کسب و کاری که به فنا رفت!(۸ درسی که گرفتم - قسمت ۱)

اشتباهات رایج در کسب و کار
اشتباهات رایج در کسب و کار

الان که می خواهم این نوشته را شروع کنم به این فکر میکنم که کاش حساب کاربری ام در این سایت به اسم خودم نبود. یعنی کاش یک اسم مرموز با یک عکس معمولی داشت، چون در آن صورت می توانستم با خیال راحت بنویسم که طی ده روز آینده باید تقریبا ۱۵ میلیون قسط به بانک و حقوق به دو نفر کارمند بی نواتر از خودم بدهم در حالیکه موجودی حسابم فقط ۲ میلیون است!(در ادامه میگویم چه شد که به اینجا رسیدم و اصلا چه کار میکنم و چه کار می کردم و چه کار باید انجام می شد، صبر کنید.)

حالا که به اسم و عکس واقعی ام هستم باید وانمود کنم که خیلی پول دارم و هیچ مشکلی نیست و من از خیلی قبل‌تر به فکر چنین روزهایی بودم و پس اندازم مکفی است برای ادامه ی حیات بدون کسب درآمد تا مدتی نامعلوم!

بگذارید حالا که وقت وقت مرثیه است چند تا اشتباه مهلکم را در زمینه کسب و کار کوچکم را که یک پیج اینستاگرامی در حوزه ی آموزش زبان بود و بعدها رشد کرد، به شما بگویم. البته همین اول یک نکته را بگویم و آن اینکه من در تخصص خودم که همانا آموزش زبان است به قدر کافی و وافی متخصص هستم، شواهد و قرائن همه این را ثابت می کنند. اینجا میخواهم از اشکالاتی که در زمینه‌ی راه اندازی یک بیزینس کوچک داشتم صحبت کنم. (این را برای گذاشتم که اگر از زبان آموزانم کسی گذرش به اینجا افتاد فکر نکند سرش کلاه رفته!)

در ادامه ی این نوشته درس های زیادی است برای آنانکه می اندیشند، اینها صرفا تجربیات من هستند که در این راه بسیار تازه کار هستم و از طرفی عشقم به یادگیری مفاهیم جدید نمی گذارد ساکت بنشینم. برای اینکه مطالب در این مقال و هم در حوصله ی شما بگنجد دو قسمتش کردم.

پس هوشیار و تا آخر این مقاله همراه من باشید:

Do NOT put all your eggs IN one basket!
Do NOT put all your eggs IN one basket!


۱- اشتباه اول: همه ی تخم مرغ هایت را آخرم توی یک سبد گذاشتی؟

همه جا می خواندم و به نظرم منطقی بود که نباید همه ی تخم مرغ ها را در یک سبد بگذارم،‌عوضش من چه کار کردم؟ بله درست حدس زدید: همه تخم مرغ هایم را در یک سبد گذاشتم. یعنی همه ی تمرکزم، وقتم، هدفم و هزینه ام را روی صفحه ی کسب و کارم در اینستاگرام گذاشتم.

نتیجه؟ پرسیدن ندارد! اگر داخل ایران هستید میدانید که در این برهه ی حساس کنونی چه بر سر اینستاگرام و کسب و کارهای اینستاگرامی آمده است. من عملا با بودن و رشد کردن در یک پلتفرم مشخص افسار کسب و کارم را (و خودم را) دست کسان دیگری داده بودم. در حالیکه اگر عاقلانه تر عمل میکردم الان در یکی دو پلتفرم دیگر هم اسمی برای خودم دست و پا کرده بودم و در چنین شرایطی می توانستم از پلتفرم دیگر کارم را ادامه بدهم.

۲- اشتباه دوم: حالا بریم جلو ببینیم چی میشه!

من در ابتدای مسیر هیچ پلن درآمدی برای کسب و کارم نداشتم. یعنی تقریبا هر اصطلاح مربوط به کسب و کار که میدانید را همین جا لیست کنید: من هیج ایده ای در مورد هیچکدام از این ها نداشتم!

بوم کسب و کار، مدیریت بودجه، تخمین ریسک، مدیریت سرمایه و منابع انسانی، مخاطب هدف، ویژن، رقبا، تحلیل بازار، فروش و بازاریابی و you name it!

من اصلا نمی دانستم اینها چه هستند. بعدا که فراخور موقعیت در کلاس های آنلاین متنوع شرکت کردم و یا در کانال های یوتیوب در مورد مفاهیم بیزینسی خواندم فهمیدم که چقدر دانستن این کلمات می توانست مسیرم را روشن کند.

یعنی درست است نباید زندگی را سخت گرفت، اما خداییش اینقدر هم نباید آسان می گرفتمش!

۳- اشتباه سوم: باشه برویم ولی، از کدام طرف برویم؟

اشتباه سومم از اشتباه دومم ناشی شد. چون نمیدانستم مسیر چیست پس طبعا نمی دانستم قدم بعدی کدام است. همین شد که مدت زیادی گذشت و کسب و کار من هیچ درآمدی نداشت و صرفا به یک کار دلی و داوطلبانه تبدیل شده بود. حتی به کار بردن لفظ کسب و کار هم برای آن اشتباه بود، چون هیچ محصولی نبود، چون هیچ ایده ای در مورد چگونگی روند ایجاد یک محصول متناسب با تارگت مارکت، پروموت آن،‍ نیاز بازار، شیوه ی درست قیمت گذاری، تبلیغات و فرآیند بازاریابی نداشتم.

این جا یک نکته را روشن کنم:

اولین روزی که پیج اینستاگرامم را زدم کارمند ساده‌ی یک مجموعه ی آموزشی کنکور بودم و صرفا یک صفحه‌ی اینستاگرامی راه اندازی کردم. نه در چشم اندازش به فکر کسب درآمد بودم و نه اصولا تصورش را می کردم بشود از چنین فضایی درآمد داشت. قضیه به سال ۱۳۹۸ برمیگردد که این چیزاها چندان متداول نبود یا حداقل من از آن اطلاعی نداشتم. (الان را نبینید همه یک پیج دارند!)

حقیقتا دنیای کسب و کار بسیار جذاب است.
حقیقتا دنیای کسب و کار بسیار جذاب است.

۴- اشتباه چهارم: علاوه بر عجله کردن، عجله نکردن هم کار شیطان است!

اشتباه چهارمم تعلل کردن بود! من برای انجام هر کاری تا جایی که راه داشت تعلل می‌کردم. یعنی به این نتیجه می رسیدم که الان باید دیگر سایت راه اندازی کنم، چه کار میکردم؟ تا می شد این کار را عقب می انداختم. الان وقت تبلیغات است: حالا صبر کن بذار از ماه بعد! الان باید محصول جدید رونمایی کنیم: حالا بذار ببینم چی میشه... و این تعلل ها من را خیلی عقب انداخت. یعنی از آنهایی بودم که آنقدر فال حافظ می گرفتم تا بالاخره حافظ بگوید: برو بابا تو اینکاره نیستی! و من با خیال راحت می نشستم.

حواسم نبود که هر لحظه‌ای که من در حال سبک سنگین کردن یک موقعیت هستم، یا برای انجام کاری تعلل میکنم یک نفر دیگر آن کار را انجام میدهد و نتیجه اش را می گیرد و در فضای کوچک رقابتی ما، بعد از نفر اول، هر کاری کنی صرفا تقلید به حساب می آید. تازه اگر شانس بیاوری و گرفتار متلک ها و اتهام های ناشی از ایده دزدی نشوی!

همین تعلل ها باعث شد موفقیت هایی که شاید در شش ماه قابل کسب کردن بود، در دو سال کسب می شد و یا حالت هایی اتفاق می افتاد که یک کار "الان" مهم بود که انجام شود و اگر شش ماه بعد انجامش دهی هیچ فایده ای ندارد.

اشتباهات پنجم تا هشتم را در مقاله ی بعدی می نویسم. همچنین چیزهایی که آموختم را.

لینک قسمت دوم این مقاله در این قسمت قرار خواهد گرفت.

یک سری کلمات را هم به سایت متمم لینک کردم اگر خواستید بیشتر بخوانید.

نظرات ارزشمند شما را خواندن مایه ی شادمانی من است، دریغش نکنید!

همین.