نه نه صبر کنید! هیچ دروغی در کار نیست! تیتر را درست خواندهاید! در این مطلب قرار است خلاصهٔ همهٔ کتابهای موفقیت و سبک زندگی را برایتان نقل کنم!
اگر مایل بودید، سایر پستهای مجموعهٔ شکرخواری را مطالعه بفرمایید.
قفسههای کتابفروشیها، بساط دستفروشها و حتی کتابفروشیهای الکترونیکی پُرند از کتابهای موفقیت و شادی؛ در رنگها و نامهای مختلف. در و دیوار و حتی تبلیغات تلگرامی و اینستاگرامی این روزها (اگر تبلیغ تحلیل بورس نباشد) پر است از تبلیغ دورههای موفقیت و سخنرانهای مختلف. همه سعی دارند شادی و موفقیت را به ما بفروشند، گویی که هر روز نوع تازهای از موفقیت و شادی کشف میشود.
بهتر بگوییم، در اجتماع (و نه جامعهٔ) ایران، با موفقیت و شادی همانند آخرین مدل گوشی iPhone (در زمان نگارش این متن، آخرین آیفون 11 Pro است.) برخورد میشود؛ به این معنا که پذیرفته شده که همه به آن دست نخواهند یافت، پولیست و صرفاً عدهای خاص که «پولدار» هستند آن را خواهند داشت. اما آیا واقعاً باید با شادی و موفقیت اینگونه برخورد شود؟
شاید بهتر باشد قبل این که به این بحث بپردازیم، به محتوای این دورهها بپردازیم. طبیعتاً (به دلیل فروش بیشتر) با این دورهها اینگونه برخورد میشود که گویا حرفی جدید برای گفتن دارند، اما جالب است بدانید که همهٔ آنها (به جز آنهایی که مبتنی بر خرافاتاند، مثل کتاب راز) بر پایهٔ عقاید یک فیلسوف یونانی نوشته شدهاند؛ زنونِ رَواقی (کیتسیونی).
در نگارش این متن از کاربرد مباحث فلسفی سنگین خودداری شده تا متن برای همگان قابل فهم باشد.
این که رمز و راز یک زندگی خوب چیست و چگونه باید زندگی کرد، پرسشی بوده که بسیاری از فلاسفه را با خود درگیر کرده (و چیز جدیدی نیست.) یکی از مکتبهای فلسفی که طرفداران بسیاری داشته و پایه و اساس بسیاری از کتابهای سبکزندگی نیز هست، رواقیگریست. رواقیگری توسط زنون رواقی آغاز و توسط سایر فلاسفهٔ رواقی (مانند سیسرون، اپیکتتوس، مارکوس آئورلیوس و...) به نسلهای بعد منتقل شده. فلسفهٔ رواقی ابزاریست برای کمک به همگان، فارغ از وضعیت مالی و طبقهٔ اجتماعی و وضعیت جسمی. این فلسفه به شما کمک میکند تا در مواجهه با تلخیهای زندگی، آرامشتان را حفظ کنید و تصمیمهای درست بگیرید.
به دیدگاه ارسطو، آغاز رواقیگری این مفهوم است که هدف همهٔ ما رسیدن به «خوبی» است. رواقیون نام مخصوصی برای این خوبی دارند، یودایمونیا (eudaimonia). میتوان یودایمونیا را واژهای که به مفاهیمی چون خوشبختی، شادی، خوبی، رضایت خاطر، موفقیت و... اشاره دارد، در نظر گرفت.
رواقیگری شاخ و برگهای فراوانی دارد و نمیتوان آن را در یک متن خلاصه نمود، به همین علت به گوشههایی از این فلسفه اشاره میکنیم. در انتهای این متن، منابعی برای افراد علاقهمند به مطالعهٔ بیشتر قرار دادهخواهدشد.
سنکا، که ثروت فروانی داشت به ما توصیه میکند که همهٔ ما باید روزهای مشخصی از ماه را به تمرینِ فقر بپردازیم؛ غذای کمی بخوریم، بدترین لباسهایمان را بپوشیم، از راحتیِ تختخوابمان جدا شویم و رو در رو در برابر «خواستن (منظور: ولع)» قرار بگیریم. او میگوید: «در آخر از خود خواهید پرسید این همان چیزی بود که از آن وحشت داشتم؟»
دقت کنید مقصود سنکا این نیست که دربارهٔ فقر «فکر کنیم»، بلکه میخواهد آن را «تجربه کنیم». آسایش و راحتی بدترین نوع بردهداریست؛ چرا که شما همیشه نگرانید که یک واقعه یا شخص آن را از شما خواهد گرفت.
