بنیامین
بنیامین
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

فاصله

هوا سرد، سیگارم تلخ، ادکلنت گرم و لبخندی که به حرفهایم می‌زدی شیرین بود. حرفهایمان مثل لبو داغ میدان تجریش سرخ و خوش طعم بود. راستی چرا آدمکهای متحرک اطرافمان اینقدر به خنده های ما با تعجب چشم می‌دوختند؟ مگر نه که خنده مسری است پس نکند کسی شهر را واکسینه کرده. شاید بقیه به خنده های تو مبتلا نبودند. هر چه که بود آن سرمای استخوان سوز خنک ترین نسیم تابستان وجودم شد. دلم برای آن زمستانِ با تو و سایر زمستانهای بی تو تنگ شده است. زمستان با تو گل و بی تو گلاب است پس بوی گل را از چه جوییم از گلاب. راستی امروز وسطهای تابستان بود. تقویم عنوان و هواشناسی تایید می‌کردند و همه چیز به من می‌گفت تا زمستان فاصله بسیار است. اما در فاصله امیدها نهفته. فاصله مسافتی تقریبا مشخص از مبدا تا مقصد است. وقتی فاصله داشته باشیم عملا مقصد و مسیر را پرورده‌ایم. میان عاشق و معشوق نیز به همین شکل است. چه خوب که فاصله داریم هر چند زیاد و چه بهتر که در تلاش برای کاهش آنیم. فاصله ترسناک نیست ولی عدم وجود تعریف فاصله میان دو انسانِ بی ربط می‌تواند باشد.

آدمکهای متحرک
روزمره نویسی های یک فارغ‌التحصیل دانشجو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید