behnaz_namdar
behnaz_namdar
خواندن ۱۷ دقیقه·۶ سال پیش

داستان های اساطیری اینستاگرام

اگر پست از اینستاگرام گردی خودم شرمنده ام! را نخوانده اید، پیشنهاد می کنم سری به آن بزنید.

امروز یک نفر از دست عده ای که سر خیلی ها کلاه گذاشته بودند، عصبانی بود. یک ساعت حرف زد و داستان کلاه برداری آن ها را شرح داد. مثل این که آن ها می خواستند از اعتبار او برای جلب اعتماد بیشتر افراد استفاده کنند. او گول نمی خورد. از همان اول حسش نسبت به آن ها خوب نبوده و به نظرش جریان عجیب غریب می آمده. اما به هر حال عده ای گول خورده و پول خودشان را از دست داده اند.

از دیشب جریان عجیبی برای محو کردن یک آدم از روی کره خاکی در جریان است. همه شکایت این آدم بی ادب و بی تربیت را به خود اینستاگرام کرده اند و او هم آن آدم را از صحنه روزگار محو کرده است. اما سوال و نقد برخی این است که اگر امروز او را نابود کردیم، او باز هم می آید. می گویند او یک روانی بوده که از کلمات زشتی استفاده می کرده است و در صحبت هایی که می کرده و در نوشته هایش از کلمات و فحش های رکیک زیادی استفاده می کرده و به خصوص این فحش ها جنسی بوده است. یک عده ای هم می گویند او خود ماییم. و نباید چنین بلایی سرش می آوردیم.

یک زوج همراه با دو فرزندشان از سفری که همراه دوستان خود به شمال ایران رفته بودند برگشته اند. آقای خانواده می گوید پس از ۵ روز سفر، کلی کار عقب افتاده دارد. و باید به جاهای مختلفی سر بزند.

یک نفر رفته سراغ عکس های دوران دبیرستانش و عکس دسته جمعی با هم کلاسی هایش را در کنار دریا دیده و به یاد آورده که سال های دبیرستانش خیلی مزخرف بوده و بلاتکلیف، گیج و بی هدف بوده است. و نمی دانسته چرا باید درس بخواند و شاکی است از این که کنکور همه آینده او و دوستانش را رقم می زده.

یک نفر با معاونین و مدیران یک سازمان نشستی داشته ولی نگفته که این نشست بابت چه بوده و فقط اشاره کرده که برایش یک روز کاری خوب بوده.

یک نفر توصیه کرده که دیگر نگران بیکاری نباشیم. چون به شکل تضمینی مهارتی را به ما آموزش می دهد که هرگز نه در داخل ایران و نه در خارج از ایران بیکار نمی مانیم. این دوره قرار است ما را به یک آچار فرانسه تبدیل کند.

یک بازی هندبال بین دو تیم برگزار شده که بازی پر افت و خیزی بوده و هم تلفات داشته و هم اخراج.

یک نفر گفته برای سر من جایزه تعیین کرده اند! و شاکی است که چرا فقط ۳ تا ۱۰۰ هزار تومن ؟ او گفته ما که می خواهیم سر او را بزنیم،‌ چرا این قدر قیمت را پایین آورده ایم؟ حداقل کمی سر کیسه را شل می کردیم. اما در جایی دیگر گفته اند برای ۳ نقد برتر نقدهای این آدم جایزه تعیین شده نه برای سرش.

یک نفر هشدار داده که مراقب خطر طولانی شدن نطقمان باشیم.

یک نفر گفته با ما ظرافت و کیفیت را تجربه کنید. ما زیر نظر اتحادیه هستیم. با ما از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ شب تماس بگیرید.

یک عده ای قرار است ثبت نام کنند برای اینکه شب یلدا با هم ۲۰۰۰ نفر بشوند و در کنار هم باشند. البته نه در شب یلدا، چند شب این ورترش.

یکی کوله پشتی کله گاوی می فروشد. سه رنگ لیمویی و قرمز و آبی دارد. مخصوص صعودهای پیشرفته بیش از یک روز است. خیلی هم فنی و شکیل. برای اطلاع از قیمت هم باید تماس بگیریم.