اسکندر کبیر و رانندهٔ قاطرش هر در مُردند و این اتفاق برای هردویشان افتاد! - مارکوس آئورلیوس
اگر همهچیز فانیست پس چه چیزی اهمیت دارد؟ زمان حال! خوب بودن، خوب زیستن و کار درست را انجام دادن چیزیست که اهمیت دارد؛ حداقل برای رواقیون.
مرگ به همه ما لبخند می زند، اما تمام آن کاری که انسان میتواند انجام دهد، پاسخ دادن آن با لبخندی است. - مارکوس آئورلیوس
یک روز به پایان میرسیم، پس چه بهتر که کارهایمان را به تعویق نیندازیم و هر روزه در تکتک لحظاتمان به خاطر داشته باشیم که روزی خواهیم مرد. پذیرش این قضیه در تصمیمگیریها به شما کمک خواهد کرد.
مرگ خودت را تصور کن و فکر کن که زندگیات را به تمامی زندگی کردهای و مردهای. حال، آن فصلها را که زندگی نکردهای به یاد بیاور و زندگیات را به کمال زندگی کن. - مارکوس آئورلیوس
اپیکتتوس معتقد است که کار اصلی بشر، این است که مسائلی که بر آنها کنترل دارد و مسائلی که کنترلی بر آنها ندارد را از هم جدا کند. در واقع چیزهایی که میتوانیم تغییرشان دهیم و چیزهایی که نمیتوانیم تغییرشان دهیم را از هم تفکیک کنیم. اگر پروازمان تاخیر داشت، داد زدن ما بر سر بلیط فروش تاثیری بر اوضاع نخواهد داشت. شما با خواهش و تمنا «قد بلند» و یا «متولد کشور کانادا» نخواهید شد!
تصور کنید که چیزهایی که امروز دارید را از دست دادهاید، این به شما کمک خواهد کرد تا برای پسرفتهای زندگی (که برای همهٔ ما وجود خواهند داشت) آماده شوید.
رواقیگری برای جهان واقعی، ایدهآل است. رواقیون صادقانه و اغلب به صورت خودانتقادی (Self-critically) دربارهٔ این که چه تجربه کردهاند و چطور میتوان به شخصی بهتر تبدیل شد حرف میزنند. توجه داشته باشید که رواقیگری دربارهٔ پرسشِ «چرا و چگونه وجود داریم؟» و سایر پرسشهای بنیادی فلسفی بحث نمیکند، بلکه روشی «درست» برای زندگی بشر ترسیم میکند. در این آئین، شرط رسیدن به یودایمونیا (یا همان خوشبختی و رضایت خاطر و شادی و...) «حرکت در مسیر طبیعت» است؛ و طبیعت بشر چیزی نیست جز تفکر نقادانه و به چالش کشیدن از طریق اندیشه.
چیزی که تا اینجای کار خواندید، خلاصهای بود از (تقریباً) همهٔ کتابهای سبک زندگی، موفقیت و... . اما ما در بطن جامعه و در گفتاروردهای روزمرهٔمان چیزی از رواقیگری و یا سایر مکتبهای فکری (مانند فایدهگرایی، اپیکوریسم و...) نمیشنویم و در عوض گفتاوردهای این مکتبهای فکری را در کتابهایی (عمدتاً زرد) میبینیم. مطالعه در باب فلسفهٔ زندگی تقریباً جایی در نظام آموزشی ما (و بسیاری از کشورهای دیگر، حتی کشورهای مدرن و صنعتی) ندارد.
انسانیت با فلسفه غریبه شده و مطالعه جای خود را به رسانه داده. اینروزها دیگر کسی سراغ فلسفه نمیرود و از شواهد پیداست که حاکمیتها هم مشکلی با این قضیه ندارند. کسی که دنبال پرسشِ بنیادینِ «چرا؟» نمیرود، کسی که به وجود داشتن خود شک نمیکند، کسی که به وجود خدا و الهیات شک نمیکند و کسی که به سایر پرسشهای بنیادین فکر نمیکند، علاقهای به مطالعهٔ علم، دین، دموکراسی و... هم نخواهد داشت. این فرد همیشه منفعل بوده و بهخاطر نبود دانش، ذهن خود را با محتوای سطحی پر خواهد کرد و موقع مباحثه، به جای ادا کردن استدلالهای منطقی، مشتی مغلطه و سفسطه تفت داده و بر عناد خود پافشاری خواهد کرد. این فرد هیچگاه برتری اندیشه را زندگی خود احساس نخواهد کرد و همیشه دنبال راهی میانبر خواهد بود، چیزی مثل «کتاب موفقیت». شما هم اکنون دلیل پرفروش بودن کتابهای اینچنینی را درک میکنید.