سال 97 که تازه ویرا برگ رو راه اندازی کرده بودیم، نظام پزشکی روی خوشی با فعالیت ما در خصوص همکاری با پزشکان نشون نداد.
برای حل این مسئله بلیط اتوبوس گرفتیم و روانه تهران شدیم.
موقعی که همه مسافران سوار اتوبوس شدن، یه دستفروش با یه کارتون خوراکی وارد اتوبوس شد و روی پای هر مسافر یه کیک و آب میوه گذاشت و همینطور تا ته اتوبوس رفت.
منم مثل سایر مسافران کیک و آب میوه به دست، داشتم به طعم آب میوه در اون گرمای تابستون فکر میکردم. و در همین حین فروشنده در مسیر برگشت به من رسید و گفت: "میخرید یا برش دارم؟!"
این اولین درس من در حوزه فروش با استفاده از یک خطای شناختی اون هم از یه دستفروش ساده بود.
به این خطا، خطای مالکیت هم گفته میشه.
برای شناخت بهتر این خطا اجازه بدید یه مثال براتون بزنم.
فکر کنید یه کامپیوتر اضافه، گوشه یه اتاق افتاده و چون براش یه مشتری پیدا شده، از شما میخوان که روش یه قیمتی بزارید.
حالا تصور کنید اون کامپیوتر مال شماست و یکی قراره اونو از شما بخره. دوباره روش قیمت بزارید.
حتما در حالت دوم قیمت بیشتری برای کامپیوترتون قائل هستید، چون حالت مالکیت اون کامپیوتر، اونو با ارزش تر جلوه میده و ترس از دست دادنش باعث میشه که قیمت بالاتری بدید.
ما در چنین موقعیتهایی دچار خطای مالکیت و ترس از دست دادن میشیم.
حتما این مثال از شرکت خودرو سازی لکسوس رو شنیدید که این شرکت در ازای خودروی قدیمی، بدون ارائه سند خودرو، تا چند مدتی یک خودروی صفر لکسوس در اختیار افراد متقاضی قرار میداد. بعد از اتمام مهلت، فرد متقاضی دیگر حاظر نمیشد که به خودروی قدیمی خودش برگرده و دچار خطای مالکیت یا ترس از دست دادن میشد و ناچارا به صورت اقساطی خودروی جدید را خریداری میکردند.
شما چه نمونههای دیگهای یادتون میاد و به نظرتون کدوم کسب و کارهای آنلاین دارن از این خطای مالکیت برای فروش بیشتر استفاده میکنن؟
راستی شده شما هم مثل من با ترس از دست دادن، چیزی شبیه به کیک و آب میوه من خریده باشید؟!