کلمهی «مسئول» در زبان فارسی و فرهنگ ایران جزو کلمات مناقشه برانگیز است. در انگلیسی شاید بتوان کلماتی با معانی کم و بیش مشابه برای آن یافت نظیر authorities, administrator, staff member و موارد دیگر که همگی را میتوان در فارسی به مسئول ترجمه کرد اما به نظرم آن بار معنایی خاص را که در فارسی دارد نمیدهد.
مسئول ظاهرا از ریشهی سوال میآید. سائل کسی است که برای کاری (گدایی یا کسب اطلاع از چیزی) به دیگران مراجعه میکند و مسئول کسی است که دیگران به او رجوع میکنند. ذات مسئولیت در اینجا صرفا مراجعه کردن است. این «مسئولیت» آن کیفیتی است که مسئول واجد آن است. اما مسئول بودن مسئول در فارسی صرفا به رجوع افراد اشاره دارد و چیزی راجع به «مسئولیت» با معادل responsibility در انگلیسی نمیگوید.
عبارت is responsible for در فارسی میشود «هست مسئول فلان کار»، در حالیکه «مسئول» در اینجا آن معنی را نمیدهد. در انگلیسی به طور ضمنی response - پاسخ را درون خود دارد ولی در فارسی صرفا به «رجوع» افراد به آن شخص اشاره دارد. همچنین عبارت is responsible to به صورت «نسبت به اشخاصی جوابگو است» در می آید که معنی جواب را درون خودش دارد. در انگلیسی مسئولیت و پاسخگویی یک چیزند و در فارسی دو چیز. در انگلیسی responsibility درون خودش response - پاسخ را هم دارد اما در فارسی صرفا سوال است.
در انگلیسی responsibility هم به معنی مسئول بودن و هم به معنی پاسخگویی است. مسئولیت در اینجا توام با پاسخگویی است. یعنی آن کسی که تصمیمی میگیرد باید بتواند بعدا در قبال تصمیماتش پاسخی هم بدهد. اما در فارسی دو واژهی مسئولیت و پاسخگویی به یک معنی نیستند و چنین نیز برداشت نمیشود که مسئول باید پاسخگو باشد. حتی کلمهی «مسئولیت پذیری» به عنوان یک ویژگی اخلاقی پسندیده بدون آنکه ریشه در اصل کلمهی «مسئول» داشته باشد مستقیما از responsibility گرفته میشود.
این تفاوت فرهنگی در اینجا نمود واقعی پیدا میکند که در ایران عموما کسانی که مسئولیتی دارند پاسخگو نیستند. این است که معلوم نمیشود فلان تصمیم اشتباه مثلا ده سال پیش حاصل کار چه کس یا کسانی بوده و چرا همان افراد امروزه به عنوان «منتقد» و یا حتی اپوزیسیون وارد گود شده و خود را مبرا از همهی اشتباهات میدانند و دغدغهی مردم را پیدا کرده اند
همچنین این تفاوت فرهنگی بدین معناست که کسانی که پاسخگو هستند مسئولیتی ندارند. رئیس دولت که هر ۴ سال انتخاب میشود در ظاهر باید پاسخگو باشد و حتی سخنگویی هم دارد اما در عمل قدرتی برای انجام مسئولیت و تغییر خیلی از رویهها ندارد که البته لااقل از این جهت با سایر جوامع دموکراتیک کاملا همسو است.
در این معادله پنجاه درصد غربی است و پنجاه درصد ایرانی، هم آن نیمهی خوب ایرانی مفقود است و هم آن نیمهی مثبت پنهان فرنگی، که دموکراتیک است و مناسب سلیقهی دموکراسی خواهان، اما فقط از وجه منفی اش. شبیه آن خواب طلحک به قول عبید زاکانی، خوابی نیمه راست و نیمه دروغ:
گفت در خواب دیدم که گنجی بر دوش میبرم. از گرانی آن بر خود ریستم. چون بیدار شدم دیدم جامهی خواب آلوده است و از گنج اثری نیست.
ایلان ماسک به درستی میگوید که ویکی پدیا بنگاهی است که به شدت تحت تاثیر جریانات چپ افراطی قرار دارد و باید کمک های نقدی را به این سایت که دائما کاسهی گدایی در دست دارد متوقف کرد. ترامپ نیز اخیرا دو تا از مواد قانونی این جریانات را لغو کرده است و فرمان داده است که اولا تنها دو جنس مرد و زن وجود دارند و دوما تنها زنان میتوانند در مسابقات ورزشی زنان شرکت کنند. این مواد قانونی به شکلی فضاحت بار در المپیک پاریس به اجرا گذاشته شد. یکی دیگر از مواد قانونی این جریانات چپ مربوط است به نفی وجود وطن و میهن که در این مورد خاص آن را به وضوح در صفحهی ویکی پدیای فارسی دربارهی ایران می بینیم.
اولین صفحهای که در جستجوی نام ایران در گوگل میبینیم همین صفحهی ویکی پدیاست که گویی از روی دستورالعملهای سیا و موساد و شبکهی بی بی سی و از روی سخنرانیهای عبدالله مهتدی و دیگر تجزیه طلبان نوشته شده است.
در این صفحه بیش از هر چیز به گوناگونی اقوام ایرانی و پراکندگی «ژنتیکی» پرداخته شده است و تاکید زیادی شده است که گروههایی از این اقوام در اکثریت و گروههایی در اقلیت هستند. این در حالیست که در هیچ کتاب مرجع تاریخ معاصر که دربارهی انقلاب مشروطه یا انقلاب اسلامی یا جنگ تحمیلی نوشته شده باشد هیچ اثری از این پراکندگی نمییابیم. در انقلاب مشروطه به عنوان مثال همزمان بختیاریها و ترکها و گیلانیها و ارمنیها و مردمان دیگر مناطق حضور فعال دارند و اصلا صحبتی از اکثریت و اقلیت قومی و نژادی و زبانی نمیبینیم.
این شکل از ایدئولوژی که ایلان ماسک آن را چپ افراطی مینامد، گذشته از اینکه ببینیم آیا این نامگذاری درست است یا نه، یک روند جهانی است که عامترین تعریف آن «سلب هویت» است، از هویت جنسی گرفته تا هویت ملی و حتی انسانی.
نبرد علیه این ایدئولوژی در سالهای اخیر توسط چین و روسیه آغاز شده و آمریکا نیز که خود یکی از مبادی این ایدئولوژی است اخیرا به جبههی مقابل پیوسته است.
باید دید که آیا پروژه «نفی وطن» در ایران که از زمان فعالیت فرقهی دموکرات و حزب توده آغاز شده و بعدها ظاهر اسلامی به خود گرفت در ایران همچنان طرفدار دارد یا نه. حال که آمریکا نیز به جبههی مقابل پیوسته است، آیا ایدئولوژی نولیبرال و جهان وطنی همچنان خاطرخواه دارد یا نه.