قسمت دوم
در کمال ناباوری تارا و علی تا به امروز از نزدیک همدیگه رو ندیدند، علی سال هاست که از ایران مهاجرت کرده و توسط یکی از بستگان تارا این دو نفر با هم آشنا شدند، بعد از آشنایی های اولیه که همگی از طریق تماس های تصویری و چت کردن بود تصمیم میگیرند که با هم ازدواج کنند و بعد از مدتی هم تارا طبق قول و قراری که از شروط اولیه علی برای ازدواج بود، به دنبال بچه ای برای به سرپرستی گرفتن می گرده. تا بعد از به سرپرستی گرفتنش هر دو با هم راهی آمریکا بشند.
مشکل، ازدواج تارا با علی نبود بلکه باید تکلیف هویت پدر بچه هم مشخص می شد! تارا هرگز به کشوری که علی در اون اقامت داشت سفر نکرده بود و علی هم سال ها بود که به ایران سفر نکرده بود و اون ها خیلی اتفاقی و بعد از گذشت یک ماه از آشنایی شون موفق به پیدا کردن این خانواده شده بودن و باید برای گرفتن شناسنامه بچه اقدام می کردند. مطمئنا توی سفارت باید به سوالاتی درباره نحوه شکل گرفتن این فرزند هم پاسخ گو می بودند! اما برای این مشکل هم راه حلی تراشیده میشه! تارا با فرهاد دوست قدیمی خودش ازدواج می کنه و این طوری نام خانوادگی امیری وارد شناسنامه الینا میشه و بعد از صدور شناسنامه الینا هم از همدیگه جدا میشن .
بعد از حدود دوهفته دوندگی توی اداره های مخلف بالاخره تارا موفق شد تا با کلی دروغ سرهم کردن و فیلم بازی کردن برای کارمندهای اداره ثبت احوال ادعای خودش درباره ی زایمانش در یکی از روستاهای دور افتاده و با کمک زائو رو ثابت کنه و برای الینا شناسنامه ای به نام خودش و فرهاد در یک استان محروم بگیره. ماه ها بعد و بعد از چرب کردن سیبیل چند نفر از کارمندها موفق شدن تا اسم الینا رو از لیست فرزندهای خانواده واقعیش پاک کنن. اما به سرانجام روندن این پروسه کار آسونی نبود!
ماجرا از جایی شروع شد که اطرافیان فاطمه (مادر واقعی دو قلو ها) برای تزریق واکسن های الا به خانه بهداشت مراجعه می کنه و اونجا ازش می پرسن که چرا فقط یکی از بچه ها رو برای واکسیناسیون آورده، اون هم در پاسخ به کنجکاوی های کارکنان میگه که اون قل دیگه رو بخاطر تب شدیدی که داشته به مادرش سپرده و بعدا مجددا برای واکسن اون هم بر میگرده. از طرفی تنها مادر فاطمه و همسرش که تا به حال باید درخواست طلاق که از طرف فاطمه بود رو دریافت کرده باشه، از اصل ماجرا خبر دارند و برادرهای الا فکر می کنند که خواهر دیگه شون مرده به دنیا اومده. دفعه ی بعد زمانی که مدیر مدرسه از برادر بزرگ تر الا راجع به تعداد اعضای خانواده سوال می کنه محمد در پاسخ میگه که فقط یک خواهر داره، در حالی که مدیر متوجه تفاوت بین اطلاعات ثبت شده در سیستم و گفته های محمد میشه، تصمیم میگیره تا اصل موضوع رو تلفنی از مادر محمد جویا بشه و اونجا هم ماجرا رو لاپوشونی می کنن.
با یکپارچه شدن سیستم های ثبت احوال و الکترونیکی شدن اطلاعات مربوط به صدورشناسنامه و ثبت گواهی های فوت، هنوز هم نمیشه نظر قطعی درباره از بین رفتن همه مدارک موجود که تولد الینا رو رد کنه داد.
این داستان کاملا برا اساس واقعیت نوشته شده، تنها نام افراد و مکان ها رو تغییر دادم.