سالها طول میکشد تا ما با اهمیت تجربه و دانش برخورد به مردم پی ببریم و مهارتهای لازم را با آزمون و خطا به دست بیاوریم. ما به تدریج هنر مذاکره، مباحثه، تعامل و حتی رندی و به قولی با پنبه سر بریدن را را با حضور مداوم در جامعه فرامیگیریم.
گرچه در عنوان پست از واژه فریب استفاده شده است، اما شاید بهتر باشد به قضیه با بار منفی نگاه نکنیم و این طور بنگریم که چون مجبور به حضور در جامعه هستیم، ناگزیر هستیم که برای بقا یا افزایش تأثیر خود، آراسته به مهارتهای اجتماعی شویم.
در اینجا برای نمونه به ۱۱ ترفند مبتنی بر دانش روانشناسی اشاره میکنیم که میتواند زندگی شما را دگرگون کند و شما به کمک آنها خواهید توانست، بدون تقابل مستقیم، وارد کردن فشار و یا دادن امتیاز، دیگران را وادار کنید که به خواستههای شما تن در بدهند!
فرض کنید که دو نسخه از یک محصول یا خدمات را دارید که یکی از آنها خیلی گرانتر از دیگری است. مشکل شما این است که در فروش نسخه گرانتر، موفق نیستید.
برای اینکه مردم را مشتاق کنید که محصول گرانتر را بخرند باید یک نحصول سوم هم درست کنید، روی این محصول یا خدمات سوم، همان قیمت محصول گران را باید بگذارید، اما این محصول باید عملکرد یا کیفیت به وضوح پایینتری از محصول گران اولیه داشته باشید.
این طوری مردم قیمتها را با هم مقایسه میکنند و به نظرشان خرید محصول گران، خیلی ارزشمند خواهد آمد.
میخواهید معامله حساسی کنید و طرف مقابل شما سرسختی میکند و از قیمت یا شرایطی که داده، اصلا کوتاه نمیآید؟
بیجهت در یک سالن کنفرانس یا دفتر کار او، با وی قرار مجدد نگذارید! او را به یک رستوران یا کافیشاپ دعوت کنید!
آخر مردم وقتی فضای پیرامونیشان، به جای مبلمان و وسایل اداری، وسایل عادی و پذیرایی باشد، از خودخواهی میکاهند و بیشتر منعطف میشوند.
کمک کنید تا طرف تجاری یا کاریتان به چیزی که نیاز دارد به نحوی برسد یا دستکم کارش تسهیل بشود، این طوری او در این معذوریت قرار میگیرد که لطف شما را جبران کند.
میخواهید شخص خاصی به شما بیشتر توجه کند،مثلا رئیس مافوق شما؟
کافی است که از زبان بدن او تقلید کنید یا با تن و شیوه سخن گفتن او حرف بزنید. معمولا کمتر کسی متوجه این تقلیدکاری شما میشود، حتی خود مقام مافوق شما. اما این کار شما به صورت نامحسوس، باعث میشود که به دل آن شخص راه پیدا کنید!
کسی سرسختانه با شما مخالفت میکند و با دلیل و بینیه، استدلالهای شما را سست و بیاثر میکند؟ کافی است که موقع مذاکره و مابحثه با او، ریتم سخن گفتن خود را سریعتر کنید، این طوری فرصت لازم برای پردازش سخنان خود را از او میگیرید و او دیگر نمیتواند به خوبی گذشته، شما را در موضوع ضعف باقی بگذارد.
به جای اینکه بگویید این ۸ کارت، ۳ دلار میارزند به مردم بگویید که قیمت آنها ۳۰۰ پنی است! در ظاهر هیچ فرقی نمیکند، اما این طوری مردم مجبورند که کمی فکر کنند و یک محاسبه ذهنی انجام بدهند تا ببینند، قیمت هر کارت، چند دلار است. خیلی وقتها هم تسلیم قیمت پیشنهادی شما میشوند.
به جای اینکه اول صبح، وقتی که مردم انرژی زیاد دارند،از آنها خواستهای بخواهید، آخر وقت کاری، وقتی آنها تهی از انرژی میشوند، به نزدشان بروید و از آنها بخواهید که لطفی در حق شما بکنند.
استفاده از اسامی، هویت شخصی شما را به عنوان عضوی از یک گروه، تقویت میکند.
بنابراین به جای اینکه بگویید: رأی دادن چقدر برای شما اهمیت دارد؟ بپرسید که: چقدر برای شما مهم است که یک رأیدهنده باشید.
شرایط خطیر و متزلزل کاری یا اجتماعی را به کسی متذکر شوید و درست پس از آکه کسی به هراس افتاد،از او درخواستی کنید.
اگر آدمهای فکر کنند که تحت نظارت هستند، حتی اگر این امر ظاهری باشد، مثلا چشمهایی روی پوستر دیواری، آنها بیشتر احتمال دارد که چیزی را که به امانت بردهاند، بازگردانند یا از خطایی پرهیز کنند.
در مذاکره و مباحثه، بیشتر روی چیزهایی که طرفتان به دست خواهد آورد، تمرکز کنید و نه چیزی که از دست میدهد.
مثلا:
اگر موافقت کنی، صاحب خودرویی خواهی شد که هزار دلار ارزش دارد.
و این طوری حرف نزنید:
من هزار دلار بابت فروش این خودرو، میخواهم!
منبع: یک پزشک