بنیامین·۲ سال پیشبازگشت به خانهچند وقت بود ایران نبودم. آدم وقتی از وطنش، شهرش، کوچه و خونهش دور باشه فکر میکنه وقتی برگرده همه چیز مثل روز آخری که دیده بود مونده. الب…
بنیامین·۲ سال پیششب و جادهمن عاشق شبهای جادهام. جاده زیباست مخصوصا شبهاش که آرامش عجیبی داره. یه موسیقی نه تند نه کند، چایی، هر از گاهی تخمه و سیگار ترکیب طلایی جاد…
بنیامین·۲ سال پیشفاصلههوا سرد، سیگارم تلخ، ادکلنت گرم و لبخندی که به حرفهایم میزدی شیرین بود. حرفهایمان مثل لبو داغ میدان تجریش سرخ و خوش طعم بود. راستی چرا آدم…
بنیامیندرانتشارات راکت·۲ سال پیشتعلقفکر میکرد به هیچ جمعی تعلق نداشت. حضورش در هیچ جا معنا نداشت. میتوانست به همه جمعها ملحق شود اما هیچگاه عضو جمعی نمیشد. با خود فکر میک…
بنیامین·۳ سال پیشعصر و لیمونادعصر بود حوصلم سر رفته بود هیچکی خونه نبود رفتم بیرون یه بیرون بر کافه طوری پیداکردم یه لیموناد سفارش دادم داشتم با نی هورت میکشیدم که دیدم…
بنیامین·۳ سال پیشنور بالاماشین پشتی نور بالا رو روشن کرده بود هر طرف هم میرفتم پشت سرم میاومد. زدم کنار تا رد شه ولی وایساد. تقریبا مطمئن شدم داره تعقیب میکنه چون…
بنیامین·۳ سال پیشحال آیندهما همیشه در حال امیدواری هستیم. امیدوار به چیزی که ممکنه رخ نده. وقتی شکست میخوریم فقط به امید رقابت بعدی هستیم. خیلی کم پیش میاد بلیتمون…
بنیامین·۳ سال پیشسگ آشناازخواب بیدار شدم یادم نمیاومد صبحه یا عصره با خودم گفتم آخرین فصلی که یادمه پاییز بود و احتمالا عصره و مغزم هنوز راه نیافتاده. رفتم چراغا…
بنیامین·۴ سال پیشخاطرهچقدر وقت بود که اینجا چیزی ننوشته بودم. دروغ چرا اصلا یادم رفته بود ویرگولی چیزی هم این وسط مسطای فضای شلوغ مجازی وجود داره. زندگی حقیقی گر…
بنیامین·۵ سال پیشیلدایلدا برای من خیلی جالبه. اینکه صد دانه یاقوت دسته به دسته که با نظم و ترتیب یک جا نشسته رو بی نظم میکنیم، هندونه رو که میوه تابستونیه توی…