به انتظار بازگشت تو
به نوازش سردی لطیفی که روی پوستم احساس میکردم، بیدار شدم. صبح زمستانی بی برف و باران. لذت لطافتی که داشتم مانع شد به سرعت برخیزم. آه خواب در این لحظات چه نعمت لذت بخشی است. از ربع گذشت، لیک نه هیچ چیز قادر نیست، مرا از این احساس دور کند، زمان چه کشیده و فضا آرام و چه پر سکون و سکوت، نشاطی نیست مگر همه در وجودم جمع و گرمایی که همه تنم در آن غوطه ور. آه این لحظات رو چطور...