یلدا برای من خیلی جالبه. اینکه صد دانه یاقوت دسته به دسته که با نظم و ترتیب یک جا نشسته رو بی نظم میکنیم، هندونه رو که میوه تابستونیه توی زمستون میخوریم یا اینکه پسته و آجیل رو اینقدر میخوریم تا نظم معدهمون به هم بریزه و آخر شب هم وسط پوست تخمه ها باید شنا کرد تا از مخمصه نجات پیدا کنیم نشون میده که یلدا یه جشن آنارشیستی علیه طبیعت سرده و تاریکه. حالا وسط کلی به هم ریختگی میخوایم بشینیم شعر بخونیم که اصطلاحا نظمه. اینجاش دیگه اوج آنارشیست بازیه. تهش هم همه میرن تو روند عادی چون دیگه با وجود ساعت، یه شب بلندتر بودن زیاد معنی نداره و انگار صبح تاریکه.