یک نفر نظرسنجی کرده و گفته به نظر ما کدام راه برای خنثی کردن تحریم ها موثرتر است؟ ۱- محدود کردن واردات ۲- هدایت نقدینگی به سمت تولید

یک نفر با فرزند خردسالش بازی می کند و فرزندش از او می خواهد که با وسایل اسباب بازی اش خرگوش نسازد. مادرش هم می خندد.

یکی در حال سنگ نوردی است. گویا از این کار خیلی لذت می برد و باعث می شود که احساس کند در زندگی ثابت نیست و در حال ایجاد چالش برای یکنواخت شدن زندگی اش است.

یکی می گوید الان خیلی بیشتر از قبل از مسابقاتش می خورد و برای همین هم صورتش زیباتر به نظر می رسد. و بعدش هم می رود به علاقه اش یعنی تیراندازی بپردازد.

یکی در جلسه معارفه هیات داوران دو جشنواره شرکت کرده و در این رویداد لیوان کاغذی یک بار مصرف همراه با یک بطری آب معدنی داده شده.

یک نفر توضیح داده که برای محل کار و دانشگاه چه طور می توانیم بدون سایه آرایش کنیم و همه چیزهایی که گفته را روی خودش امتحان کرده.

یک نفر گفته: وقتی من با همسرم دوست شدم،‌ اولین چیزی که ازش پرسیدم این بود که بچه می خواد یا نه و وقتی گفت نه، احساساتم رو ول کردم که عاشق بشم. اون گفته که به نظرش خیلی مهم هست که از زندگی مان چی می خواهیم و خودمان را فدای احساس نکنیم. گفته که تمام خواسته هاش و هدفش را بدون ترس از دست دادن بیان کرده و همان اول دوستی شان که تازه گرفته بوده از آنها صحبت کرده.

یک نفر گفته هر وقت تصمیم می گیری که خوب باشی، هر چی نامرده سر راهت سبز میشه و همین که تصمیم بگیری تو هم نامرد بشی، یه آدم خوب پیدا میشه که حالا تو آدم سابق نیستی. گفته او هم یک زمانی خوب بوده ولی حالا دیگه خیلی وقت است که خسته است.

یک نفر در قزوین به یک مبل راحتی کهنه در خیابان برخورده که کنار یک ساختمان قدیمی تر گذاشته شده. به نظر او این مبلمان شهری است.

یک نفر پرسیده متقاعدسازی چیه؟ شما برای متقاعد کردن دیگران از چه شیوه ای استفاده می کنید؟

یکی ویترین تمام قد کنجی طرح گلم را در هشت ترکیب رنگی ارائه می کند. برای قیمت هم باید با آنها تماس بگیریم

یک نفر گفته همین امروز با آن ها تماس بگیریم. آن ها زیبایی و قرینه بودن بعد از عمل را تضمین کرده اند و گفته اند که بیش تر از ۱۵۰۰۰ عمل لیپوماتیک انجام داده اند. مشاوره رایگان هم می دهند.

یکی گفته اگر مبل ما را بخرید، راحت خواهید بود.

کسی گفته ما با تو ایم و با تو نه ایم. اینت بوالعجب.

مثل این که هر کسی در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند. این را کسی گفته.

یکی در حالی که به کیسه بوکس مشت و لگد می پراند، می گوید بعد از چند روز تمرین نکردن، خیلی خسته و کند است.

یکی نشسته با بچه اش بازی این چیه می کند؟ شکل های مختلف را به او نشان می دهد و او اسم آن ها را بیان می کند. حروف الفبای انگلیسی را هم به او نشان می دهد و او یکی دو تایی را نام می برد. این اسباب بازی حروف فارسی ندارد.

یکی برای دیگری پیغام گذاشته که خیلی عشق است.

یکی شانزدهمین قسمت از یک برنامه رادیویی را هم شرکت کرده و رادیو و طول موجش و زمان پخش برنامه را گفته. و در انتها گفته سپاس از همراه خوبم سرکار خانم فلانی که کارشناس خبره برنامه های رادویی است.

یک نفر روز فرهنگ عمومی را تبریک گفته. و بیان کرده که که فرهنگ تعیین کننده چگونگی تفکر و احساس اعضای جامعه است.

یکی یک پیرمرد پرنفوذ در مجلس را افشا کرده است.

یکی گوجه ای توجه اش را جلب کرده که به شکل قلب است.

کسی رفته تفلیس و در مورد خرت و پرت فروشی های آنجا صحبت کرده در حالی که نشسته است و دستش را زیر چانه اش گذاشته.

یکی نوشته که یک سگ را بسته بودند به میله ای و بعد باران می گیرد. دو نفر میایند با چتر کنارش می نشینند که خیس نشود.

کسی نوشته با ما ظرافت و کیفیت را تجربه کنید. ما زیر نظر اتحادیه هستیم. شماره تماس هم داده و گفته از ۸ صبح تا ۱۲ شب به او زنگ بزنیم.

یکی نوشته دوستان عزیزم اول تمرینات هوازی انجام بدید تا خوب گرم شوید. اگر برای کاهش وزن تلاش می کنید برنامه غذایی داشته باشید و حتما تمرینات هوازی داشته باشید. گفته ۲۰ درصد شکم تخت و صاف و کات توی باشگاه به دست میاد و ۷۰ درصد توی آشپزخونه.

لگ ترک کالکشن فقط ۳۰۰ تومان. سایز s,m,l

یکی میز غذاخوری دو نفره در هشت ترکیب رنگی دارد. برای دریافت قیمت باید با او تماس بگیریم. امکان خرید هم به صورت اینترنتی و هم به صورت حضوری وجود دارد.

بچه ای تنبک به دست نشسته جلوی تلویزیون و هم زمان با آوازی که از تلویزیون پخش می شود،‌ روی تنبک می زند. بچه خیلی کوچک است و کنترل دستش را زمانی که روی تنبل می آید به سختی دارد.

یک سری افراد در مورد منتورها انتقاد می کنند. یکی شان می گوید کار منتور ضربه زدن هست نه در آغوش گرفتن. دیگری می گوید کلا هر کسی خودش را منتور معرفی کرد باید ازش دوری کرد. و هر کسی فقط تجربه اش در رویدادهاست نه کسب و کار. یکی هم گفته مورد داریم طرف منشی یک استارت آپ بوده الان شده منتور و سخنران. اون هم از نوع باتجربه هاش.

یکی یک بچه کوچولو را بغل کرده و در حالی که به او نگاه می کند لبخند می زند.

یکی می گوید خانه مان را تغییر دکور داده ایم.

کسی گفته دنبال مقصر نباش. دنبال راه حل باش. و ادامه داده که نوع پرسش ما در حسی که مخاطب نسبت به ما پیدا می کند، مهم است. می توانیم بپرسیم چه کسی اینجا را این قدر گرم کرده است؟ و دنبال مقصر باشیم. در این شرایط کمتر کسی ممکن است علاقه داشته باشد که بگوید من .

یکی همایش دو روزه برندسازی شخصی برگزار کرده است. همراه با آموزش ساخت و نگهداری برند شخصی. باید جهت ثبت نام و رزور بلیت با آنها تماس بگیریم. و ادامه داده که آینده ساختنی است.

آینه کاری طرح جورچین و برش و ابزار با دستگاه های ایتالیایی

یکی رفته رستوران و سینی اردور برایش آورده اند. از حجم چیزهای روی میز مشخص است که تنها نیست. یک نوشیدنی نارنجی همراه با دانه های تخم شربتی هم در یک شیشه ناهموار با در چوب پنبه ای روی میز است.

کسی تمام لباس ها و اکسسوری یک نفر دیگر را تجزیه و تحلیل کرده. و تک به تک نام برده که از کدام برند هستند. و گفته که وقت نداشته قبلا این کار را بکند و یکهو تمام لباس هایش را با هم گفته.

یک نفر لباس مجلسی به تن، در حال رفتن به جشن تولد ۸۰ سالگی اش است.

یک نفر آموزش خوردن چلو کباب برگ با زرده تخم مرغ را به تفصیل ارايه داده.

یک نفر دختر بچه کوچکی که فرزندش است را بغل کرده.

۴ نفر ایستاده اند و به دوربین نگاه کرده اند.

یک نفر با لباس ورزشی و با چتر رنگی رنگی در باران ایستاده و به سمت راست نگاه می کند. او گفته ترسوها هیچ وقت شروع نمی کنند. ضعیف ها هیچ وقت تمام نمی کنند و موفق ها هیچ وقت بی خیال نمی شوند.

یک نفر در حالی که نشسته است و دستش زیر چانه اش است و به پایین نگاه می کند، می گوید تنها تفاوت خداوند و انسان این است که خداوند اراده می کند و خلق می کند. انسان اندیشه می کند و خلق می کند. وی بازوهای کلفتی هم دارد. موهایش نسکافه ای با رگه های هایلایت زرد است و یک روسری مشکلی را دور سر و گردنش پیچیده است.

در یک آینه کوچک دایره ای شکل که میان برگ های سبز طبیعی نگه داشته شده، دو چهره مشخص است. و کسی گفته همیشه دوست داشتم وقتی یکی می خواهد از من حرف بزند اولین صفتی که از من یادش باشد با اراده بودنم باشد. او ما را نمی داند اما خودش عاشق کسانی است که وقتی یک حرفه ای را شروع می کنند وسطش جا نمی زنند و یا ولش نمیکنند.

کسی با دخترش که نقابی روی صورتش است

دو نفر با هم. کسی گفته اینجا این دو نفر در پشت صحنه فلان سریال هستند. و پرسیده که آیا منتظر پخش این سریال هستیم؟

یک نفر خیلی خوشحال است. دهانش را دو برابر ظرفیتش باز کرده و دارد دندان های سفیدش را نشان می دهد. می خندد. با عینک سیاه آفتابی روی چشمانش و شال قرمزی که روی سرش انداخته.

یک نفر پیشنهاد کرده به جای چالش اسم، این تست هوشی که او می دهد را حل کنیم. می گوید آخرش آلزایمر می گیریم، اسم خودمان را فراموش می کنیم بعد به جای صادق میگوییم ساغر. اون موقع شخصیت واقعی مون رو میشود.

یک نفر در چمن ایستاده و و دست هایش را در کاپشن قهوه ای اش فرو برده. خیلی ساده ایستاده در حالی که یک شال قرمز روی سرش انداخته. او می گوید قصه زندگی اش هرچه که هست به آن افتخار می کند چون تلاش کرده بهترین تصمیمات را در هر مرحله ای با انتخاب های مختلفش اجرا کند. و پیشنهاد کرده که ما هم به انتخاب هامان افتخار کنیم.

دو تا خواهر و برادر کوچولو در دو سمت میز دایره ای نشستند و به هم نگاه می کنند. هر دو دست هایشان را گذاشتند روی میز و سرشان را گذاشتند روی دست هایشان. یک لیوان شیر با یک نی روبروی یکی از آنه است. گویا ساعت ۷ صبح است.

یک نفر چایی می خورد در حالی که یک ساعت دیجیتالی بسته به مچش. لبخند دارد. نگاهش به جایی است. و می گوید امروز وسط دل پاییز، حالم.

کسی گفته بحرانی که کشور را در خود فرو برده محصول سیاست های انقلابی آنان است. او این حرف را به خاطر تصمیم انقلابی یک شورا در مخالفت با چیزی زده.

یک نفر یک قلاب بافی را تمام کرده. من نمی دانم چیست ولی شاید یک دستگیره باشد. از چهار رنگ تشکیل شده. یک قلاب صورتی هم دارد. همراه با یک فنجان چای. گفته: اگه دست من بود یه خونه گلی می ساختیم وسط یه مزرعه. یه خونه با پرده های گلگلی. یه عالمه فلفل و سیر و انگور که از در و دیوار آویزون کردم تا خشک شه. یه تنور گوشه حیاط که با دستای خودم نون بپزم. توی مزرعه مون آفتاب گردون می کاشتیم. درخت سیب و گلابی و خرمالو. هر صبح لباس چین چینیو گلدارمو می پوشیدم و شالمو روی شونه هام مینداختنم. بین آفتابگردونا قدم می زدم. به تو، عشقم، که داری هیزم خورد می کین نگاه می کردم و گرم میشدم. به سبد برمی داشتم و برای غذا، از باغچه کوچولومون گوجه و بادمجون میچیدم. بچه ها غرق شادی و بازی تو آب و گل. حتی فکرشم قشنگه ولی چه دوره! و من رویا می بافم.

یک نفر با سبیل های کلفت، ابروهای کشیده و چشمانی که ما را نگاه می کند پرسیده است که باید تحریم های آمریکا آغاز می شد تا رییس جمهور ایران از بانک ها بخواهد تا از بنگاه داری خارج شوند؟ و در پایان تاکید کرده که آری اینچنین شد برادر.

دو نفر در ارتفاعات نروژ هستند و مراسم خاستگاری برگزار می کنند. از بغل کردن بعد از پیشنهاد ازدواج مشخص است که جواب بله بوده.

دوچرخه سواران در جنگل های زرد پاییزی هستند. این هفته تور برگزار می شود. جمعه در روستای کلوان، چهارشنبه در جنگل های دشت میان. هر دو تور هم یک روزه هستند.

یک مادر و فرزند در کنار هم هستند. فرزندی که تازه متولد شده. صاحب مادر هم در کنار آن هاست. و در مورد عوامل موثر در تعیین جنسیت قبل از بارداری گفته. رنگ مادر و بچه اش هر دو کهر است با یال و دم سیاه و نشان های روی پیشانی شان هم یکی است.

یک نفر گفته از نخست وزیر ژاپن درباره راز پیشرفت کشورش سوال شده. او پاسخ داده: ما به معلمان مان حقوق وزیر، مصونیت دیپلمات و احترام امپراطور را داده ایم.

یک نفر گفته با جمعی از خوبان. اضافه کرده به سلامتی همه راننده ها. و باز هم اضافه کرده به چه راحتی نوشتیم بابا ( تاج) آب داد ولی ندانستیم که بابا ( تاج) جونشم داد. و ۳ جام شراب را هم نوشته.

پرسیده شده که سخنرانی و فن بیان برای کیاست؟ و گفته یادتان باشه این مهارت اکتسابی و قابل یادگیری است. گفته نگران نباشیم. با آن ها تماس بگیریم یا برویم به سایتشان.

دستور جلسه ۲۹۵ اتاق فکر: مروری بر ارائه صحیح- مطالعه کتاب تئوری انتخاب صفحه ۸۰ تا ۱۰۰ -هم اندیشی در زمینه شهروند سالم شهر سبز- الفبای رستوران گردی و کافه

جشنواره پاییزی یک کلینیک شروع شده. گفته این فرصت استثنایی رو نباید از دست بدهیم. بیشترین تخفیف سال این کلینیک برای امروز است. لب، گونه، چانه، زاویه سازی، بیکینی، زیر بغل، ‌پشت لب، لیفتینگ صورت همه را دارند.

مسابقات تیراندازی و نمایش ارتشی در یکی از کلاب های تیراندازی برگزار شده.

یک نفر از گروه لگو، درباره کتاب بازی برد می گوید: این کتاب ترکیب نادری از تفکر عمیق و سادگی بیان است و به روشنی شرح می دهد که استراتژی چه هست و چه نیست و چگونه می توان آن را بسط داد. دو نفر خلاصه ای از تجارب گران بها، بینش ها، ابزارهای کاربردی و نکات الهام بخشی را که به شما کمک می کند به طور استراتژیک و به شیوه ای جدید درباره کسب و کارتان بیندیشید، در این کتاب فراهم آورده اند. گفته شده که این کتاب را از فروشگاه اینترنتی آنها می توانید خریداری کنید.

سوالات حقوقی مان را می توانیم با یک نفر در میان بگذاریم. او مدیرعامل موسسه حقوقی در کرمانشاه است.

کسی پرسیده کدام را ترجیح می دهی؟ الان بهت یک میلیون دلار بدهند یا یادت بدهند چطور یک میلیون دلار دربیاوری اما ۵ سال طول بکشد؟

یک نفر صبح روی تردمیل می دود. او در حالی که می دود کلی عشق و آرامش برای همه آرزو می کند.

کسی در حالی که ایستاده، ابرها پشت سرش در حرکتند. او گفته نه هیچ انسانی دشمن توست و نه هیچ انسانی دوست تو. بلکه هر انسان معلم توست. پس آدمی باید غرور و تعصب را کنار بگذارد و آنچه را هر انسانی به ناچار باید به او بیاموزد، بیاموزد تا هر چه زودتر درس هایش را فرا بگیرد و آزاد و رها شود. و دوباره اضاف کرده که هر گاه آدمی در جایگاه معنوی خود بایستد تمامی حق خود را از این خزانه عظیم نعمت می ستاند. این ها همه نکته هایی از کتاب چهار اثر هستند.

یک هیات ایرانی از بخش خصوصی و دولتی در کنگره سالیانه ای در مسقط حضور یافته اند.

یک نفر می گوید اگر امروز انتخاب اجتماعی ما این باشد که پزشک بشویم یا آتش نشان کدام را انتخاب می کنیم؟ منطق انتخابمان چیست؟ هر دو قرار است جان انسان را نجات دهند. اتفاقا آتش نشان خطر بسیار بیشتری را تحمل می کند. جان های فراوانی را هم از درد سوختن نجات می دهد. اما بسیاری از ما دوست داریم با پزشکی جان نجات دهیم، نه آتش نشانی. انگار درون منطق فداکاری مان تناقضی هست. او همچنان ادامه داده. سایرین هم در تکمیل صحبت های او وارد شده اند. از براندازی نظام تا راهکارهای اقتصادی، تا تغییر فرهنگ و هزار راه چاره را بیان کرده اند.

ست سوییشرت و شلوار ترک ۶۰۰ هزار تومان.

فرهنگ سبز همرکابی برای همه است. همه همرکاب یک جامعه سالمند. با همرکابی سبز شکوه عظمت زندگی را حفظ کنیم.

یک نفر با کت شلوار و کراوات، با کمی ریش و یک عینک،‌ با صدایی رادیویی و با مدل حرف زدن رادیویی توی یک رستوران نشسته و در مورد این صحبت می کند که دنیا دیگر این فرصت را به ما نمی دهد که به این در و آن در بزنیم و چند بار اشتباه کنیم. باید یک بار در جلسه ای حاضر بشویم و برگ برنده مان را رو کنیم یا اینکه شوت میشویم بیرون. یک کارگاه می خواهد برگزار کند که در آن در مورد تشریفات برگزاری حرفه ای صحبت می شود.

یک نفر با ماشین توی جاده است.

یک نفر گفته رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم.

یک نفر کنار دریاست و ماهی می گیرد. او می گوید اینجا هوا ۸۴ درجه سانتی گراد است.

یک نفر با یک فنجان لته در کافه نشسته است. و بعد هم از کافه بیرون می رود و سوار ماشین می شود و به خانه برمی گردد.

یک نفر غذایش را برده بیرون بزند بر بدن تا از هوای عالی استفاده کند. و شب با ماشین به خانه برمی گردد.

یک نفر صبح روز تعطیل یک جلسه کاری دارد به صرف حلیم.

یک نفر با موتور زیر باران به جلسه می رود.

یک نفر لبخند بر لب دارد.

یک نفر با اشاره تمام شعبات متعلق به خودش می گوید ما خانواده ایم.

یک نفر تمرین پرواز هفتگی اش را انجام می دهد.

پادکست فارسی یک نفر منتشر شده. پرهیز از شکستن بینی در بازی فوتبال، موج سینوسی عاشق شدن،‌ دوپیازه آلو،‌ مدرسه نرفتن،‌ ترس از حرف زدن با غریبه ها و کلی داستان واقعی دیگر.

یک نفر گفته بیل گیتس گفته اگر کسب و کاری شما اینترنتی نیست، متاسفانه شما مالک یک کسب و کار خارج از رده و رو به زوال هستید.

یک نفر وارد پارلمان ایالت فلوریدا شده. این موضوع از آن جهت برای گوینده خاص است که او یک دختر ایرانی-آمریکایی است.

پست از اینستاگرام گردی خودم شرمنده ام! را بخوانید.

اینستاگرامداستانکتابزندگی
behnaznamdar.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید