Behnam Keshani
Behnam Keshani
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

ایران و مدیریت کوتاه مدت

یکی از مشکلاتی که به نظرم اومده تو ایران خیلی وجود داره و آقای همایون کاتوزیان توی کتاب "ایران جامعه کوتاه" مدت بهش اشاره کرده و من عنوان این نوشته را هم از عنوان کتاب ایشون وام گرفتم، کوتاه مدت بودنه.

ایشون میگه یکی از مشکلاتی که ما تو ایران داریم اینه که مدیران یا حکومت‌ها وقتی که سرکار میان در واقع تمام برنامه‌ها، دستاوردها و اتفاقاتی که در تیم قبلی، حکومت قبلی یا دولت قبلی انجام داده رو زیر سوال میبره و اصولاً اینجوریه که میگن هر کاری اونا کردند بعد و اشتباه بوده و ما می‌خواهیم درستش کنیم.

خوب این باعث شده که ما تو ایران جامعه‌ای داشته باشیم که به قول آقای کاتوزیان یک جامعه کوتاه مدت باشه یعنی چی جامعه کوتاه مدت؟ یعنی این جامعه و حاکمیت سیاست‌ها خورد میشه به بازه های زمانی کوتاه و خود این یکی از مشکلاتی هست که از توسعه جلوگیری میکنه.

من الان نمی خوام زیاد وارد جزئیاتی که آقای کاتوزیان میگه بشم و پیشنهاد می کنم حتما کتاب "ایران جامعه کوتاه مدت و سه مقاله دیگر" بخونید. کتاب بسیار جالبیه، کم حجم هست ولی نکات خیلی جالبی در مورد ریشه‌هایی که جلوی توسعه ایران رو گرفته داره.

بدیهیه که این تنها عامل نیست ولی یکی از عواملی هست که قطعاً تاثیر گذار بوده و هست، و وقتی که کتاب رو بخونیم بیشتر متوجه میشیم.

حالا من چی می خوام بگم؟ همین الان هم وقتی شما نگاه میکنین حاکمیت ما تمام برنامه‌ها دستاوردها و کلاً خط مشی حکومت پهلوی را زیر سوال میبره و میگه اون هر کاری که کرد بد بود و من جمهوری اسلامی کار درست رو انجام میدم؛ باز یه سطح میایم پایین‌تر می‌بینیم در مورد دولت‌هایی که توی این سال‌ها آمدن دوباره همین اتفاق افتاده، هر دولتی آمده گفته هر کاری دولت قبلی کرد بد بود، اشتباه بود، غلط بود و کشور را به نابودی کشانده حالا من درستش می‌کنم.

باز یک سطح میایم پایین‌تر و دوباره این اتفاق رو می‌بینیم، اصطلاح مدیران اتوبوسی که رایج هم هست همینهکه یه نفری میاد مدیرکل میشه و اون کل مدیران رو عوض میکنه و آشناهای خودش رو میاره.

اتفاقی که داره تو سطح دولت‌ و ادارات میافته، وقتی میام پایین‌تر می‌بینیم که داره توی سطح شرکت‌های خصوصی هم تکرار میشه.

معمولاً شرکت‌های خصوصی که مقداری پخته‌تر و بالغ‌تر هستند کمتر درگیر این موضوع هستند ولی شرکت‌های کوچک و متوسط بیشتر این چالش رو تجربه می‌کنن یا حداقل من توی اون‌ها زیاد دیدم.

حالا یعنی چی این که می‌گم؟! چیزی که من در حد تیم های مارکتینگ و دیجیتال مارکتینگ دیدم و تجربه کردم (حداقل در حوزه مارکتینگ میگم و نمی‌خوام در مورد واحدهای دیگه و حتی در سطح کلی سازمان بگم) اینه که میبینی که یه مدیر مارکتینگ یا دیجیتال مارکتینگ یا سئومستر یا هر پوزیشن مدیریتی میاد میگه خوب هر کاری که قبلی کرد که بد، اشتباه بود و من درست انجام میدم. غافل از اینکه خیلی وقت‌ها به -جز تبلیغات کوتاه مدت یا بعضی کمپین‌ها- بقیه اقدامات مارکتینگی اقداماتی هستند که در بلند مدت و میان مدت جواب می ده. اگر یک مدیر مارکتینگ یا دیجیتال مارکتینگ یا سئو مستر اومده و یک سیاستی، برنامه ریزی، استراتژی یا فرآیندی را تعریف و شروع کرده درست نیست که ما بیایم و کل اون را ببریم زیر سوال و بخواهیم یک مسیر دیگه بدیم، مگر در حالتی به معنای واقعی اشتباه بوده باشه (که البته همون هم در خیلی مواقع نیاز داره که آروم آروم تغییر مسیر بدیم).

خیلی وقت این تغییر ناگهانی و کامل استراتژی بیش از اینکه به ما کمک کنه به شرکت برای شرکت هزینه ایجاد میکنه.

مثلا بررسی می‌کنیم می‌بینیم که سئو مستر یک مسیری رو با یک استراتژی شروع کرده‌ که ممکنه ۶ ماه، ۹ ماه یا حتی یک سال،بسته به سختی کلمات کلیدی و رقابتی که وجود داره زمان ببره تا به نتیجه برسه، ولی حالا تو این بازه به هر دلیلی قطع همکاری میشه و ما می‌بینیم که نیروی جدید میاد و میگه نه کلا این مدلی که ایشون کارکرده غلطه یه مدل دیگه باید سئو کنیم.

حالا مدل جدید تا رو بیاد پیاده‌سازی کنه ممکنه دوباره همین شرایط پیش بیاد و کسب و کار توی همچین سیکل غلطی می افته و متاسفانه نتایجی که حاصل میشه نتایج خوبی نیست.

بعضاً این بلند مدت نگاه کردن یا سیاست‌های کلی داشتن رو در شرکت‌هایی که تا یه حدی به بلوغ رسیدند می‌بینیم ولی شرکتهای کوچک و متوسط اینجوریه که این اختیار داده میشه که هر مدیری که میاد کل استراتژی و فرآیندها را زیر سوال ببره.

قطعا مدیری که میاد باید اختیار داشته باشه و اختیار دادن خوب و درسته، ولی یه چیزی که وجود داره اینه که به نظر من شرکت‌ها برای اینکه توی این دام نیفتند، یعنی از طرفی مدیری که آوردن را باید بهش اختیار بدن چون وقتی اختیار ندی طبیعتا نمیتونی انتظار هم داشته باشی و بخواهی که فرد پاسخگو باشه، به خاطر اینکه فرد میگه خودم اختیاری ندارم و شما میگین همین مسیر رو برو خوب من مسئولیت نمی‌پذیرم ولی میگم میگم اشتباهه و خیلی وقتا مدیران سازمان در حوزه‌های تخصصی اینجا به بن بست می رسند که خوب الان تکلیف چیه باید تن به این موضوع بدیم و این ریسک را بپذیریم یا اینکه بگیم نه حتما باید مسیر قبلی رو بری و خوب مسئولیتی همین اون فرد نمی‌پذیره.

من فکر می‌کنم (واقع نظر شخصیم اینه) یکی از راه‌های حل موضوع مشاور داشتنه. یعنی در امور تخصصی مشاورینی داشته باشیم که این سیاست‌ها و استراتژی‌ها با مشاورین چک بشه که استراتژی نفر قبلی این بود و حالا این فرد جدید که اومده میخواد این سیاست را داشته باشه، آیا به نظر شما این نتیجه نمیده یا نه؟

و با یه هزینه‌ی کم حق مشاوره (نسبت به هزینه‌های سنگینی که احتمال داره برامون پیش بیاد) اون فرد متخصص آنالیز میکنه که سیاست قبلی چی بود سیاست جدید چیه، چقدر در راستای هم هستند، چقدر در راستای هم نیستند و کجا می‌توانند آسیب بزنند یا کجا میتونند کمک کنند.

بازهم بدیهیه که الزاما نه استراتژی‌های قبلی 100% درست هستند نه استراتژی‌های جدید ولی اینکه آیا این تغییر رویه میتونه به ما کمک کنه یا به ما ضربه بزنه این چیزی است که به نظر من با مشاوره و هم‌فکری کردن با یک متخصصی که بیرون از سازمان هست و ذینفع نیست، میشه راحت‌تر این مسئله را حل کرد.

امروز با دیدن آمارهای چند کسب و کار بعد از تغییرات مدیریتی در سطح مارکتینگ، به ذهنم رسید در موردشون صحبت کنم و امیدوارم که مفید بوده باشه براتون.

مثل همیشه خوشحال و ممنون میشم که نظرتون رو هم بدونم، پس لطفا پایین همین پست نظرتون رو کامنت بذارید برام.

مدیریتجامعه کوتاه مدتمارکتینگ
اندرخم کوچه های دیجیتال مارکتینگ behnamkeshani.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید