشاه پهلوی، سید حسن مدرس، آیت الله کاشانی و غیره.

در این روایت ایدئولوژیک همانطور که در اعترافات کیانوری و طبری بیان و از تلویزیون پخش میشد، روحانیت «مبارز» و «انقلابی» به مدت بیش از هزار سال با ستمدیدگان پیوند نزدیک داشته، زعامت جنبش‌های مردمی را بر عهده داشته و در مقابل «ظلم و ستم شاهان» تکیه گاه «مردم» بوده است.

این در حالیست که روحانیت شیعی در قبال رویدادهای اجتماعی و سیاسی عمدتا منفعل بوده است و در چند مثال مشهوری که هست، از جمله فتوای میرزای شیرازی، رهبری مشروطه توسط بهبهانی و طباطبایی، مبارزه مدرس با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی و همراهی کاشانی با مصدق، زوایای متعددی وجود دارد که نمی‌توان از آنها به یک نتیجه‌گیری کلی رسید که روحانیت همواره انقلابی بوده است. مثلا جنبش تنباکو مشخص نیست تا چه حد متاثر از جنبش‌های بابی/بهایی بوده است. یا به این مساله اشاره نمی‌شود که خود سید جمال الدین اسدآبادی که فرد مرموز و حیله‌گری است و به روایتی یکی از کسانی بود که خواهان این فتوا بود تا چه میزان با افراد بابی و ازلی ارتباط داشته است. یا به مشروطه از این دیدگاه پرداخته نمی‌شود که تا چه حد تحت تاثیر جریانات روشنفکری ناسیونالیستی به رهبری ملکم خان و میرزا فتحعلی آخوندزاده است.

در دیدگاه ایدئولوژیک همچنین به ارتباطات برخی از این روحانیون موثر در مشروطه با سفارت‌های روس و انگلیس و کمک‌هایی که از آنها له یا علیه مشروطه دریافت می‌کردند، عضویت برخی از آنها در لژ‌های فراماسونری و ارتباطاتی که با بابیان داشتند توجهی نمی‌شود.

در مورد افراد میهن پرست اما ساده دلی همچون میرزا کوچک خان و ستارخان پیچیدگی ها و دگرگونی‌ها از این هم فراتر می‌رود به نحوی که حال این اشخاص همواره به یک شکل نبوده که به سادگی برای نوجوان محصل قابل توضیح باشد.

یا سیاستمدار کارکشته و میهن دوستی نظیر سید حسن مدرس که به گفته‌ی بهار بزرگترین سیاستمدار ایران در ۶۰۰ سال اخیر بوده است قابل خلاصه کردن در این ارائه‌ی ایدئولوژیک نیست. آنچه که در مورد مدرس برجسته است عملگرا بودن اوست. او همچون هر سیاستمدار ماهری با سیاستمداران کهنه کار دیگر نظیر قوام الملک، فرمانفرما، سردار اسعد بختیاری و حتی خود رضاخان معامله و زد و بند سیاسی داشت، همان‌هایی که از نگاه ایدئولوژیک «فئودال فاسد و غربزده» معرفی می‌شوند.

مدل ایدئولوژیک «روحانیت مبارز» در بسیاری از موارد دارای خلل و اشکال است. مثلا اگرچه مدرس به دلایل کاملا ملی با تغییر سلطنت قاجار به پهلوی مخالف بود اما روحانیون دیگری از جمله کاشانی در مجلس بودند که با آن موافقت کردند.

زدودن پیچیدگی‌های انسانی و اجتماعی به یک خط سیر مشخص، فروکاستن تاریخ به قواعد اخلاقی ایدئولوژیک و ساده سازی و تکرار مکرر آن در بلندگوهای صدا و سیما، نمازجمعه و کتاب‌های درسی روالی بود که در جهت تلقین ایدئولوژی و استقرار حکومت جدید جمهوری اسلامی طی میشد.

شکی نیست که هر دولت نیرومندی جهت استقرار خود نیازمند ایدئولوژی است. ایدئولوژی صفویه انشعاب یک مذهب جدید و کاملا ایرانی از شیعه اثنی عشری بود و ایدئولوژی عباسیان تبلیغ این دیدگاه بود که اعراب تا پیش از اسلام در «جاهلیت» به سر می‌بردند و هر چه دارند از اسلام است که طبعا خلیفه جانشین پیغمبر است و بالاترین جایگاه را دارد.

با مرور مجددی بر کتاب درسی تاریخ معاصر متوجه می‌شویم که اینک برخی مضامین و عناصر ملی نیز در آن گنجانیده شده است اما به همان سیاق کلی نگری سابق. مثلا یک جا از سجایای اخلاقی ایرانیان گفته است که شامل شجاعت، پاکدامنی، راستگویی، اعتدال، نجابت و پوشش زنان و مردان می‌شود. چیزی که مستقل از ایرانی بودن یا نبودنش و اصولا برای هر ملیتی به راحتی می‌توان مثال‌های نقض بسیاری برایش پیدا کرد. یا موارد دیگر که آمیخته با برخی گزاره‌های بی پایه و اساس، غیر علمی، غیر مستند و در حد مطالب تلگرامی و اینستاگرامی هستند:

جنبه‌های ظاهرا ملی افزوده شده بر این ایدئولوژی یک ما به ازای بیرونی و عینی نیز دارد و آن تمایل به جدا کردن ایران از دنیاست. اینکه گفته شود ایرانیان قومی به کلی متمایز بوده و دارای ویژگی‌های اخلاقی خاصی هستند یا از ابتدا عدالتخواه و علیه ظلم بودند همراستاست با ایزوله سازی ایران از انیران و استقلال کامل از دیگر کشورها. در واقع این ایدئولوژی اذهان را آماده می‌کند تا واقعیت موجود را پذیرا باشند و آن را در سرشت تاریخی خود دیده و به استقبال سرنوشت از پیش معلوم بروند.

اما تکامل دیدگاه جمعی ایرانیان درباره هویت ایرانی خود مسیری متفاوت را طی می‌کند آن هم به مدد شبکه‌های اجتماعی. ایرانیان و مخصوصا نسل‌های جدیدتر پیوسته در حال مقایسه خود با دیگر جوامع هستند و این مقایسه‌ها همزمان هم شامل تشابه است و هم تمایز. هم می‌گوید به عنوان یک ایرانی چگونه از دیگر ملت‌ها متمایز می‌شود هم اینکه چگونه با آنها پیوند دارد. هم با آهنگ خارجی و پوشش غربی کلیپ درست می‌کنند و هم نسبت به کوچکترین بی‌احترامی به نمادهای فرهنگی و ملی واکنش شدید نشان می‌دهند. هم نسبت به مظلومانه کشته شدن یک مسئول باکفایت یا آخوند ابراز احساسات و همدلی می‌کنند و هم ریاکاری و دزدی یک آخوند گربه زاهد دیگر را برملا می‌کنند.

تاریخ معاصرهویتتاریخ
۴
۱
بهنام
بهنام
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید