ویرگول
ورودثبت نام
بهنام
بهنام
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

چند نکته پیرامون وقایع فرانسه



چیزی که در اعتراضات مسلمانان، رنگین پوستان و اتباع ملیت‌های غیر اروپایی در فرانسه مشهود است آشکار شدن تعارضات نظم نولیبرال دنیای جدید است.

در تصویر می‌بینیم که صاحب یک فروشگاه اعلامیه‌ای چسبانده و از معترضان خواسته که شیشه‌های دیگر مغازه را نشکنند زیرا او مجبور است کار کند و مالیات بپردازد تا دولت بتواند حقوق بیکاری بستگان از کار افتاده‌ی آن شخص معترض را بپردازد.

تا پیش از این رویه‌ی کشورهایی که به سمت سوسیالیسم و دولت رفاه گرایش داشتند به این صورت بود که افراد جدید مهاجر جذب کنند و این افراد نیمی از درآمد خود را در قالب مالیات به دولت بپردازند و نیمی دیگر را به جهت تامین مسکن و پرداخت وام‌های بانکی پرداخت کنند. در حالیکه عمده‌ی جمعیت مهاجر هیچ سابقه‌ای در آن کشور نداشته‌اند و در سنی قرار دارند که حداکثر کارایی را بتوانند داشته باشند. یعنی نه از امکانات بهداشتی و آموزشی و نه از امکانات رفاهی آن کشور تاکنون استفاده‌ای نکرده‌اند و به یکباره مبدل به بردگانی می‌شوند که در جهت تامین مخارج دولت رفاه و در جهت ایجاد درآمد برای کسانی که از کار افتاده‌اند یا بازنشسته هستند و یا به شکلی عقیم و نابارور و ناکارآمد شده‌اند (از قبیل همجنس بازان، کارتون خواب‌ها و معتادان، ترنس‌ها و زنان) اما مقیم آن سرزمین بوده، خانه و دارایی‌های بیشتری دارند، به زبان و فرهنگ آن کشور تسلط بیشتری دارند.

دسته‌ی کوچکی از این مهاجران هم هستند که طبیعتا همراهانی دارند که قابلیت کار و منفعت رسانی عمومی را ندارند و دولت باید مخارج آنها را متقبل شود.

اما اصل برابری انسان‌ها مستقل از نژاد و جنسیت و مذهب و گرایش جنسی و غیره که تاکنون مبنای عملکرد این دولت‌ها بوده اگرچه آنها را نیز می‌پذیرد اما از دید یک شخص فرانسوی یا غربی به چشم «انگل» به آنها نگاه می‌شود.

در واقع آن شخص فرانسوی یا غربی تنها در صورتی با ورود فله‌ای مهاجران موافق است که از منافع آنها به شکل حداکثری بهره‌مند شود. یعنی بتواند به آنها خانه اجاره دهد، آنها را به واسطه‌ی کار ارزانی که ارائه می‌دهند استثمار کند، از بهره‌ی بانکی که از ایشان گرفته می‌شود استفاده نماید، و از مزایایی که پرداخت مالیات توسط آنها به همراه دارد به صورت حقوق بیکاری و بازنشستگی و بهداشت و درمان رایگان و امثالهم بهره‌مند شود.

در غیر این صورت و با بروز کوچکترین اختلاف یا بحران و رکود اقتصادی آن شخص فرانسوی یا غربی پرده‌ی ظاهری «انسان دوستی» را کنار زده و چهره‌ی واقعی خود را نمایان می‌کند که به هیچ وجه به «برابری انسان‌ها» اعتقادی ندارد.

این قابل توجه اشخاصی است که در درون ایران هم تصور می‌کنند دنیای امروز دیگر دنیایی «بدون مرز» است، انسان‌ها اعم از آفریقایی و سفید پوست و زردپوست و سرخ پوست و قهوه‌ای پوست با هم «برابرند»، زن و مرد هیچ فرقی با هم ندارند و غرب که قبله‌ی آمال این اشخاص است در این خصوص به موفقیت کامل دست یافته است.

اما واضح است که این قبیل ارزش‌های جهانی تنها در زمان‌های مشخصی در برخی جوامع غربی کاربرد داشته‌اند.

در ایران تنها ارزشی که می‌تواند سبب پیشرفت کشور و سعادت مردم شود ارزش‌های ملی و دینی هستند و نه ارزش‌هایی که در دوران جدید در غرب کارکرد اقتصادی پیدا کرده‌اند. که از قضا همین ارزش‌ها نیز تعارضاتشان آشکار گردیده است.

در ایران اولا روحیه‌ی «استثماری» هیچگاه وجود نداشته است.

تمام شاهان ایران که اکثرا وطن-دوست بودند لااقل در پانصد سال اخیر هیچگاه به کشور دیگری حمله نکرده‌اند. تنها یک مورد شاید بتوان حمله‌ی نادرشاه به هند را نام برد که آن هم در اصل به جهت تعقیب شورشیان افغان بود که حاکم هندوستان از باز گرداندن آنها خودداری می‌کرد. در جاهای دیگر اگر به جایی مثل هرات و گرجستان حمله میشد در اصل به جهت سرکوب شورش‌ها و تادیب حاکمان محلی بوده که همگی در متن «ایران بزرگ» قرار داشته و آن تصور تاریخی همگانی نسبت به ایران آنها را فرمانبر و مطیع حاکم ایران قلمداد می‌کرده است. در واقع هر کسی که حاکم ایران میشده می‌بایست به سرکوب شورش‌های محلی نیز بپردازد تا یکپارچگی ایران دچار تهدید جدی نشود.

ایرانیان هیچوقت مانند فرانسه یا انگلیس نبوده‌اند که به جایی مثل آفریقا حمله نموده و آن را مستعمره خود قرار دهند.

این از یک روح مسالمت جو برمی‌آید که حتی در دوران معاصر نیز وجود داشته. ایرانی‌ها بیشتر دفاع کننده هستند تا مهاجم.

دوما آنکه مهاجرپذیری ایران با فرانسه و کشورهای غربی تفاوت دارد. یک آماری می‌گوید الان پنج میلیون مهاجر و پناهنده افغان به شکل قانونی یا غیرقانونی در ایران زندگی می‌کنند. این را نباید با مهاجرین کشور فرانسه مقایسه کرد زیرا نگاه مهاجرین افغانستان به ایران به منزله‌ی «خانه‌ی پدری» است و حتی خود حکومت ایران نیز به اینها به دید بنده یا برده‌ی مالیات دهنده نگاه نمی‌کند بلکه بیشتر آنها را «تحمل» می‌کند. مشابهی زنی که با شوهرش قهر کرده و به خانه‌ی پدرش می‌رود و آن پدر دختر را به اکراه می‌پذیرد.

اما در دنیای غرب تعارضات نظام «برابری» به تدریج آشکار می‌شود و نقاب‌های ظاهری که دل عده‌ای را برده به کنار می‌رود. از جمله اینکه دولت فرانسه قصد دارد شبکه‌های اجتماعی را در صورت تشدید بحران کاملا قطع کند و جلوی «آزادی بیان» را بگیرد.

انتظار می‌رود که با ادامه‌ی چالش غربی‌ها، دولت‌های ملی-گرا و حتی فاشیست یا ناسیونالیست به زودی قدرت را به دست بگیرند.

آن وقت ما می‌مانیم و عده‌ای از همه جا بی خبر که درون ایران هنوز تصور می‌کنند که:

بدون مرز و محدوده وطن یعنی همه دنیا

تصور کن تو می تونی بشی تعبیر این رویا

Imagine there's no countries

It isn't hard to do

Nothing to kill or die for

And no religion, too

John Lennon

فرانسهاعتراضات فرانسهغربنقد اجتماعیسیاست
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید