قانون دوم ترمودینامیک در جامعه نیز نمود دارد که به شکل ساده بیان میکند که همه چیز در حال بدتر شدن است. مثلا اگر جامعه به حال خودش رها شود، فساد و جنایت به طور طبیعی با گذشت زمان بیشتر میشود مگر آنکه یک نیروی انسانی مانع از آن شود. در واقع فساد، جنایت و تباهی وضعیت طبیعی است و انسان با کار و اراده اش مانع از این تباهی میشود.
شکل علمی تر این قانون بیان میکند که آنتروپی در یک سیستم بسته هیچگاه خود به خود کم نمیشود. آنتروپی نمایانگر تعداد حالت هایی است که اعضا یا ویژگیهای سیستم میتوانند در کنار هم قرار بگیرند و هر چه این تعداد حالتها بیشتر باشد، یعنی بی نظمی و فقدان تمرکز و قاعده مرکزی بیشتر است.
یک فنجان چای در هوای خانه بدون نیاز به دخالت ما خود به خود سرد میشود در حالیکه برای تهیه همین چایی نیاز به انجام کار داریم. یا یک تخم مرغ در وضعیت طبیعی و بدون دخالت ما تمایل به «شکسته شدن» دارد و به احتمال زیاد بعد از گذشت زمان خواهد شکست. اما تهیه همین تخم مرغ نیازمند انجام کار مفید است.
در واقع ما همواره ناچار هستیم برخلاف قاعده هستی انرژی مصرف کنیم تا کاری «مفید» انجام دهیم. اموری که غیر مفید بوده و به نفع ما نیستند یا خلاف اراده و خواست ما هستند نیازی به کار مفید ما ندارند و خود به خود رخ میدهند.
مثلا فرزندان یک خانواده به طور طبیعی به سوی فساد و اعتیاد پیش خواهند رفت مگر آنکه خانواده و جامعه انرژی و تلاش خود را معطوف به آموزش و هدایت سیستماتیک آنها کنند. در حالیکه برای پرورش معتاد و قاجاقچی و دزد و خلافکار نیاز به کار انسانی نداریم. همانطور که یک کشاورز برای پرورش علف هرز نیازی به هیچ زحمتی ندارد. بلکه برای تولید گندم است که باید کار کند. یا یک دامدار برای پرورش حشرات و آفات نیازی به زحمت ندارد بلکه برای تولید گوسفند و حیوانات مفید است که باید کار بکند.
پس هستی به طور کلی زوال یابنده و فسادپذیر و نابودشدنی است و انسان با کار و عمل خود مانع از فساد هستی میشود. به قول مارکس، انسان با کار است که دنیای خود را میشناسد و به آن شکل میدهد.
سعدی همین را مکررا گوشزد کرده تا انسان کاری انجام ندهند اوضاع بر وفق مراد او نخواهد بود:
دختر اندر شکم پسر نشود / گرچه بابا همی پسر خواهد
تیز در ریش کاروانسالار / گر بدان ده رود که خر خواهد
کاروانسالار نمی تواند از خود هیچ حرکتی نشان ندهد و بعد اینطور خیال کند که عاقبت به مقصد میرسد. این چنین کاروانی که فاقد اراده موثر است، مقصدش معطوف به اراده خر خواهد شد یعنی عوامل تصادفی یا عواملی که بر اساس مصالح کوتاه-مدت تعیین میشوند. مثلا خر یک جا می بیند علف بیشتری هست یا راه ساده تری هست و به همان سمت میرود. یا حتی ممکن است همین انگیزه های کوتاه مدت را هم نداشته باشد و به هر سمتی برود.
در واقع اینجا هم آنتروپی داریم. از میان حالتهای بیشماری که یک کاروان میتواند به مسیر خودش ادامه بدهد، تنها معدودی از حالات به مسیر درست تر منجر میشود و شناخت اینها در گروی داشتن اراده موثر انسانی است. هیچوقت آدمی که هدفی در زندگی ندارد یا برای اهداف خود تلاش نمیکند به موفقیت نخواهد رسید.
هدف و مقصد زندگی فردی و اجتماعی چیزی نیست که به صورت طبیعی پیدا شود همانطور که لعل بدخشان یک سنگ عادی نیست و برای بدست آوردنش باید تلاش کرد:
گر سنگ همه لعل بدخشان بودی / پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی
در سطح جهانی نیز میتوان اینگونه گفت که روند کلی به سمت آشفتگی، عدم مرکزیت قدرتهای سیاسی و نظامهای اجتماعی، و در یک کلام به سمت «فردگرایی» است. یعنی افزایش آزادی افراد به عنوان واحدهای مستقل از جامعه.
هر چه جوامع بیشتر به هم مرتبط میشوند، در قالب توسعه سیستمهای ارتباطی، توسعه اطلاعات، توسعه تجارت جهانی و سهولت در امر مهاجرت، این منجر به تقویت چند-فرهنگی، تنوع و تداخل فرهنگها، و ظهور فرهنگ به مثابه «طیف» میشود. مثلا یک نفر غربی بدون آنکه تحت تاثیر تمام و کمال فرهنگ هندی باشد ممکن است برخی مناسک شبه-عرفانی هندی را تقلید کند و همزمان به غذای ایرانی و رقص عربی علاقه مند شود.
جامعه جهانی چند-فرهنگی فاقد ویژگی یکنواختی (uniformity) است و افراد خود را متعلق به یک فرهنگ خاص نمیدانند. بلکه فرهنگها فردی و سلیقه ای میشوند و همین سبب میشود قابلیت آموزشی و پرورشی از فرهنگ سلب شود و صرفا به پدیده ای زینتی که زیباست و جالب است تنزل پیدا کند.
جهانی سازی مجموعه عواملی است که در بالا عناوینش را گفتم:
از یک سو توسعه سیستمهای ارتباطی را داریم مانند پیامرسانها. ماهیت ارتباطات به سمت ارتباطات فرد به فرد پیش میرود.
از سویی توسعه اطلاعات و واحدهای آگاهی بخشی را داریم که دیگر برخلاف سابق در انحصار گروه های خاص (مثل روشنفکران یا ایستگاه های پخش تلویزیونی و رادیویی یا روزنامه های تحت نظارت دولتها و سازمانها) نبوده و هر کسی به اختیار خودش میتواند صفحه ای خبر یا در توییتر، اینستاگرام، و انواع وبلاگها داشته باشد. در اینجا نیز روند حرکت به سمت فردی شدن، انحصار زدایی و عدم تمرکز است.
توسعه تجارت جهانی یا گلوبالیسم نیز به ظهور و توسعه شرکتهای چند-ملیتی منجر میشود که دیگر در چارچوب منافع ملی کار نمیکنند و به ادغام فرهنگها و بروز طیف فرهنگی کمک میکند.
سهولت در امر مهاجرت نیز همزمان از سوی عوامل مختلف تقویت میشود: مهاجرت پذیری بیشتر جوامع مقصد، مهاجر فرستی بیشتر جوامع منبع که این نیز بیشتر تحت تاثیر سلطه رسانه است، و سلب هویت از افراد مهاجر که ریشه کنی و مهاجرت آنها را تسهیل میکند.
سلب هویت به معنای فردگرایی است یعنی جدا شدن فرد از سابقه فرهنگی-تاریخی-اجتماعی خودش.
همین است که امروزه مفهوم خانواده نیز در جامعه جهانی در حال تغییر است و خانواده های تک-والد یا خانواده های دارای سه والد را می بینیم که حتی بعضا هر سه والد همجنس هستند یا خانواده هایی که بر اساس ازدواج شکل نگرفته اند. این به معنای افزایش بی نظمی، خروج افراد از قواعد تنظیم شده فرهنگی-اجتماعی و امتحان کردن حالات گوناگون است.
و نیز تنوعی که در مقولات جنسی دیده میشود. قبلا فقط یک مرد و یک زن داشتیم ولی امروزه در تعاریفی که ارایه میشود جنسیت به عنوان یک طیف شناخته میشود آن هم بر اساس موضوعی ذهنی و کارویژه اجتماعی از آن کاملا منقطع گشته است. اینجا نیز یکی از نقاطی است که فردگرایی و جهانی گرایی به هم میرسند.
اما در واقع جهانی سازی با آنکه برای بعضی ها ممکن است مفید به نظر برسد که انسان را از قید و بندهای سنتی گذشته رها میکند و آنها را به آزادی میرساند، خود دارای نظم است.
یک تحقیق جالب قبلا انجام شده بود که نشان میداد چگونه ویکی پدیا با آنکه در ظاهر یک نظام غیرمتمرکز و توزیع شده از نویسندگان است دارای شدیدترین سانسورهاست و نوعی از نظم اقتدارگرایانه ایدیولوژیک بر آن حاکم است. در واقع به جای آنکه این نظام توزیع شده ویرایشگران و نویسندگان سبب افزایش آنتروپی شود، باعث کاهش آن شده و عملا موجب شده تا مقالات موضوعی این سایت از لحاظ لحن و هدف نگارش شبیه همدیگر باشند.
این را ما به خوبی میدانیم که لحن مقالات ویکی پدیای فارسی به خصوص در مورد مسایل اجتماعی، سیاسی و مذهبی یک شکل است گویی که تمام این مقالات توسط افراد یک سازمان و با انگیزه سازمانی مشخصی نگاشته شده اند. مثلا لحن مقالات مذهبی واقعا نرمال نیست و از زاویه دیدگاه خاصی نوشته شده.
همین نظم مقتدرانه ایدیولوژیک را در موضوعات جهانی-شده میتوان دید. مثلا امروزه در هالیوود دیگر فیلمی ساخته نمیشود که یک سیاهپوست را در نقش منفی قرار دهد زیرا سر و کله woke ها پیدا میشود و ترتیب کارگردان و نویسنده فیلم داده خواهد شد.