خوب یادم نیست از آخرین یاداشت چی بهم گذشت، اما این روزها، بهتر احساس میکنم، بیشتر فکر میکنم و خوبتر با خودم کنار میام.
از ضعف و ناتوانی و نداشتنها، دیگه حس سرخوردگی ندارم. مسیر طولانی در پیش دارم ولی این نتیجه همین اندک قدمهایی بوده که برداشتم، یادگرفتم و تجربه کردم و باور کردم که شدنیست.
توی صف بین بقیه ایستادم و نگاهم به صف کلاس سال بالایی کناریم بود، دوست دارم مثل اینها سال سومی باشم. قلبم پر از حسرت عقب ماندن و احساس در زنجیر بودن، چه کار و درس بیهوده ای، اینها خوشبختن! کاش بگذره! همیشه همینطور بودم، به نظم از سمت راسترین صف داخل کلاس شدیم.
سالها رفت، شاید دیر هم باشه برای چشیدن و دیدن این شیرینی و رضایت، ولی خوشحالم آخر قدمی به پیش رفتم و یادگرفتم و تجربه کردم و اون اینه که میتونم کار درست رو به موقع به انجام برسونم.