بیست و سوم ماه مِی سال ۱۷۳۴ در آلمان کسی متولد شد که بعد ها خواسته یا ناخواسته شروع کنندهی راه پر فراز و نشیبی شد که هنوز هم ادامه داره و مسلما زمان خیلی خیلی بیشتری لازم هست که به درک مناسبی ازش برسیم. راهی پر از تحقیقات، آزمایشات و البته متاسفانه به دلیل ماهیت راز آلودش، مزخرفات زیاد.
معنی کلمهی mesmerized رو تو دیکشنریتون ببینید و من رو در یک نگاه گذرا به تاریخچهی این کلمه همراهی کنید.
فرانس آنتوان مسمر، پزشک اتریشی. سال۱۷۳۴ در Iznang به دنیا اومد، به دانشگاه وین رفت و در رشته های حقوق و پزشکی تحصیل کرد. سال ۱۷۶۶ با تزی با عنوان «تاثیر سیارات بر بدن انسان» فارغالتحصیل شد.
بعدها تحت تاثیر یک ستاره شناس به اسم ماکسیمیلیان هِل قرار گرفت. هِل ستاره شناس معروفی بود که علاوه بر تحقیقات زیادی که در مورد ستاره ها داشت، به پدیده ای به نام «مغناطیسدرمانی» هم علاقه مند بود. اعتقاد داشتند که امواج مغناطیسی موجود و تحت تاثیر ستاره ها، روی بدن انسان و سلامتش تاثیر میذاره.
بعد ها مسمر اسم این پدیده رو «مغناطیس حیوانی - Animal Magnetism» گذاشت.
مسمر اعتقاد داشت که بدن انسان میزبان یه سری جریان های مغناطیسیه، جریانهایی که میتونن از بدن به بدن دیگه یا حتی به اشیا منتقل بشن و برعکس. در نتیجه، انسان سالم کسی بود که این انرژی ها در اون تعادل داشتند و عدم تعادل در این انرژی ها به بیماری ختم میشد.
هِل و بعد از اون مسمر برای درمان بیماری ها از آهنربا استفاده میکردن تا جریانات مغناطیسی ای که از نظرشون متعادل نبودن رو متعادل کنن و در نتیجه به درمان بیمار منجر شه.
منتها مسمر بعد از چند وقت به این نتیجه رسید که نیاز خاصی نیست که حتما آهنربا استفاده کنه و بدن خودش به اندازه کافی قدرتمند هست که همون هدایت جریان های مغناطیسی رو با تکون دادن دستاش انجام بده.
بعد از ازدواجش با زن پولدار، مسمر در وین فضای بازتری برای فعالیت پیدا کرد و خیلی زود معروف شد. روش درمانی موفقیت آمیزی که داشت اعتبار اجتماعی زیادی براش به همراه داشت و خیلی از آدم های معروف مثل موتزارت هم کارهاش رو دیدند.
بعد از اینکه در درمان Maria Theresia von Paradis یک پیانیست نابینا شکست خورد، مقبولیت مسمر و روشش کم شد و مسمر وین رو ترک کرد و در سال ۱۷۸۱ به پاریس رفت.
در پاریس دوباره موفقیت هاش شروع شد، اما بیش از حد انتظار. تا روزی ۲۰۰ نفر برای درمان بهش مراجعه میکردند و خوب مسلما وقت درمان انفرادی وجود نداشت. به همین دلیل درمان های گروهی رو شروع کرد.
مسمر برای جلسات درمان گروهی وسیله ای رو ساخت که بهش میگفت «وان» - یک وان چوبی بزرگ حاوی براده های آهن، خرده شیشه و آب که توسط انرژی مسمر به طور مغناطیسی بارور شده بودند به همراه میله های آهنی که ازش بیرون اومده بودند - ساخت. بیماران دور این وان مینشستند و میله های آهنی رو میگرفتن که جریانات مغناطیسی ازشون رد شه و به اصطلاح درمان بشن.
نور اتاق کم بود و همیشه دود عود و ملودی های هارمونیکا شیشهای توش پخش میشد.
مسمر مثل دکتر های معمولی نبود، روپوش معمول پزشک ها رو نمیپوشید و به جاش شبیه جادوگرا لباس میپوشید.
اکثر کسانی که به مسمر مراجعه میکردند زن بودند و در جلسات درمانی خیلی وقت ها تشنج، گریه یا خندهی شدید میکردند که بعضا باعث میشد از اتاق اجبارا خارجشون کنند و به یه اتاق بحران ببرند.
زندگی بر وفق مراد مسمر میگذشت، مشتریهای پولداری داشت و مسمر در مدت کوتاهی پول زیادی ازشون درآورد.
حتی لوئی شانزدهم و همسرش از کارهای مسمر خوششون اومد و ساپورتش کردند، لوئی شانزدهم به مسمر پول میداد که کارهاشو گسترش بده. ملکه، همسر شاه هم بعضا در جلسات مسمر شرکت میکرد.
ولی برای مسمر همشیه در روی یک پاشنه نچرخید، اوضاع برگشت. مردم شک کردند به مسمر. زن هایی که به اتاق بحران میرفتند چی میشدند؟ مسمر با اونا تنها بود. تصور مردم از داشتن قدرت های جادویی مسمر رو به این شک اضافه کنید، شک کردند که مسمر از زن ها سوء استفاده جنسی میکنه. مردها نگران همسرانشون شدند و خونواده ها نگران دختراشون...
حتی لوئی شانزدهم هم نگرانی هایی رو بروز داد و شک کرد که مبادا مسمر با قدرتی که داره روی ملکه تاثیر بذاره.
شاه دستور داد به آکادمی علوم فرانسه که کمیته ای تشکیل بشه و متد های مسمر رو آزمایش کنند، تحقیقاتی انجام بدن و صحت ادعاهای مسمر رو ثابت یا رد کنند.
کمیته ای تشکیل شد از دانشمندان معروف و همچنین شهروندان درجه بالا. چند تا از اعضای کمیته
طنز تلخ لیست بالا که به موضوع ارتباطی نداره: جین بایلی و لاووازیه با گیوتینی که همکارشون اختراع کرد اعدام شدند
آزمایشات در شهر Passy انجام میشد، چون از مسمر دور بود همکارش دکتر چارلز دسلون رو فرستاد که وظیفهش ارایهی متدهای مغناطیس حیوانی بود.
فرستادن دستیار حرکت هوشمندانهای بود چون اگر دکتر دسلون میتونست ثابت کنه ادعاها رو، مسمر دوچندان اعتبار کسب میکرد و اگر دسلون نمیتونست چیزی رو ثابت کنه مسمر میتونست دسلون رو مقصر بدونه.
بعد از یه سری آزمایش ( که بعدا شرحشون رو مینویسم، اگر دوست داشتید مستنداتش اینجا هست ) کمیته گزارش خودش رو اعلام کرد: هیچ شواهد علمی بر اثبات مغناطیس حیوانی مشاهده نشد.
مسمر محبوبیت خودش رو از دست داد، به سویس رفت و تا آخر عمر همونجا موند.
اگر مسمر روشهاش پشتوانهی علمی نداشت، پس اون همه طرفدار و شفا یافتن و خوب شدن بیمارا چی بود؟ برای جواب با من همراه باشید در پست های آینده.